در ستایش شکست/ آموزه‌هایی در باب فروتنی

4 ماه پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


کتاب «در ستایش شکست» نوشته‌ی کاستیکا براداتان را انتشارات کتابسرای میردشتی به چاپ رسانده است. در جهانی که موفقیت به‌عنوان اوج آرزوهای انسان مدرن تلقی می‌شود، کتاب «در ستایش شکست» اثری جسورانه و عمیق است که علیه جریان غالب فرهنگی ایستادگی می‌کند. کاستیکا براداتان، فیلسوف رومانیایی‌تبار، استاد دین و مطالعات تطبیقی در دانشگاه تگزاسف در این اثر درخشان، شکست را پدیده‌ای منفی یا ناراحت‌کننده نمی‌داند، حتی آن را یکی از عمیق‌ترین و انسانی‌ترین تجربیات ممکن می‌خواند که توانایی پالایش روح و تجدیدنظر در بنیادهای زیستن را دارد.
نویسنده از نخستین صفحات کتاب، با قاطعیت موضع خود را مشخص می‌کند: شکست با روح مدرنیته ناسازگار است. جهان مدرن، از عصر روشنگری تا دوران سرمایه‌داری متأخر، پیوسته در جست‌وجوی پیشرفت، موفقیت و کارآمدی بوده است. در چنین فضایی، هرگونه شکست مترادف با بی‌کفایتی یا بی‌ارزشی است؛ اما براداتان تأکید می‌کند که دقیقاً در لحظه‌ی شکست است که لایه‌های واقعی وجود انسانی نمایان می‌شود. او می‌نویسد: «شکست نوعی حقیقت‌گوییِ بی‌رحمانه است؛ شکست نمی‌گذارد خود را فریب دهیم.»
برای براداتان، شکست مانند آینه‌ای است که تصویر واقعی ما را منعکس می‌کند؛ بی‌پیرایه، بی‌نقاب، بی‌تکلف.
نویسنده ساختار کتاب را بر مبنای چهار درس از شکست طراحی کرده است؛ چهار مواجهه‌ی بنیادین که می‌توانند انسان را به سوی فروتنی و پذیرش پیش ببرند:
1. شکست جسمانی: مرگ و شکنندگی
2. شکست فکری: اندیشیدن به مرزها
3. شکست اخلاقی: ترک ایگو
4. شکست اجتماعی: طردشدن و تبعید
«در ستایش شکست» اثری در ستایش انسان به‌مثابه موجودی شکننده است. براداتان باور دارد که فرهنگ ما، به‌ویژه در قرن بیست‌ویکم، بیش‌ازحد بر موفقیت تمرکز کرده و در نتیجه، ما را از واقعیت انسانی‌مان دور کرده است. او به نقد فرهنگ خودکمک، خودسازی و انگیزش‌های سطحی می‌پردازد و می‌نویسد:
«آنچه واقعاً ما را انسانی می‌سازد، توانایی‌مان برای افتادن و برخاستن است. نه برای پیروزی، بلکه برای ادامه‌ دادن.»
او می‌خواهد که شکست را نه صرفاً تجربه‌ای شخصی، بلکه بخشی از سیاست، فرهنگ و اخلاق ببینیم. جهان نیاز دارد که شکست را به رسمیت بشناسد: در آموزش، در سیاست، در اقتصاد و در روابط انسانی. اگر شکست را نادیده بگیریم، به‌زودی با فروپاشی‌هایی مواجه خواهیم شد که دیگر قابل مدیریت نیستند.
یکی از نقاط قوت عمده‌ی کتاب، نثر شاعرانه و فلسفی نویسنده است. او برخلاف بسیاری از نویسندگان فلسفی که نثری خشک و آکادمیک دارند، می‌نویسد چون رمان‌نویس، می‌اندیشد چون متفکر و روایت می‌کند چون شاعر. هر فصل ترکیبی است از زندگی‌نامه، تحلیل فلسفی، خاطره‌ی شخصی و گفت‌وگوی بین‌فرهنگی. همین تنوع، خواننده را جذب می‌کند و مفاهیم دشوار را قابل‌فهم می‌سازد. 
نویسنده‌ کتاب خود را نه‌تنها برای خوانندگان فلسفه یا دانشگاهیان، بلکه برای همه‌ی کسانی نوشته که در زندگی خود شکست را تجربه کرده‌اند یا با آن درگیرند. او تأکید می‌کند که در دوران بحران‌های جهانی، از بیماری‌های همه‌گیر گرفته تا جنگ‌ها و تغییرات اقلیمی، پذیرش شکست به عنوان بخشی از زندگی، حیاتی است 
«در ستایش شکست» کتابی است برای تأمل، براداتان ما را با شکست‌هایمان روبه‌رو می‌کند و نشان می‌دهد که این شکست‌ها صرفاً موانع نیستند، بلکه راه‌هایی‌اند به سوی شناخت خود، دیگران و جهان.

در ستایش شکست (چهار آموزه در باب فروتنی)

در ستایش شکست (چهار آموزه در باب فروتنی)

کتابسرای میردشتی
افزودن به سبد خرید 395,000 تومان

قسمتی از کتاب در ستایش شکست:
هنگامی‌که آتنی‌ها سقراط را کشتند ـ که محاکمه‌ای کاملاً دموکراتیک و با استانداردهای موجود بی‌عیب‌ونقص بود ـ نتیجه‌ی آن نشان داد دموکراسی تغییر قابل‌توجهی در میان مردم آتن ایجاد نکرده است. این تغییر فقط بیرونی بود: دموکراسی یک بازی سیاسی جدید را در شهر ایجاد کرده بود، درحالی‌که بازیکنان اساساً همان‌ها بودند. برابر کردن آتنی‌ها فقط به‌طور رسمی دربرابر قانون، تغییری در آن‌ها ایجاد نکرده بود و آن‌ها همان حیوانات سیاسی سابق، قدرت‌طلب و انتقام‌جو بودند. آتنی‌ها ورزش خونین سیاست را فقط در پشت ظاهر محترمانه‌تری انجام دادند. برابری دربرابر قانون شرط رسمی دموکراسی بود و آتنی‌ها نتوانستند آدمیت جدیدی به وجود آورند که این شرط را اجرا کند.
پل وودراف بر این باور است که کمبود دموکراسی آتن می‌تواند با دسترسی قابل‌توجه به آموزش برطرف شود. او می‌نویسد: «شکست بزرگ دموکراسی آتن، شکست در فراگیری دسترسی به آموزش فراتر از طبقه‌ی مرفه بود.» اگر آتنی‌ها این را می‌فهمیدند، شهروندان بهتری می‌شدند و دموکراسی‌شان نجات می‌یافت. دانش براساس این خط فکری فضیلت است و خود سقراط یکی از بزرگ‌ترین مدافعان آن بود. وودراف در گام‌های خود، آموزش و فرهیختگی را تجربه‌ای عمیق و دگرگون‌کننده می‌بیند که می‌بایست از ما انسان‌های بهتری بسازد. خودی که با آن مدرسه را ترک می‌کنید با خودی که با آن وارد مدرسه شده‌اید، متفاوت است. شاید این فرضیه درست باشد و آموزش واقعاً بتواند مردم را متحول کند. بااین‌حال سؤال همچنان باقی‌ است: آیا واقع‌بینانه است که فکر کنیم یا حتی امیدوار باشیم که مکتبی در این جهان وجود دارد که می‌تواند در مقیاسی به اندازه‌ی کافی بزرگ، چنین دگرگونی رادیکالی را به وجود آورد که حیوان مغرور و تشنه‌ی قدرت را ـ که در هسته‌ی اصلی آن کسی که هستیم نهفته است ـ از بین ببرد؟
  
  

 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط