غلبه بر حواس پرتی (مهار پریشانی برای رسیدن به یک زندگی معنادار)
«غلبه بر حواسپرتی»، با زیر عنوان مهار پریشانی برای رسیدن به یک زندگی معنادار، اثر جاشوا بِکر منتشر شد.
زندگی امروز پر از پیچیدگیها و چالشهایی است که هر روز وقت و انرژی ما را میگیرند. میان مسئولیتهای کاری، ارتباطات اجتماعی، وظایف خانوادگی و بمباران دائمی اطلاعات از رسانهها و شبکههای اجتماعی، بسیاری از ما احساس میکنیم که در حال دویدن در مسیری بیپایان هستیم، بدون آنکه بدانیم مقصد واقعی کجاست. کتاب «غلبه بر حواسپرتی» پاسخی ارزشمند به این سردرگمیهاست و راهنمایی عملی برای بازگشت به مسیری معنادارتر است.
جاشوا بکر، که با کتابهای قبلیاش به یکی از شخصیتهای معروف در دنیای مینیمالیسم تبدیل شده است، در این اثر خود به موضوعی فراتر از مینیمالیسم میپردازد. او این بار توجه خود را به موانعی معطوف کرده که اغلب ما را از رسیدن به اهداف و ارزشهای واقعیمان بازمیدارند. این کتاب به شما کمک میکند تا از چرخهی بیپایان حواسپرتیها و تلاشهای بیثمر برای دستیابی به موفقیتهای سطحی بیرون بیایید و روی آنچه واقعاً برایتان مهم است تمرکز کنید.
بکر با بهرهگیری از داستانهای واقعی، تحقیقات روانشناسی و تجربههای شخصی، نشان میدهد که چگونه میتوانیم از شر موانعی مانند مصرفگرایی، ترس از شکست، فشارهای اجتماعی و حتی باورهای محدودکنندهی ذهنی رهایی پیدا کنیم. او به جای ارائهی توصیههای کلی و غیرعملی، راهحلهایی مشخص و قابل اجرا ارائه میدهد که به شما کمک میکنند زندگیای بسازید که واقعاً ارزش زیستن داشته باشد.
«غلبه بر حواسپرتی» برای هر کسی که به دنبال معنا و هدف بیشتر در زندگی است، میتواند یک راهنمای ارزشمند باشد. اگر حس میکنید که در روزمرگی گرفتار شدهاید یا اولویتهای زندگیتان در سایهی کار، تعهدات اجتماعی یا مصرفگرایی گم شدهاند، این کتاب برای شما نوشته شده است. همچنین اگر علاقهمند به فلسفهی مینیمالیسم هستید اما نمیدانید چگونه آن را در زندگیتان به کار ببرید، این کتاب به شما نشان میدهد که مینیمالیسم فقط دربارهی کم کردن چیزهای مادی نیست، بلکه دربارهی تمرکز بر آنچه واقعاً اهمیت دارد است.
بکر در این کتاب از یک چهارچوب ساده اما قدرتمند استفاده میکند: شناسایی و حذف موانع برای دستیابی به یک زندگی معنادار. او این موانع را در قالب چندین دستهبندی کلیدی معرفی میکند که هر کدام میتوانند تأثیر مخربی بر زندگی ما داشته باشند:
- مصرفگرایی: بکر نشان میدهد که چگونه وسواس برای داشتن چیزهای بیشتر، ما را از دستیابی به خوشبختی واقعی بازمیدارد. او به خواننده کمک میکند تا ارزشهای خود را از دستاوردهای مادی جدا کند و بهدنبال آنچه واقعاً باعث رضایت میشود برود.
- ترس از شکست: بسیاری از ما بهدلیل ترس از اشتباه کردن یا قضاوت دیگران، به دنبال رؤیاهایمان نمیرویم. بکر با ارائهی مثالهایی ملموس، به شما یاد میدهد که چگونه بر این ترس غلبه کنید و جسارت دنبال کردن اهدافتان را پیدا کنید.
- فشارهای اجتماعی: بکر به بررسی تأثیرات توقعات و انتظارات اجتماعی بر زندگی ما میپردازد و نشان میدهد که چگونه میتوانیم خود را از این فشارها رها کنیم و به جای زندگی برای دیگران، برای خودمان زندگی کنیم.
- مشغولیتهای ذهنی: ذهن آشفته و پر از افکار پراکنده میتواند ما را از توجه به لحظهی حال و لذت بردن از آن بازدارد. او تکنیکهایی برای ایجاد آرامش ذهنی و تمرکز بیشتر ارائه میدهد.
یکی از ویژگیهای مطرح «غلبه بر حواسپرتی» سبک نوشتاری جاشوا بکر است. او به جای ارائهی دستورالعملهای خشک و کلیشهای، با صداقت و همدلی با خواننده صحبت میکند. مثالها و داستانهایی که در کتاب آورده شده، بهشدت ملموس و قابل درک هستند، بهطوریکه شما بهراحتی میتوانید خود را در موقعیتهای مشابه ببینید.
علاوهبراین، بکر بر عملگرایی تأکید دارد. او نمیخواهد فقط شما را با یک دیدگاه جدید آشنا کند؛ بلکه هدفش این است که به شما کمک کند تغییراتی واقعی و مثبت در زندگیتان ایجاد کنید. پیشنهادهای او ساده، قابل اجرا و بسیار تأثیرگذار هستند.
اگر این کتاب را بخوانید و به توصیههای آن عمل کنید، تغییراتی ملموس در زندگیتان خواهید دید. شما یاد میگیرید که چگونه با شناسایی و حذف موانع، انرژی و زمان خود را برای کارهایی که واقعاً اهمیت دارند، آزاد کنید. همچنین میتوانید استرس و اضطراب ناشی از تلاش برای جلب رضایت دیگران یا دستیابی به استانداردهای غیرواقعی را کاهش دهید.
این کتاب به شما کمک میکند تا تعریف خودتان از موفقیت را پیدا کنید و به جای اینکه زندگیتان را براساس توقعات دیگران بسازید، آن را حول ارزشها و اهداف شخصیتان شکل دهید.
درنهایت بکر معتقد است که زندگی کوتاهتر از آن است که لحظاتش را صرف چیزهایی کنیم که واقعاً برایمان مهم نیستند. هر روزی که صرف حواسپرتی، استرس، یا تعقیب اهداف نادرست میشود، روزی است که میتوانست صرف خلق یک زندگی معنادار شود. «غلبه بر حواسپرتی» راهنمایی است که به شما کمک میکند از این چرخه بیرون بیایید و به سمت زندگیای که همیشه آرزویش را داشتهاید حرکت کنید.

قسمتی از کتاب «غلبه بر حواسپرتی» نوشتهی جاشوا بکر
من بهخوبی میدانم که با زیر سؤال بردن حکمت جستوجوی خوشبختی متمرکز بر خود، اگر نگوییم عجیب و کوتهفکر، اما مانند یک فرد ناخوشایند به نظر میرسیم. این روزها جامعهی ما بهدنبال خوشبختی است و متداولترین مسیر اعلامشده برای رسیدن به آن، نگریستن به خود است. شاد بودن آنقدر منطقی به نظر میرسد که باید بهدنبال چیزی باشیم که به نظرمان خوشبختی است. افراد بیشماری در اطراف ما زندگی خود را دقیقاً به همین شکل میگذرانند و به نظر واقعاً خوشحال میآیند. مصرفگرایی بر این اصل بنا شده است که پرداختن به خود، کلید خوشبختی است.
اما دیدگاه جایگزین (اینکه بهترین راه رسیدن به خوشبختی پایدار، توجه به مصلحت دیگران است) صرفاً عقیدهی من نیست و در مطالعات علمی در این زمینه ثابت شده است.
مطالعات شادی (معروف به روانشناسی مثبت) بهتنهایی یک حوزهی تحقیقاتی کامل را تشکیل میدهند. در اینجا فقط به برخی از شواهد نمونه میپردازیم که تأیید میکنند واقعیترین اشکال خوشبختی زمانی رخ میدهد که با در نظر گرفتن دیگران زندگی میکنیم.
ابتدا بیایید به ثروت نگاه کنیم. آیا انباشتن مقدار زیادی پول و دارایی راهی بهسوی خوشبختی ارائه میدهد؟ جامعه میگوید بله، اما علم میگوید خیر.
محققان دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، شرکتکنندگان در مطالعه را بهمنظور انجام بازی مونوپولی به گروههای دو نفره تقسیم کردند. این مطالعه هیچ ارتباطی با مطالعهی مهارت یک بازیکن در قرار دادن هتلها در نزدیکی محوطه پارکها و گذرگاههای ساحلی نداشت و کاملاً بر تأثیر برنده شدن بازی بر افراد متمرکز بود. همانطور که استاد دانشکدهی بازرگانی، راج راگوناتان آن را توصیف کرد:
بازی بهگونهای دستکاری شده بود که یکی از شرکتکنندگان بهسرعت بسیار ثروتمندتر از دیگری شود سپس محققان از طریق یک شیشه رفلکس یکطرفه، رفتار شرکتکنندگان را مشاهده کردند. معلوم شد که آن شرکتکننده با ثروتمندتر شدن بهتدریج بدجنستر میشود. برای مثال، شرکتکنندگان ثروتمندتر شروع به موضعگیریهای برتریطلبانه و مغرورانه حرفزدن با همتایان فقیرتر خود کردند، همچنین آنها مقدار بیشتری از یک کاسه چوب شور را مصرف کردند که قرار بود بهطور مساوی بین دو نفر تقسیم شود.
راگوناتان دلیل اهمیت این نتایج را توضیح داد: زیرا به ما نشان میدهند که ثروت الف. از سخاوت افراد میکاهد و ب. آنها را منزویتر میکند و سخاوت و ارتباطات هر دو بهشدت با خوشبختی مرتبط هستند. این نتایج با انتقال به دنیای واقعی، دلیل ثروتمند و ثروتمندتر و غمگین و غمگینتر شدن افراد و درکنکردن اوضاع را توضیح میدهند.
خب، اگر نمیتوان به ثروت برای ایجاد خوشبختی اعتماد کرد، موفقیت و شهرت چطور؟ ما در دنیایی از تلاش و تکاپو زندگی میکنیم که در آن افراد همیشه سعی میکنند در محل کار پیشرفت کرده و مورد توجه رئیس و دیگران قرار بگیرند. چه نتیجهای برای آنها دارد؟ باز هم علم میتواند به ما بگوید.
مطالعهای در دانشگاه راچستر در نیویورک اهداف و خوشبختی 1۴7فارغالتحصیل دانشگاه را یک سال پس از فارغالتحصیلی سپس دوباره یک سال پس از آن ارزیابی کرد: «کسانی که به اهداف ثروت و شهرت دست یافته بودند، نسبت به آنهایی که به اهداف ضروریتر مانند رشد فردی دست یافتند، خوشحالی کمتری را تجربه کردند.» به نظر میرسد دلیل آن در درجه اول این باشد که افراد موفق احساس میکردند زندگی خود را به شکلی از پیش تعیینشده بهوسیلهی دیگران میگذرانند. درعینحال، «اشخاص متمرکز بر اهداف ضروریتر مانند رشد شخصی، روابط پایدار و کمک به جامعه، افزایش شایانتوجهی در زمینههای رضایت از زندگی، سلامتی و شادی نشان دادند».
حال بیایید آن را جالبتر کنیم. دربارهی رابطهی جنسی چطور؟ بیشک پرداختن به رابطهی جنسی افراد را خوشحال میکند، اینطور نیست؟ حداقل، این چیزی است که فرهنگ ما (بهظاهر در هر سریال و فیلم) به من میگوید.
پروفسور مارینا اَدشِید یافتههای خود را در این زمینه با اشاره به این نکته خلاصه کرد که افراد دارای شریک جنسی بیشتر، نسبت به افرادی که یک شریک جنسی دارند خوشحالی کمتری را تجربه میکنند و این نتیجه دربارهی افرادی که به شریک زندگی خود خیانت میکنند نسبت به کسانی که این کار را نمیکنند نیز صادق است. اَدشِید میگوید: «اگر اولین واکنش فرد این باشد که با فرض اینکه رابطهی جنسی ما را خوشحال میکند و تنوع چاشنی زندگی است، داشتن شرکای جنسی بیشتر باید ما را شادتر کند، این نتایج غیرمنطقی است.» بااینحال، تحقیقات او بهوضوح نشان میدهد که بیبندوباری، خوشبختی مورد انتظار افرادی که در آن افراط میکنند را به ارمغان نمیآورد. چرا چنین میشود؟ آیا به این دلیل است که حتی رابطه جنسی در درازمدت و از منظر از خودگذشتگی رضایتبخشتر است؟
بیایید یک بار دیگر این موضوع را با در نظر گرفتن زیبایی پیش ببریم. همه میخواهند خوب به نظر برسند. آیا تمرکز بر بهبود جسمی خود منجر به شادی و خوشبختی میشود؟
شاید جراحی زیبایی در این مورد شاخص خوبی باشد. تعداد فزایندهای از مردم مایلاند هزاران دلار خرج کنند و از اضطراب و درد جراحی رنج ببرند تا یک عمل جراحی بینی غیرضروری یا جراحی شکم انجام دهند. آیا این نوع تغییر جسمی باعث احساس بهتر آنها نسبت به خودشان میشود؟
اینگونه به نظر نمیرسد. طبق مقالهای از روانشناسی امروز، جراحی پلاستیک به مسائل اساسی عزت نفس، افسردگی یا ناراحتی پاسخ نمیدهد.
مطالعۀ بزرگی نشان داد که حداقل در سنین پایینتر، رو آورندگان به جراحی زیبایی گروه مشکلدارتری هستند و این روش کمکی به آنها نمیکند. این مطالعه از آن جهت اهمیت دارد که بیش از 1۵00دختر نوجوان را بهمدت 13سال بررسی کردند و محققان نمیدانستند چه کسی واقعاً در آن زمان جراحی خواهد داشت. اضطراب و افسردگی در 78دختری که جراحی کردند احتمال بیشتری داشت و در این دوره نسبت به سایر افراد افزایش بیشتری در این علائم داشتند.
به نظر میرسد بسیاری از اهداف خودمحور مانند ثروت، موفقیت، شهرت، رابطهی جنسی و زیبایی برای رسیدن به خوشبختی به نتایج مطلوبی نمیرسند.
ما باید بهتر جستوجو کنیم.