تاریخ فرهنگی زشتی / زشتی به اندازه زیبایی در انسانبودن ما سهیم است
کتاب «تاریخ فرهنگی زشتی» نوشتهی گُرچن هندرسون به همت نشر ماهی به چاپ رسیده است. عروسکهای زشت، امریکاییهای زشت، زشتها، باشگاه زشت: از تلویزیون تا اسباببازی، تا ادبیات، تا موسیقی؛ سالهای اخیر شاهد افزایش علاقه به زشتی بوده است. نمونهاش سارا کِرشا در مقالهای تحت عنوان «برو کنار که زشت زیبای من آمد» که در نیویورک تایمز به چاپ رسید. اما این مفهوم تباری بس کهنتر از آن دارد که در مخیلهی فرهنگی ما ضبط شده است: از غَرغَریهای کریه قرون وسطایی تا هیولای سرهمبندیشدهی مری شلی (فرانکشتاین)؛ از قصهی جوجهاردک گِلیرنگ هانس کریستیان آندرسِن تا «نمایشگاه هنر منحط» نازیها؛ از مفهوم ژاپنی «وابی سابی» تا سبک معماری زبرهکاری. زشتی دیرگاهی است که زیباشناسی و ذوقورزی را به چالش کشیده، فیلسوفان را درگیر کرده و به خشم آورده و مسائل مربوط به وضع بشر و جهانی را که در آن زندگی میکنیم و با آن در میآویزیم پیچیده کرده است.
تاریخ فرهنگی زشتی درصدد گردگیری از دقایق فرهنگی گوناگونی است که مفاهیم متغیر زشتی را آشکار میکنند. در این کتاب تلاش نشده که همهی دلالتهای زشتی به زور در بستهی تعریف واحدی قرار گیرد، بلکه برعکس درصدد آن است که مترادفهای زشتی در درازنای تاریخ جستوجو شود.
زشتی در چشمِ نظارهگر است یا چنین نیست؟ کتاب حاضر به این پرسش میپردازد تا نشان دهد که آیا زشتی صرفاً ساختهی ذهن و فرهنگ نیست؟ هندرسون قارهها و قرنها را درمینوردد، از عهد باستان تا دوران مدرن، و قلمروهای گوناگونی را میکاود-ادبیات، هنر، معماری، موسیقی، اسطورهشناسی؛ بسترهای فرهنگی، تاریخی، و زیستشناختی؛ افراد و گروههای انسانی-بلکه مفاهیم همواره متغیر زشتی را ترسیم نماید، و از تاثیر ژرف آن بر تصور عمومی بگوید. «زشتی و زیبایی در عوض آن که دوگانهای صرف باشند، گویی بیشتر مانند ستارگان دوتایی در میدان جاذبهی یکدیگر میافتند و...به گرد یکدیگر میچرخند.»
هندرسون سخن از «زشترویان» میرانَد که در مرز دوگانگی انسان-حیوان جای میگیرند و از «گروههای زشت» و رفتارهایی چون مقصر دانستن آنها، مقدسنمایی آنها، اسکان استعماری آنها، نظامیسازی آنها، قانوننویسی دربارهی آنها و بهرهبرداری کالایی از آنها و دست آخر از «حسهای زشت»: نمای زشت، لمس زشت، صداهای زشت، بوهای زشت، مزههای زشت و...باری، زشتی به اندازهی زیبایی در انسانبودن ما سهیم است.

قسمتی از کتاب تاریخ فرهنگی زشتی:
نویسندگان و هنرمندان و فیلسوفان و پژوهشگران غالباً تفاوتهای فرهنگی را برحسب زیبایی و زشتی توصیف کردهاند و معانی اوصاف از رهگذر نسبیت فرهنگی دگرگون شده است. برّ جدید، به معنای وسیع، کل قارهی امریکا، اقیانوس آرام جنوبی و چین را دربرمیگرفت، که پیشرفتهای فرهنگی آنها را بهآسانی نمیشد در چارچوب بدوی یا وحشی جای داد. ناخدا جان استیونس گزارشی پرتغالی را ترجمه کرد که مدعی بود «چینیها بینیهای ما را کژریخت میبینند» و میشل دو مونتن در جستارهای خود نوشت «زنان مکزیکی پیشانی کوتاه را نشانهی زیبایی میگیرند...ما آن را زشت میشماریم.» ویلیام هوگارت نقاش ادعا کرد که انسان «زیبایی را به عنوان یک واقعیت به دور افکنده و نتیجه گرفته که تنها در خیال میتواند وجود داشته باشد» و اضافه کرد که «ما باید مسئولیت داوریهای نادرستمان، به علت پیشداوریهای ناشی از آداب و رسوم و تمایلات و توهمات را بپذیریم. دیوید هیوم فیلسوف گامی فراتر نهاد و آینهای مفهومی در برابر خود گرفت و در 1757 نوشت «ما آمادهایم که هرچه را از سلیقه و درک ما فاصلهی زیادی یافت بَربَر بخوانیم؛ اما زود پی میبریم که وصف نکوهش به خود ما برمیگردد. از آنجا که ترجیحات و عادات فرهنگی در گردشاند، معیارهای زشتی و زیبایی دگرگون شده و امکانات هنری و سیاسی تازهای پدید آوردهاند. بازسازیهای تاریخی ما را تشویق به بازاندیشی در روابطمان نهتنها با اشیای باستانی بلکه همچنین با رسوم اکتسابیمان میکنند و آنگاه ما بینندگان و سازندگان معانی فرهنگی میشویم.
میکه بال، منتقد فرهنگی ، سال 1992 در نقدی پیرامون موزهی تاریخ طبیعی امریکا در نیویورک پیشنهاد کرد آینهای در موزه نصب کنند تا بازدیدکنندگان بتوانند سهم خود را در نشر یک قصه ببینند. او آینه را وسیلهای میدید برای اینکه ما «در تور اندیشهورزی خودپسندانه دربارهی افریقایی بیفتیم که خود ساختهایم-بر پهنهی غرب تا بر پهنهای که قربانی آن شده است» و برای اینکه دریابیم چند ملت را در افریقای واحدی سر هم کردهایم تا آن را از رهگذر «بدویتی در بیرون از تاریخ» به تصویر بکشیم. در طول پانصد سال گذشته، مجسمهی افریقایی از مرحلهای که با انگ «مشرکانه» بدون ارزش زیباشناختی به شمار میرفت به مرحلهای رسیده است که آن را «تحفه»ای پذیرفتنی دانستهاند و تا مرحلهی جدیدی پیش آمده است که «ارزیابیها و شاید گزافهگوییها...آن را شاهکار خواندهاند.» با حرکت علم ردهبندی به سوی شناسایی ردههای متفاوت، گویی ابژهها و سوژهها در کانون توجه قرار گرفتهاند، ولی گاهی به کلی ناپدید شدهاند. سال 2006 در تدارک برای گشایش موزهی بارانداز برانلی در پاریس، مصنوعات افریقایی بسیاری را از حوزه و موزهی مردمشناسی به موزهی هنری جدید منتقل کردند و منتقدان را بر آن داشتند که مدعی شوند آن اشیا گزینش شده و گرفتار «صندلیبازی سیاسی» شدهاند. درحالیکه کار موزهها دستخوش دگرگونی معیارهای هنری شده است، جابهجایی فرهنگی به بسترسازی برای گذارها نیاز دارد. در راهنمای «هنر قوم لِگا» در موزهی بارانداز برانلی، الیزابت کامرون تعبیر «زیباشناسی زشتی» را برای جلب توجه در گیومه گذاشت و نوشت «فیگورها ممکن است برای نمایش امر منفی یا آنچه باید از آن پرهیخت به «زیباشناسی زشتی» متوسل شوند.» گیومهی جلب توجه از نارسایی ترجمه خبر میدهد که معنیها همزمان پیدا و ناپیدا میشوند. بههمینسان دانیل بیبوک نوعی «زشتی رمزی» در پیکرتراشی لگا مییابد، اما هشدار میدهد که باید آن را «بهدقت در بسترش فهمید» و «نادرست است...اگر گمان کنیم پیکرتراشان تنها دغدغهی زیبایی و زشتی را داشتهاند.» دوگانههای زیباشناختی از قبیل زشت و زیبا، غربی و غیرغربی، ممکن است بس نارسا از کار درآیند و «بیهودگیِ کاملِ دانستنِ پاسخِ پرسشِ نادرست» (به تعبیر اورسولا لوگین) را نشان دهند.