عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
دو دستی / منصور ضابطیان این بار در سرزمین شکوفههای گیلاس؛ سفرنامه ژاپن
کتابِ «دو دستی» شامل نوشتهها و عکسهای سفر به ژاپن نوشتهی منصور ضابطیان به همت نشر مون به چاپ رسیده است. ضابطیان میگوید: سالهاست که سفر میروم و مینویسم. در آغاز هر سفر، دوستانم و بسیاری از کسانی که کارهایم را دنبال میکنند، از من میپرسند که مقصدم کجاست و من مقصدم را میگویم. واکنشها معمولاً متفاوت است. بعضیها هیجانزده میشوند و میگویند که دوست دارند یک روز به آنجا بروند و خیلیها هم سری تکان میدهند و برایم آرزوی موفقیت میکنند.
اما دربارهی ژاپن انگار جریان فرق میکند. تقریباً همهی کسانی که به آنها میگویم عازم ژاپن هستم، اول با تعجب میپرسند: «واقعاً؟» و بلافاصله میگویند که چقدر دوست دارند دربارهی ژاپن بیشتر بدانند. خیلی از آنها اعتراف میکنند که بزرگترین آرزویشان دیدن ژاپن است!
راستش من در همهی زندگیام، از آن دسته آدمهایی نبودهام که شیفتهی ژاپن و فرهنگش باشم. به آن احترام گذاشتهام (و میگذارم)، اما دیدن ژاپن برایم یک آرزو نبوده است. ولی وقتی آدم به عنوان یک سفرنامهنویس در جامعه معروف میشود و این جامعه به شدت به ژاپن علاقمند است و تشنهی بیشتر دانستن دربارهی آن، پس باید ژاپن را در فهرست سفرهایش بگذارد. برای ما ایرانیها، ژاپن جدا از آنچه به عنوان یک کشور مدرن مهم است، جنبههای نوستالوژیک هم دارد.
کودکی بسیاری از ما با کارتونها و مجموعههای تلویزیونی ژاپنی گذشته است. هنوز آن شنبهشبهایی که در سالهای سخت جنگ، شهرها برای تماشای مجموعهی تلویزیونی «سالهای دور از خانه» یا همان «اوشین» خالی میشد را از یاد نبردهایم. مجموعهای که یک اصطلاح را به فرهنگ لغات ما اضافه کرد: تاناکورا. برگرفته از نام فامیلی همسر اوشین که فروشگاه لباس دست دوم داشت و بعدتر به فروشگاههای لباسهای دست دوم در ایران اطلاق شد.
در سالهای سختگیری تلویزیون در دههی شصت، فقط فیلمهای ژاپنی بودند که اجازهی نمایش داشتند. این سختگیری شرایطی را فراهم آورد تا ما ناخواسته با آثار بزرگانی چون آکیرا کوروساوا، ماساکی کوبایاشی، یاساجیرو اوزو و... آشنا شویم و به دنیای ساموراییها و گیشاها سر بزنیم. از سوی دیگر واژهی ژاپن و ژاپنی برای ما ایرانیها همیشه یادآور کیفیت است. برای هر چیزی که بدانیم ژاپنی است، پول بیشتری میدهیم و اطمینان بیشتری به آن داریم. در دورهی امپراتوری محصولات کرهای، ایرانیها بین یک تلویزیون سامسونگ و سونی، دومی را انتخاب میکنند چون سونی ژاپنی است و جنس ژاپنی چیز دیگریست!
من در پاییز سال 1402 برای یک ماه عازم ژاپن شدم. حاصل این سفر این کتاب است. مقاصد من شهرهای توکیو، یوکوهاما، کیوتو، اوساکا، کوبه، نارا و هیروشیما بود. این شامل بخش کوچکی از ژاپن میشود و نمیتواند کل کشور 378 هزار کیلومتر مربعی ژاپن را به نمایش بگذارد. محتویات این کتاب حاصل مشاهدات شخصی و شنیدن روایت ژاپنیها و خارجیهاییست که در روزهای اقامتم در ژاپن ملاقات کردم. این نوشتهها هیچ مبنای آماری و تحقیقاتی ندارد و نمیتواند مورد استناد علمی قرار بگیرد. هرجا که آمار مشخصی وجود داشته آن را ارائه کردهام اما در خیلی از جاها آنچه دیدهام یا شنیدهام را نوشتهام و ممکن است در بعضی موارد قابل تعمیم به کل کشور ژاپن نباشد. اگر در کتاب از واژهی ژاپنی یا ژاپنیها استفاده کردهام، برای سهولت کار بوده است و شاید نتواند کل فرهنگ ژاپن را شامل شود و جمعیت 125 میلیون نفری ژاپن را نمایندگی کند.
این کتاب فقط بخش کوچکی است از آنچه میشود دربارهی ژاپن نوشت. شاید اگر این کتاب با اقبال خوانندگان مواجه گردد، جلد دومی را هم در پی داشته باشه که این موضوع را آینده تعیین میکند.
قسمتی از کتاب دو دستی:
عروس و داماد و همراهان وارد معبد میشوند و مقابل محراب کفشهایشان را در میآورند. عروس کفشهای لژدار بلندی دارد که قدش را بلندتر از آنچه هست، نشان میدهد و داماد هم یک جفت صندل سفیدرنگ به پا کرده است. حالا که کفشهایشان را درمیآورند، جورابهای سفیدشان بیش از پیش به چشم میآید.
اکنون مهمانها دو بخش شدهاند. خانوادهی درجهی اول عروس کنار او روی محراب مینشینند و روبهرویشان داماد و خانوادهاش قرار میگیرند. اعضای درجهی دو و دوستان و جوانترها هم روی نیمکتهایی که پایین محراب چیده شده نشستهاند. برای اینکه غریبهای وارد نشود، در هر ورودی معبد نوار قرمزی گذاشتهاند که یعنی ورود ممنوع. به یکی از خانمهای برگزارکننده میگویم که دوست دارم بروم داخل و روی نیمکت بنشینم و قول میدهم که هیچ مزاحمتی ایجاد نکنم، اما او میگوید که مهمانها برنامهریزی شدهاند و جا برای کس دیگری نیست. اما من میبینم که جا هست؛ درعینحال به او حق میدهم. تفکر و عادت ژاپنی برای اتفاقی که در لحظه میافتد، هیچ راهحلی ندارد. همهچیز باید برنامهریزی شود.
اما از همین جایی هم که ایستادهام، میتوانم مراسم را کاملاً ببینم و عکس و ویدئو هم بگیرم. (برایم جالب است که مهمانها هیچ علاقهای به ثبت این مراسم با گوشیهایشان ندارند.)
مراسم اصلی با خواندن وردهایی توسط یک خانم در لباس سنتی شروع میشود و همزمان آقایی با همان پوشش، اما از نوع مردانه و کلاه ویژه شروع میکند به حرکاتی عجیب که به نظر میرسد در راستای روحانیتر کردن فضا باشد. او چوبی به دست دارد که سر آن یک رشته کنف است و درست مثل چوب جادوگری، ابتدا آن را دور عروس و خانوادهاش میگرداند و بعد به سراغ داماد و خانوادهاش میرود و آخر سر هم آن را به طرف مهمانها میگیرد و چندباری میچرخاند.
مراسم بخشها و دعاهای مختلفی دارد که من از آنها سر در نمیآورم؛ اما آنقدر کند و خستهکننده است که تصور میکنم وسط یک نمایش کابوکی هستم. بعدتر ویدئویی که گرفتم را به دوستی نشان میدهم، میگوید این دعاها یکجور گزارش عروسی این دو نفر به خدایان معبد است.
حالا نوبت نوشیدن ساکی است. عرقی که از یک نوع برنج میگیرند و در تلفظ ژاپنی به آن ساکه میگویند. آنها از سه فنجان با اندازههای مختلف مینوشند. فنجان کوچک و متوسط و بزرگ. اولی به افتخار سلامتی کسانی که عروس و داماد را بزرگ کردهاند، دومی برای زمان حال و به نشانهی بهترین آرزوها برای شریک زندگی و آخری که آرزو برای آینده است و داشتن خانوادهای شاد و عشقی ابدی. بعد از عروس و داماد، خانوادههایشان هم با همین ترتیب لبی تر میکنند.
دو دستی در 240 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.