از عشق گفتن/ آغازها و پایان‌ها

2 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

 

کتاب «از عشق گفتن»، نوشته‌ی ناتاشا لان، به همت نشر میلکان به چاپ رسیده است. «از عشق گفتن» مجموعه‌ای ارزشمند از 25 گفت‌وگوی صمیمی با برخی اندیشمندانِ امروز جهان است. ناتاشا لان، روزنامه‌نگار بریتانیایی، طی چندین سال این مصاحبه‌ها را انجام داده و گلچینی از آن‌ها را در این کتاب به چاپ رسانده است. آلن دوباتنِ فیلسوف درباره‌ی «روان‌شناسی تنهایی» صحبت می‌کند، فیلیپا پریِ روان‌کاو از عشقی می‌گوید که «به مرور زمان» ساخته می‌شود و رکسان گی نویسنده‌ی مشهور «تعریف نوینی از عشق» ارائه می‌دهد. استر پرلِ روان‌درمانگر «انتظارات بی‌جای ما از عشق» را آشکار می‌کند و استفن گروسِ روان‌کاو از «فقدان‌های ضروری برای رشد» حرف می‌زند. دکتر لوسی کلانثیِ جراح از عشقی می‌گوید که به زندگی‌اش «معنا» بخشیده است.

گفت‌وگوهای این کتاب روایت‌هایی درباره‌ی عشق‌اند. به‌علاوه در این موردند که انسان‌ها چگونه به هم کشش پیدا می‌کنند و چرا از یکدیگر ناامید می‌شوند، چگونه آسیب می‌بینند و چگونه شفا می‌یابند. وقتی فکر می‌کنند ادامه‌ی راه برایشان امکان‌پذیر نیست، چگونه ادامه می‌دهند و می‌کوشند معنای چیزی را بفهمند که زندگی از آن‌ها دریغ کرده است.

ناتاشا لان با پرسیدن سؤال‌هایی هوشمندانه، تلاش کرده تمام ابعاد و جنبه‌های روابط انسانی را پوشش بدهد و چالش‌ها و موهبت‌های آن را به مخاطبان بنمایاند. ازاین‌رو به مضامینی همچون عشق، جدایی، تفاوت بین فانتزی عاشقانه و واقعیت، وسواس فکری درباره‌ی عشق، ساختن رابطه‌ی خوب، زندگی بعد از طلاق، زندگی پس از مرگ همسر، دوام رابطه‌ی عاشقانه پس از نقص عضو یکی از همسران، فرزنددار شدن، بارداری و مرگ فرزند می‌پردازد.

شاید شما هم ریشه‌ی مشکلات‌تان در روابط را در دل صحبت‌های فیلیپا پری بیابید یا، اگر قلب‌تان به تازگی شکسته است، مرهم آن را بین سطرهای این کتاب پیدا کنید.

نویسنده می‌گوید: «ما نیاز داریم بیشتر درباره‌ی عشق بیاموزیم؛ همان‌طور که درباره‌ی سایر مهارت‌ها می‌آموزیم. چراکه عشق نقش تعیین‌کننده‌ای در زندگی ما دارد.» وقتی دکتر جولین هولت‌لانستد در مورد هم‌بستگی بین روابط اجتماعی و طول عمر انسان پژوهش می‌کرد، دریافت که احتمال مرگ زودرس افراد دارای روابط اجتماعی قوی 50 درصد کمتر از افراد دارای روابط اجتماعی ضعیف است. به‌رغم توجه کمی که به موضوع عشق می‌شود (تعداد صفحات یک روزنامه را که به مسائل سیاسی، اقتصادی یا سفر اختصاص داده شده‌اند مقایسه کنید با تعداد صفحاتی که به روابط اختصاص داده شده‌اند)، چیزهای معدودی وجود دارند که مهم‌تر و حیاتی‌تر از عشق‌اند. نبود عشق می‌تواند آسیب‌های فراوانی به بار بیاورد. عشق ثروتی است که می‌تواند ما را شفا دهد.

قسمتی از کتاب از عشق گفتن:

ناتاشا لان: فکر می‌کنی بخشی از وابستگی ما به عشق و رابطه در دنیای مدرن به این برمی‌گردد که احساس می‌کنیم خاص هستیم؟ چون فکر می‌کنیم فقط ما می‌توانیم شریک زندگی‌مان را خوشبخت کنیم. بنابراین وقتی کسی به ما خیانت می‌کند یا ترکمان می‌کند، ایگو ما لطمه می‌بیند.

استر پرل: ما این آرمان عاشقانه را در سر می‌پرورانیم که روزی «آن یک نفر» را پیدا خواهیم کرد؛ کسی که جفت روحی ماست و چنین می‌پنداریم که در این پیوند عاشقانه ما نیز _آن یک نفر» برای شریک زندگی‌مان هستیم. ما باور داریم منحصربه‌فرد، بی‌همتا و جدایی‌ناپذیریم. وقتی این تصویر باشکوه از عشق با واقعه‌ای همچون خیانت می‌شکند، می‌توان تصور کرد که ایگو چگونه آسیب می‌بیند.

علاوه‌بر‌این، ما تنها می‌مانیم. پژوهش‌ها نشان می‌دهند در بیست سال گذشته مردم ایالات متحده حدود 30 تا 60 درصد روابط اجتماعی‌شان را از دست داده‌اند. بنابراین ما بسیاری از انسان‌هایی را که بخش‌های مهمی از زندگی‌مان را با آن‌ها گذرانده‌ایم (همسایه‌ها، دوستان، خواهر و برادرمان) از دست می‌دهیم و تمام بار عاطفی ناشی از این فقدان‌ها روی دوش همسران می‌افتد. اکنون از شریک زندگی‌مان انتظار داریم تمام نیازهایی را برایمان برآورده کند که یک دهکده آدم برای برآوردن آن‌ها لازم است. آن‌ها را زیر بار این ‌همه انتظار خفه می‌کنیم. بنابراین، اگر آن شخص به ما خیانت کند، احساس می‌کنیم تمام داشته‌هایمان را از دست داده‌ایم.

اگر ما ساختار اجتماعی درهم‌تنیده‌ای داشتیم و اشخاص مهم دیگری در زندگی ما حضور داشتند که دوستشان داشتیم و آن‌ها نیز ما را دوست داشتند، خیانت یک نفر همچنان آزارمان می‌داد؛ اما احساس نمی‌کردیم تمام هویتمان را به خاطر آن از دست داده‌ایم. تفاوت اینجاست‌. فکر نمی‌کنم شرایطی وجود داشته باشد که خیانت در آن دردناک نباشد. خیانت فوق‌العاده دردناک است؛ اما این دلیل نمی‌شود شخص آسیب‌دیده از خیانت بگوید: «تمام زندگی من دروغ است، تمام زندگی‌ام سراب است، دیگر نمی‌دانم کیستم.»

-فکر می‌کنی، اگر قبل از رسیدن به این مرحله آن‌قدر به یک نفر تکیه نمی‌کردیم که بعد از رفتنش زندگی‌مان را نابودشده ببینیم، می‌توانستیم از آسیب‌های خیانت مصون بمانیم؟

*نه، فکر نمی‌کنم. این چیزها به یکدیگر مربوط‌اند؛ اما رابطه‌ی علت و معلولی بینشان وجود ندارد. بله، این درست که در دنیای مدرن ما انتظار فراوانی از روابط نزدیکمان داریم؛ اما ازدواج‌های موفق کنونی از ازدواج‌های موفق تمام ادوار تاریخی بسیار بهترند؛ فقط تعدادشان کم است. ازدواج‌های موفق امروزی رضایت‌بخش‌تر، خالص‌تر و شفاف‌ترند و در آن‌ها برابری بیشتری وجود دارد؛ اصلاً شباهتی با ازدواج‌های پیشینیان ما ندارند؛ اما تعداد کمی از زوج‌ها به این مرحله می‌رسند.

-کمی پیش‌تر گفتی ما فکر می‌کنیم لیاقت داریم همیشه خوشبخت باشیم. فکر می‌کنی این تمرکز بیش‌ازحد بر جست‌وجوی خوشبختی فشار روانی زیادی به روابط متعهدانه‌ی ما تحمیل می‌کند؟

*خوشبختی این روزها انتخاب نیست، اجبار است. شما مجبورید خوشبخت باشید و فکر می‌کنید در راستای خوشبختی هر کاری توجیه‌پذیر است. بنابراین افراد همواره از خودشان می‌پرسند: «آیا ازدواج من به اندازه‌ی کافی خوب است؟ ممکن است بهتر باشد؟ شاید سرمایه‌گذاری روی این ازدواج وقت‌ تلف‌ کردن است؛ می‌توانم شریک زندگی بهتری برای خودم پیدا کنم.» ذهنیت مصرف‌گرایانه‌ی «بهتر از این باید نصیبم می‌شد» جای قناعت را گرفته است. این روزها همه خواهان بهترین هستند. بنابراین بسیاری از ما به این علت از رابطه خارج نمی‌شویم که احساس خوشبختی نمی‌کنیم؛ رابطه را ترک می‌کنیم چون می‌پنداریم ممکن بود از این هم خوشبخت‌تر باشیم.       

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط