عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
بیوگرافی: مارتین کریمپ
مارتین کریمپ 14 فوریهی 1956 در دارتفورد بریتانیا متولد شد. انگلیسی را در کالج سنتکاترینِ کمبریج خواند. اولین نمایشنامهاش با عنوانِ کِلَنگ را یکی از همکلاسیهایش به صحنه برد. او قبل از اینکه خود را در جایگاه نمایشنامهنویس تثبیت کند، مجموعهای از داستانهای کوتاه با عنوان یک آناتومی و همچنین رمان «هنوز روزهای اول است» را نوشت. این آثار البته تا به امروز منتشر نشده است.
الکس سییرز، منتقد تئاتر، معتقد است که کریمپ با به اجرا درآمدن نمایشنامهی «سوءقصدهایی به زندگی آن زن» در سال 1997 در تئاتر رویال کورت لندن جایگاه خود را در مقام مبتکرترین، هیجانبرانگیزترین و جهانیترین نمایشنامهنویسِ نسلِ خود به دست آورد. در این اثر، هیچیک از سطرها به شخصیت خاصی اختصاص داده نمیشود و کریمپ مشخص نمیکند چه تعداد بازیگر باید قطعه را اجرا کنند. در هفده صحنهی ظاهراً جدا از هم، گروههایی از مردم توصیفهای متناقضی از یک قهرمان غایب ارائه میکنند. زنی که بهگونههای مختلف از او صحبت میشود انگار یک تروریست، دخترِ والدینی عزادار، یک هنرمند و یک ماشین جدید است. این اثرِ تکهتکهشده مخاطب را به چالش میکشد تا برداشت خود از آنچه یک نمایشنامه را تشکیل میدهد از نو تعریف کند و این سؤال را مطرح میکند که آیا فراتر از الگوهایی که ما میسازیم، اساساً شخصیت وجود دارد یا خیر.
نمایشنامههای دیگر او مطالعاتی تراژدی ـ کمدی دربارهی بزهکاری و سرکوب در مناطق حومهای است؛ به نامهای: قطعاً باهاما، برخورد با کلر، روستا و سرگرمیهای طنز در نمایشنامهی جمهوری شادی. مارتین کریمپ بازنویسیهای قدرتمندی از نمایشنامههای کلاسیک یونانی خلق کرده و باقی آثارش بهواسطهی سینما برایتان آشناتر است. برای همین تنوع غیرمعمول، ویکی آنجلکی دربارهی او مینویسد: «تئاتر چندوجهی کریمپ سرشار از ظرایف متنی، بصری و درونی است و فراتر از گروهبندیهای سفت و سختِ ژانرهای درام حرکت میکند. آنچه کار کریمپ را بحثبرانگیز و درعینحال جذاب میکند تمرکز دوگانه بر خصوصی و عمومی، جمعی و فردی، طنز و دراماتیک، گفتار و ناگفتار به میزان مساوی است.»
آثار کریمپ اجراهای متعدد و موفقی در سرتاسر دنیا داشته است. در آلمان، او را «یکی از معتبرترین نمایشنامهنویسان بریتانیایی» میدانند و در سال 2013 گزارش شد که «در دو دههی گذشته بیش از شصت اجرای آلمانیزبان از آثار او به روی صحنه رفته است.»
او در سال 2021 در آلمان جایزهی نیسِن ـ باسمر را در تجلیل از مجموعهآثارش دریافت کرد و تیل بریگلب در مجلهی تئاتری هوت دراینباره نوشت:
«کریمپ متنوعترین قربانیان یک جامعهی بورژوایی را، که هرگونه ارتباطی بین خودِ آرامشان را با خشونت درونیشان انکار میکنند، قدرتمندانه ترسیم میکند. از قاتل گرفته تا کودک، هرکسی که بر صحنه ظاهر میشود منحصربهفرد است، دروغها و ترسهایشان نیز فردی است.»
او در سال 2022 در نمایشنامهاش با عنوان نه یکی از اینها، به کارگردانی کریستین لاپونته بازی کرد و به 299 شخصیت مختلف جان داد. در این اجرا از تکنیک ویدئویی دیپفیک استفاده شده بود. این اولین حضور او بر روی صحنه بود.
او پس از آن، حرفهای موازی در تئاتر را آغاز کرده و به ترجمه پرداخته است. اولین تأثیرش را با ترجمهی نمایشنامهی «صندلیها اثر یونسکو» در تئاتر رویالکورت به جای گذاشت.
بازنویسیهایش هم از «میزانتروپ مولیر» و «سیرانو دو برژرک» اثر روستاند، هم از نظر تجاری موفق عمل کرده است و هم تحسین منتقدان را در پی داشته. این بازنویسیها باعث شده که برخی منتقدان آنها را نمایشنامههای مستقلی بدانند. برای مثال، آنجلاکی استدلال میکند که «اقتباسهای رادیکال کریمپ... اساساً از نسخههای اولیهی متون که الهامبخش آنها هستند، فاصله میگیرد و بهاینترتیب به جای ترجمه باید آنها را نسخههایی نامید که به قانون نمایشنامهنویسیِ کریمپ تعلق دارند.
در سال 2006، کریمپ همکاری خود را با آهنگساز جُرج بنجامین آغاز کرد که به خلق سه اپرا منجر شد: درون تپهی کوچک، نوشته بر پوست و درسهایی در عشق و خشونت که هر سهی این آثار تحسین بینالمللی را برانگیخت.
قسمتی از نمایشنامهی طرح اولیه نوشتهی مارتین کریمپ:
جنیفر: پس همینطوری مستقیم میآد بالای سرت.
آن: مستقیم میآد بالای سرم.
جنیفر: فهمیدم. صاف میآد بالای سرت.
آن: بعد روی دهنم لنت میچسبونه.
جنیفر: بسیار خب. چرا؟
آن: تا ساکتم کنه. میخواد ساکت بشم.
جنیفر: تا ساکتت کنه.
آن: آره.
جنیفر: خب. چه لنتی؟
آن: لِنت. از اونها که برای کابل استفاده میکنن.
جنیفر: خوبه.
آن: میدونی کدومها رو میگم؟
جنیفر: آره میدونم.
آن: از اونها که پشت نقرهایان. البته بعضیهاشون، بعضیهاشون هم پشت سیاه.
جنیفر: نقرهای خوبه. برقش خوبه. خیلی خوبه.
آن: به خاطر کارش همیشه از این لنتها همراهش هست.
جنیفر: اون مدلی که نقره نور رو روی خودش گیر میندازه (به اندرو) چی بهش میگن؟
آن: خب... آره دیگه. مهندس برقه.
جنیفر: خیلی باحاله.
آن: آره. همیشه از اون لنته با خودش داره.
جنیفر: خوبه. دعواتون هم میشه؟
آن: توی خودم خیلی باهاش میجنگم.
جنیفر: بسیار خب.
آن: درونی. اما اون چاقو داره و بهم میگه عوضی.
جنیفر: بهت میگه عوضی.
آن: آره.
جنیفر: پس اون اینطوریه که چاقو داره و از اون لنتهایی که پشتشون نقرهایه و برای امنیت کابلها استفاده میشه.
آن: دقیقاً. آره. دقیقاً.
جنیفر: خب، بعدش چی کار میکنه؟ یه کم از لنت میبُره؟
آن: ببُره؟ نه.
جنیفر: ها؟
آن: اون لنتها رو میشه پاره کرد.
جنیفر: آها، فهمیدم.
آن: با انگشت. درواقع طوری طراحی شدهن که بشه پارهشون کرد.
جنیفر: فهمیدم. پس او یه تیکه لنت رو پاره میکنه (که البته این کارش کمتر عجیبه) و میچسبونه.
آن: دقیقاً.
جنیفر: روی دهن تو.
آن: آره.
جنیفر: اینجا تو خونهی تو اتفاق میافته؟
آن: آره.
جنیفر: توی خیابون ایکس.
آن: آره.
جنیفر نگاهی به اندرو میاندازد.