ساعت دل / هم‌نشینی در فرصت کوتاه با هم بودن

6 ماه پیش زمان مطالعه 7 دقیقه


کتاب «ساعت دل» نوشته‌ی اروین یالوم به همراهی بنجامین یالوم را نشر خوب به چاپ رسانده است. این کتاب، اثری است که با مهارتی بی‌نظیر به ژرفای روان انسان می‌نگرد و از خلال تجربه‌های درمانی، دغدغه‌های فلسفی و بحران‌های وجودی آدمی را به تصویر می‌کشد. یالوم، روان‌پزشک اگزیستانسیالیست و نویسنده‌ای پرآوازه، در این اثر نیز همچون دیگر نوشته‌هایش، مرز میان ادبیات و روان‌درمانی را درمی‌نوردد و خواننده را به سفری درونی و فلسفی دعوت می‌کند؛ سفری به سوی کشف خویشتن، مواجهه با مرگ، تنهایی، معنا و آزادی. «ساعت دل» که یکی از آثار کمتر شناخته‌شده اما عمیق یالوم است، در قالب داستانی روان‌شناختی، رابطه‌ای درمانی میان یک روان‌درمانگر و مراجع خود را روایت می‌کند که هر دو در کشاکش بحران‌های روحی و احساسی، به تأملاتی انسانی و فلسفی کشیده می‌شوند.
داستان این کتاب حول محور ارتباط میان دکتر و یک زن مسن شکل می‌گیرد. زن که در اواخر عمر خویش به سر می‌برد، از طریق جلسات روان‌درمانی، گذشته‌ی پر از فقدان و اندوه خود را مرور می‌کند و با دردهایی مواجه می‌شود که سال‌ها سرکوب کرده است. آنچه در ابتدا صرفاً یک مراجعه‌ی درمانی به نظر می‌رسد، به‌تدریج به تجربه‌ای عمیق و دگرگون‌کننده برای هر دو شخصیت تبدیل می‌شود. یالوم با هوشمندی، مرز میان درمانگر و بیمار را محو می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه هر دو طرف، در خلال این فرایند، دستخوش تغییر می‌شوند.
از همان ابتدای داستان، یالوم شخصیت درمانگر را نه فردی برتر یا دانا، بلکه انسانی با بحران‌های حل‌نشده و ترس‌های نهفته تصویر می‌کند. او مردی میانسال است، با سابقه‌ای حرفه‌ای قابل‌توجه اما روحی درگیر تردید و گاه یأس. ورود زن مسن به مطب او، با قصه‌ای سرشار از فقدان همسر، انزوای پس از بازنشستگی و احساس بیهودگی، آغازگر زنجیره‌ای از گفت‌وگوها و کشف‌های درونی است. زن که در ابتدا ظاهری قوی و مستقل دارد، به‌تدریج لایه‌های درونی‌تر شخصیت خود را آشکار می‌کند. او با خاطرات عشق ازدست‌رفته‌اش، با حسرت‌هایی کهنه و با ترس از مرگ، درمانگر را به تأمل درباره‌ی خود نیز وادار می‌کند.
یالوم در این کتاب نیز، مانند آثار دیگرش، مفاهیم فلسفی اگزیستانسیالیستی را وارد روایت می‌کند. چهار دغدغه‌ی اصلی اگزیستانسیالیسم ـ مرگ، آزادی، تنهایی و فقدان معنا ـ در تاروپود داستان تنیده شده‌اند. زن از ترسِ از مرگ می‌گوید، از حس تنهایی عمیقی که پس از رفتن همسرش به جانش چنگ انداخته است، از بی‌معنایی سال‌های بازنشستگی و بیهودگی روزمره. درمانگر نیز، در پس چهره‌ی حرفه‌ای‌اش، با همین پرسش‌ها روبه‌روست: آیا زندگی‌اش معنا دارد؟ آیا توانسته تغییری در دیگران ایجاد کند؟ آیا از آزادی خود استفاده کرده یا صرفاً تابع نقش‌های اجتماعی‌اش بوده است؟ این هم‌زیستی میان بیمار و درمانگر، تجربه‌ای منحصربه‌فرد و پرمعنا خلق می‌کند.
زبان یالوم در این اثر ساده اما عمیق است. او به جای استفاده از اصطلاحات پیچیده‌ی روان‌کاوی، با نثری ادبی و روایت‌محور، خواننده را درگیر می‌کند. توصیف‌های او از فضای اتاق درمان، از حالات صورت زن، از اضطراب‌های پنهان درمانگر، همه با دقت و ظرافت انجام شده‌اند. نثر او همچون روان‌کاوی آرامی است که لایه‌های پنهان ذهن را یکی‌یکی کنار می‌زند تا به هسته‌ی وجود برسد. درعین‌حال، دیالوگ‌ها بسیار طبیعی، انسانی و صادقانه‌اند و خواننده به‌راحتی می‌تواند با هر دو شخصیت هم‌ذات‌پنداری کند.
در «ساعت دل»، تنهایی نقشی اساسی ایفا می‌کند. یالوم از خلال شخصیت زن مسن نشان می‌دهد که احساس تنهایی در پیری، فقط فیزیکی نیست، بلکه روانی و وجودی است. زن می‌گوید که پس از مرگ همسرش، حتی در میان دیگران نیز احساس غریبی می‌کند. دوستان قدیمی یا مرده‌اند یا دور افتاده‌اند، فرزندانش مشغول زندگی خود هستند و روزهایش با سکوت و تکرار می‌گذرد. این تجربه‌ی جهانی، در روایت یالوم رنگی ملموس و تکان‌دهنده می‌یابد. او نشان می‌دهد که چگونه گفت‌وگو و توجه انسانی، حتی در قالب درمان، می‌تواند تسکین‌بخش باشد. 
در مجموع، «ساعت دل» نمونه‌ای درخشان از توانایی اروین یالوم در تلفیق ادبیات و روان‌درمانی است. او در این اثر تجربه‌ی یک درمان خاص را بازگو می‌کند و حتی در لایه‌های زیرین آن، تأملاتی فلسفی درباره‌ی زندگی، مرگ، عشق و معنا را ارائه می‌دهد. یالوم با نثری روشن، روان و شاعرانه، خواننده را به درون ذهن شخصیت‌ها می‌برد و با نگاهی عمیق اما همدلانه، آن‌ها را به سوی خودشناسی هدایت می‌کند. این کتاب، اثری است که هم برای روان‌شناسان یا علاقه‌مندان به روان‌درمانی و هم برای هر انسانی که دغدغه‌ی هستی دارد، خواندنی و تأثیرگذار است.

ساعت دل (هم نشینی در فرصت کوتاه باهم بودن)

ساعت دل (هم نشینی در فرصت کوتاه باهم بودن)

خوب
افزودن به سبد خرید 290,000 تومان

قسمتی از کتاب ساعت دل:
تمام پاسخ‌ها کوتاه و قطره‌چکانی بودند. حدس زدم دلیل مشکلاتش با همسرش هم همین مدل حرف‌زدن خلاصه و جواب‌های سربالا باشد؛ اما آخر چرا حالا به من داشت این‌طور پاسخ می‌داد؟ او خوب می‌دانست که رویکرد درمانی من مبتنی بر ارتباط بین بیمار و درمانگر در لحظه‌ی اکنون و اینجاست، اما نمی‌گذاشت این ارتباط بینمان شکل بگیرد. از آنجا که هنوز رابطه‌ی مستحکم مبنی بر اعتماد بینمان شکل نگرفته بود، نمی‌خواستم نگاه منتقدانه‌ای به آنچه در جلسه‌مان رخ می‌داد داشته باشم. تصمیم گرفتم از روش دیگری استفاده کنم.
«هانا، اگر شوهرت راضی نشه به جلسات زوج‌درمانی بیاد، چه گزینه‌هایی داری؟»
جواب داد: «گزینه‌های زیادی ندارم. آخرش اینه که برگردم نیوزیلند پیش مادر و خواهرهام. فبل از ازدواجمون کسب‌وکار درمانگری پررونقی اونجا داشتم. مطمئنم می‌تونم دوباره سرپاش کنم. واقعاً دارم بهش فکر می‌کنم.»
گفتم: «هانا، راستش من نگرانم که بعدها وقتی زندگی‌ت رو مرور می‌کنی، به‌شدت غبطه بخوری که چرا سعی نکردی با مشکلات زندگی مشترک مواجه بشی و تلاشی برای تغییر اوضاع نکردی.»
وقتی صحبت می‌کردم، خیلی آرام منتظر ماند و بعد گفت: «یه درمانگر شخصی سراغ دارم و می‌خوام ازش وقت بگیرم. امروز و فردا کردن‌های شوهرم رو هم می‌خوام بهش گوشزد کنم.»
نگاهی به ساعتم انداختم و درنهایت تعجب دیدم که وقتمان به پایان رسیده. در انتهای جلسه‌ای که انگار نه‌فقط جسم‌مان بلکه روح و فکرمان هم کیلومترها از هم فاصله داشت، صمیمانه از هم خداحافظی کردیم.
بسیار ناراضی بودم که چرا نتوانستم بیشتر از این‌ها کمکش کنم. چرا مثل همیشه روی ارتباطمان در لحظه‌ی اکنون و اینجا تمرکز نکردم؟ چه بلایی سر زمان جلسه آمد؟ مثل برق گذشت. احساس نارضایتی بدی داشتم. باید می‌توانستم بیشتر کمکش کنم ولی نمی‌دانستم چه کاری از دستم برمی‌آمد. قطعاً این یکی از ناموفق‌ترین مشاوره‌هایم بود.
آن شب، همان‌طور که تقلا می‌کردم خوابم ببرد و موفق هم نمی‌شدم، دوباره یاد جلسه‌ام با هانا افتادم. موجی از سؤالاتی که بادی می‌پرسیدم به ذهنم هجوم آورد: «چرا با شوهرت درباره‌ی زندگی مشترک و روابطتتان حرف نمی‌زنی؟ چرا زوج‌درمانی را صرفاً پیشنهاد دادی و بر انجامش پافشاری نکردی؟ آیا همسرت می‌داند تو چقدر از زندگی مشترکتان ناراضی هستی، آن هم تا این حد که داری به ترک ‌کردن او و حتی ترک‌ کردن آن کشور فکر می‌کنی؟ چرا از زندگی مشترکتان بیشتر انتظار نداری؟ چه کسی این فکر را در ذهن تو فرو کرده که هرگز شکایت یا درخواستی نداشته باشی؟»
        

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط