عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ساعت پانزده و هفده دقیقه/ ادبیات پلیسی با طعم فضاهای ایرانی
رمان پلیسیِ «ساعت پانزده و هفده دقیقه» نوشتهی مهران چیذری به همت انتشارات گویا به چاپ رسیده است. در بررسی تاریخچهی ادبیات پلیسی در فضای نشر ایران، بیش از همه، سیطرهی آثار ترجمه شده در این ژانر به چشم میخورد. مترجمانی همچون عنایتالله شکیباپور و نصرالله فلسفی سالها پیش با ترجمهی آثار پلیسینویسانی چون آرتور کانن دویل و موریس لبلان مخاطب ایرانی را با طعم دلهره و تعلیق ادبیات پلیسی آشنا کردند. بعدها با استقبال خوانندهی ایرانی از آثار این ژانر، آثار نویسندگانی همچون دشیل هَمِت، ریموند چندلر، آگاتا کریستی، آلفرد هیچکاک و... به دست مترجمان ایرانی ترجمه شد. از نویسندگانی که به فراخور استقبال ایرانی از ادبیات پلیسی به نوشتن پاورقیهای پلیسی در زبان فارسی پرداختند میتوان از امیر عشیری با آثاری همچون «رد پای یک زن» و «مردی که هرگز نبود» و پرویز قاضیسعید نام برد. در این میان البته ترکیب عناصر عاشقانه و پلیسی در آثاری همچون «امشب اشکی میریزد» اثر کوروس بابائی نیز استقبال خوب خوانندهی ایرانی را به همراه داشت.
به فراخور گذر زمان و در ادبیات معاصر امروز نیز نویسندگانی دست به تجربههای چالشبرانگیز و دشواری در این ژانر زدهاند که ماحصل کارشان از نظر کیفی گونهگون و متفاوت بوده است. یکی از نویسندگان معاصری که توانسته به قواعد ژانر پایبند بوده و اثر پرکشش و خوشخوانی خلق کند، مهران چیذری است.
مهران چیذری متولد سال 1347 در تهران، در دوران جوانی، پس از آشناشدن با شخصیتهایی همچون پوآرو و شرلوک هولمز، با سبک جنایی-معمایی آشنا و به آن علاقهی ویژهای پیدا کرد. این موضوع سبب شد تا این نویسنده علاوه بر مطالعهی کتابهایی در این ژانر، به سینمای جنایی-پلیسی نیز علاقمند و فیلمهای این گونه را دنبال کند. این علاقه در نهایت سبب شد تا اولین اثر این نویسنده در چارچوب تعاریف این ژانر به چاپ برسد. داستانی مهیج و غیرقابل پیشبینی که علاوه بر جذابیت موضوع، با فرهنگ اجتماعی ایران نیز همخوانی دارد و برای علاقمندان آثار پلیسی اثر سرگرمکنندهای است.
در رمانِ ساعت پانزده و هفده دقیقه، قاتلی با پوشیدن لباس یکسره، در حالی که صورت خود را نیز با کلاه مخصوص موتورسواری مخفی کرده، با خونسردی وارد دفتر یک شرکت شده و امجد، مالک کارخانه را به همراه هفت نفر دیگر از کارمندانش به ضرب گلوله از پای درمیآورد، اما مدیر مالی مجموعه را به طرز مشکوکی زنده نگه میدارد.
با مرگ امجد و کارمندانش، کارآگاه یاوری ماموریت پیدا میکند تا عوامل این جنایت هولناک را شناسایی و دستگیر نماید. تحقیقات با بازجویی از تنها بازمانده این جنایت شروع میشود ولی طولی نمیکشد که کارآگاه متوجه میشود که امجد، در دو سال گذشته درگیر دو پرونده شکایت بوده است که هریک از آنها برای کشتن او انگیزه کافی دارند.
با شناسایی افراد این پرونده، حقایق جدیدی برای کارآگاه روشن میشود که روند تحقیقات را به سمت دیگری میکشاند.
قسمتی از کتاب ساعت پانزده و هفده دقیقه:
صبح روز بعد، در میان بهت و حیرت کارآگاه، از طریق بیسیم به او اطلاع داده شد که نیمهشب گذشته، بیژن، پسر کوچکتر امجد در اتاق خواب منزلشان به قتل رسیده است. کارآگاه، بلافاصله به سمت خانه امجد به راه افتاد و تقریباً همزمان با ستوان محبی به آنجا رسید. دقایقی قبل، مادر بیژن به علت وخامت حالش به بیمارستان منتقل شده بود.
در اتاق محل وقوع جنایت، ابتدا کارآگاه به جسد بیژن که گلولهای به سرش شلیک شده بود، نگاهی انداخت، سپس با ناراحتی از پزشک تیم پرسید: چه ساعتی این اتفاق افتاده؟
پزشک جواب داد: زمان دقیق قتل، بعد از آزمایش مشخص میشه ولی از روی تجربه میتونم بگم...بین ساعت دو تا سه نیمهشب کشته شده.
کارآگاه از نزدیک به صورت بیژن نگاهی انداخت و پرسید: چرا دور دهن مقتول کبود شده؟
پزشک گفت: احتمالاً...قاتل دهن و بینی مقتول رو محکم گرفته تا سر و صدا نکنه...بعد به سرش شلیک کرده.
کارآگاه: باتوجه به جثه کوچیکی که این پسر داره و این احتمال قوی که لحظه سوءقصد، خواب بوده، بعید میدونم موفق شده باشه کسی رو با خبر کنه.
پزشک: مادرش که هیچ صدایی نشنیده بود.
کارآگاه: دیشب، شخص دیگهای غیر از مادرش اینجا نبوده؟
پزشک: نه.
کارآگاه به سمت پنجره اتاق رفت و بعد از بررسی آن گفت: قاتل از اینجا وارد نشده. پنجره بسته است و هیچ آسیبی هم ندیده.
پزشک تیم که کارش به اتمام رسیده بود، دستور انتقال جسد را صادر کرد و همزمان به کارآگاه گفت: از ماموران شنیدم که قاتل، احتمالاً از پنجره اتاق بغل وارد شده.
کارآگاه به اتاق کناری رفت و به پنجره آن نگاهی انداخت. مشخص بود که قفل آن بهزور باز شده است. کارآگاه از اتاق بیرون آمد و پس از اینکه سایر قسمتهای خانه را مورد بررسی قرار داد، کنار در ورودی ایستاد و به همکارش گفت: در ورودی کاملاً سالمه...با این قفلها، امکان نداره کسی حتی با کلید هم بتونه اون رو بدون سروصدا باز کنه. پس قاتل حتماً از همون پنجره اتاق وارد خونه شده. بهنظرمن، قاتل شناخت خوبی هم از این ساختمون داشته، چون میدونسته که کوتاهترین راه برای رسیدن به اتاق بیژن، همون اتاقیه که ازش وارد شده.
ستوان محبی حرف رئیسش را تایید کرد. کارآگاه درحالیکه مجدداً وارد اتاق بیژن میشد، گفت: با این حساب، نقش صدری و کاشف توی لیست مظنونین ما کمرنگتر شد، چون هردوی آنها دیشب توی بازداشت بودن...حالا ترتیبی بده تا تمام وسایل این اتاق بهدقت بررسی بشن. تمام گوشه و کنارهای اتاق را خوب بگردید. حتی کتابهای داخل کتابخونه باید یکبهیک و برگبهبرگ کنترل بشن. خودت شخصاً روی این کار نظارت کن تا یکوقت چیزی از قلم نیوفته.
ساعت پانزده و هفده دقیقه در 189 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.