بازنده نهایی / وعده‌ی دروغین تغییر رژیم در خاورمیانه

1 سال پیش زمان مطالعه 8 دقیقه

 

کتاب «بازنده‌ی نهایی» نوشته‌ی فیلیپ گوردون به همت نشر ستاک به چاپ رسیده است. از پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده به این سنت روی آورده که هر ده سال یک‌بار، دولتی را در خاورمیانه سرنگون کند. این اتفاق در مکان‌های متفاوت و متنوعی مثل ایران، افغانستان (دو بار)، عراق، مصر، لیبی و سوریه افتاده است.

هدف امریکا از مداخله در تمام این کشورها بسیار متفاوت بود که شامل مبارزه با کمونیسم، رقابت با رقبای ژئوپلتیک، جلوگیری از گسترش سلاح‌های کشتار جمعی (WMD)، مبارزه با تروریسم، حفظ جان افراد غیرنظامی و تلاش برای گسترش دموکراسی می‌شد. روش‌هایی که ایالات متحده با توسل به آن به دنبال تغییر رژیم بوده هم فوق‌العاده متنوع بودند: تأمین مالی یک کودتای نظامی، ارائۀ کمک نظامی پنهان یا آشکار به گروه‌های مخالف، تهاجم و اشغال، تهاجم بدون اشغال، فراهم کردن نیروی هوایی برای نیروهای مخالف و تکیه بر دیپلماسی، لفاظی و تحریم به‌تنهایی.

باوجوداین چیزی که در تمام این تلاش‌ها مشترک است این است که همه‌ی آن‌ها در دستیابی به هدف نهایی خود شکست خوردند و مسبب طیف وسیعی از اتفاقات ناخواسته و اغلب فاجعه‌باری بودند که همراه با هزینه‌های مالی و انسانی فراوانی بود و در بسیاری موارد درنهایت، هم ایالات متحده و هم کشور هدف، در پایان اوضاع بدتری نسبت به آغاز ماجرا داشتند.

این کتاب در مورد این است که چگونه تغییر رژیم در خاورمیانه طی چند دهه‌ی گذشته برای سیاست‌گذاران امریکایی این‌قدر وسوسه‌برانگیز بوده است و چرا همیشه به نظر می‌رسد که همه‌چیز اشتباه از آب درمی‌آید.

به نظر می‌رسد همیشه تغییر رژیم تنها در کوتاه‌مدت جوابگوست ـ منجر به اعلام زودرس پیروزی از طرف طرفداران آن می‌شود ـ ولی بعد از آن وقتی هزینه‌ها افزایش یافت، عواقب ناخواسته دامنگیر شده و در پی موفقیت‌های اولیه‌ی ظاهری، بی‌ثباتی همه‌جا را فرا خواهد گرفت و به شکست‌های بدی می‌انجامد.

درواقع نتایج بلندمدت تغییر رژیم در منطقه آن‌قدر و متناوباً ناامیدکننده هستند ـ فارغ از اینکه چرا اصلاً این کار انجام شد یا از چه روش‌هایی برای آن استفاده شد ـ که تعجب‌آور است چگونه بسیاری از سیاست‌مداران و تصمیم‌گیران سیاسی همچنان به‌عنوان یک گزینه‌ی سیاسی مناسب باز هم سراغ آن می‌روند و امیدوارند دفعه‌ی بعد به نحوی به هدف برسد.

سابقه نشان می‌دهد که دلیل شکست‌های مکرر، تنها پیاده‌سازی ضعیف یا عدم پیگیری‌های مداوم نیست ـ که رایج‌ترین بهانه‌ی طرفداران تغییر رژیم است، بلکه در عوض نشان می‌دهد که ذاتاً هزینه‌ها، عواقب پیش‌بینی‌نشده و موانع غیرقابل‌ عبوری وجود دارند که کار را برای ایالات متحده بسیار مشکل می‌سازند تا بتواند رژیم‌ها و رهبران مخالف خاورمیانه را بدون ایجاد مشکلات جدید، متفاوت و در اغلب موارد بزرگ‌تر جایگزین سازد.

به استثنای چند مورد در تاریخ ایالات متحده، سابقه‌ی تلاش‌های این کشور در تغییر رژیم در خاورمیانه، الگوی به‌‎شدت آشنایی را آشکار می‌سازد. وقتی سیاست‌مداران ایالات متحده مصمم به حذف رژیمی می‌شوند، تهدید را بیش‌ازحد نشان می‌دهند، هزینه‌ها و خطرات را دست کم می‌گیرند، در مورد دستاوردها غلو می‌کنند و دائماً مدعی می‌شوند اگر رژیم موردنظر سقوط کند به موفقیت می‌رسند، ولی باوجوداین به‌سرعت معلوم می‌شود که ثبات از بین رفته است، خلأ امنیتی به وجود آمده، همسایگانی که احساس ناامنی می‌کنند و بدگمان هستند دخالت می‌کنند، عمر مشارکت و اتحادها کوتاه می‌شود و قومیت‌ها و فرقه‌ها و رقابت‌های ژئوپلتیک و شخصی ظاهر می‌شوند و ایالات متحده قادر به کنترل آن‌ها نیست.

نویسنده می‌گوید: تمرکز من در این کتاب بر خاورمیانه گسترده‌تر است، زیرا اینجا جایی است که سیاست تغییر رژیم ایالات متحده در دهه‌های اخیر در آن زمینه بیشتر فعال بوده و جایی است که امروزه در نظر صاحب‌نظران و سیاست‌گذاران بیشتر مرکز توجه است و آن‌ها هنوز هم در حال بحث و مناظره هستند که آیا باید این سیاست، در جاهایی مثل ایران، سوریه، یمن، مناطق فلسطینی‌نشین و حتی در جاهایی که به‌طور سنتی شریک ایالات متحده هستند مثل عربستان سعودی، قطر و مصر هم، دنبال شود یا نه.

مهم است توجه داشته باشیم که سابقه‌ی این کار در بقیه‌ی نقاط جهان هم، فرق چندانی با این منطقه ندارد. مطالعات علمی به ده‌ها مورد تغییر رژیم در همه جای جهان پرداخته و به این نتیجه رسیده‌اند که بیشتر تلاش‌ها با شکست مواجه شده و حتی در مواردی که ایالات متحده موفق به جایگزینی دولت یا سیستمی ناخواسته شده، نتیجه به‌ندرت دموکراتیک بوده یا منجر به رابطه‌ی خوب با ایالات متحده گردیده است. درواقع، طی دهه‌ها بیشتر تلاش‌های ایالات متحده برای تغییر رژیم در دیگر نقاط جهان، چه آشکار و چه پنهان، الگوهای آشنایی از تهدیدهای اغراق‌آمیز، افکار واهی، مداخلات نظامی پرهزینه یا شکست‌خورده، اعلام زودهنگام پیروزی و در اغلب اوقات نتایج فاجعه‌بار بلندمدت را نشان می‌دهد. البته این سابقه‌ی تاریخی شکست‌خورده‌ی تغییر رژیم، فقط محدود به امریکا نمی‌شود.

قسمتی از کتاب بازنده‌ی نهایی:

این تصور که دموکراسی در عراق در سراسر خاورمیانه گسترش خواهد یافت، رژیم ایران را تضعیف کرده و منابع تروریسم را که منجر به اتفاقات یازده سپتامبر شد از بین می‌برد عامل قدرتمندی در تصمیم به حمله به عراق بود و البته که معلوم شد این هم اشتباه محاسباتی عظیم دیگری بوده است.

کاپلان و کریستول نظریه را این‌طور توضیح دادند: تجربه‌ی عراق از حکومت لیبرال دموکراسی به‌نوبه‌ی‌خود می‌تواند فشار بر آخوندها را در تهران افزایش دهد که همین حالا هم تحت فشار هستند تا فضای کشور را باز کنند. حکومت مذهبی عربستان سعودی هم محتاطانه به تجربه‌ی عراق دموکراتیک می‌نگرد چون در آنجا نرخ بیکاری مردان به 30 درصد رسیده، جمعیت به‌سرعت در حال افزایش و در آرزوی تغییر است. در همین حین عراق می‌تواند جایگزین عربستان سعودی به‌عنوان متحد کلیدی امریکا و منبع نفت در منطقه هم بشود. عراق دموکراتیک منطقه‌ای را که همین حالا هم رژیم‌های لیبرالی مثل قطر، مراکش و اردن را در خود دارد تشویق کرده که به راه خود به سمت دموکراسی ادامه دهند.

این دیدگاه جذاب بین بسیاری از افراد مشترک بود. ریچارد پرل نوشت: «جایگزینی صدام با یک رژیم شایسته در عراق درها را به سمت منطقه‌ای بسیار باثبات‌تر و آرام‌تر باز می‌کند. عراقی دموکراتیک می‌تواند با قدرت این دیدگاه را رد کند که اعراب از داشتن دموکراسی ناتوان هستند.» مکس بوت این موضوع را فرصتی تاریخی می‌دید که هدفش «برقراری اولین دموکراسی غربی» و «تبدیل عراق به چشم و چراغ امید برای مردم ستمدیده‌ی خاورمیانه» است. رابرت کیگان و ویلیام کریستول استدلال کردند حمله‌ای قاطع و ویرانگر علیه صدام حسین و به‌دنبال آن کمک‌های مالی امریکا برای بازسازی عراق و قرار دادن آن در مسیری به سوی حکمرانی دموکراتیک جهان عرب را ـ به سمت بهتر شدن ـ به لرزه خواهد انداخت. به نظر مدیر سابق سیا، جیمز وولسی: «این می‌توانست همان فرصت طلایی باشد که چهره‌ی جهان عرب را دگرگون می‌کند... دقیقاً همان کاری که با آلمان کردیم و چهره‌ی اروپای مرکزی و میانی را تغییر داد.» و دونالد رامسفلد در سؤالی که بیشتر استفهام انکاری بود پرسید: «آیا این‌طور نیست که اگر عراق هم مثل افغانستان بشود اتفاق شگفت‌انگیزی رخ می‌دهد؟ اگر رژیم فاسدی را بیرون کرده، مردم را آزاد کنیم، غذا در داخل کشور پیدا شود، مرزها باز شوند، سرکوب متوقف شده و زندان‌ها باز شوند؟ واقعاً فوق‌العاده خواهد بود.»

به نظر خود بوش: «تأسیس یک عراق آزاد در قلب خاورمیانه نقطه‌عطفی در انقلاب‌های دموکراتیک جهان خواهد بود.» و رژیم جدیدی در عراق نمونه‌ای دراماتیک و الهام‌بخش در آزادی برای دیگر کشورهای منطقه خواهد بود. او استدلال کرد: «موفقیت در عراق» همچنین «مرحله جدیدی را در صلح خاورمیانه آغاز کرده و پیشرفت به سوی کشور فلسطینِ واقعاً دموکراتیک به عمل درخواهد آمد.»

هیچ‌کدام این استدلالات مشکل نظری نداشتند، یک لیبرال دموکراسی موفق در عراق، احتمالاً اثرات مثبتی بر منطقه می‌گذاشت و شکی نیست که «حکومت لیبرال دموکراسی» در خاورمیانه واقعاً فوق‌العاده خواهد بود. مشکل این بود پیش‌نیاز تمام این ولوله‌ها ایجاد آن لیبرال دموکراسی در وهله‌ی اول بودکه معلوم شد خواب و خیالی بیش نبوده است.

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط