ساختن (راهنمای خلق محصولات ارزشمند)
(ساختن محصول،تیم و استارتاپ)
ناموجود
ناشر | نوین توسعه |
---|---|
مولف | تونی فادل |
مترجم | هادی بهمنی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 424 |
شابک | 9786225213272 |
تاریخ ورود | 1401/10/24 |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 406 |
کد کالا | 132671 |
قیمت پشت جلد | 1,850,000﷼ |
این کالا اکنون قابل سفارش نیست
درباره کتاب
«ساختن» دایرهالمعارفی پر از توصیه، از منتوری باتجربه است که با بیش از 30 سال سابقه در سیلیکونولی ، آنýقدر از رهبری، طراحی، استارتاپها، اپل، گوگل، تصمیمگیری، منتورشیپ، شکستهای ویرانگر و موفقیتهای باورنکردنی یاد گرفته که میتواند دایرهالمعارف کاملی بنویسد. تونی فادل، نویسندهی این کتاب، به تازهکارها، مدیرعاملها، مدیران، کارآموزها و همهی افرادی که خواهان پیشرفت در دنیای کسبوکار هستند توصیههایی کارآمد برای هر مرحله از مسیر شغلی ارائه داده است. او تلاش کرده تا راهی بگشاید که مخاطب در حوزه کارآفرینی، به عنوان مسیری پرپیچوخم، با آزمونوخطایی کمتر و بینیاز از منتورهای باتجربه پیش برود و پاسخ سوالات گوناگونی را که در این حیطه با آن مواجه خواهد شد، دریابد.
مخاطب این اثر افراد خواهان پیشرفت شغلی هستند. کسانی که نخستین شغل خود را آغاز میکنند، مدیرعاملهای مشتاق برای فروش بیشتر و افراد مایل به خلق محصولاتی ارزشمند.
محتوای کتاب پیشرو از خاطرات شخصی، توصیههای عملی و اطلاعات جذابی پیرامون برخی از تاثیرگذارترین محصولات و شخصیتهای قرن بیستم شکل گرفته است.
هر بخش از کتاب برمبنای بخش قبل به نگارش درآمده و مسیر پیشرفت شخصی نویسنده را از طراح محصول تا مدیر و از بنیانگذار استارتاپ تا مدیر اجرایی و منتور ترسیم کرده است. نویسنده با ارائه مثالهایی گیرا مطالب را پیش میبرد و فصول کتاب را به شیوهای طراحی کرده که مخاطب با کمک آن به حل مسائلی که با آن مواجه خواهد شد، بپردازد.
تونی فیدل در این اثر مسیر موفقیتش در کنار منتورهایی چون استیو جابز و بیل کمپبل را تشریح کرده است. هرچند این دو از اسطورههای سیلکون ولی هستند اما او باور رایج در سیلکون ولی را رد می کند و لزومی نمیبیند برای خلق دستاوردهای خارقالعاده همهچیز را مجدد از نو طراحی کند. بنابراین او در این کتاب به دنبال طراحی شیوه رهبری و مدیریت نو نیست، بلکه به طراحی محصول جدید اکتفا میکند و به این ترتیب برای کمک به همهی افرادی که به دنبال خلق محصولاتی ارزشمند هستند مطالبی کارآمد ارائه میدهد.
مخاطب این اثر افراد خواهان پیشرفت شغلی هستند. کسانی که نخستین شغل خود را آغاز میکنند، مدیرعاملهای مشتاق برای فروش بیشتر و افراد مایل به خلق محصولاتی ارزشمند.
محتوای کتاب پیشرو از خاطرات شخصی، توصیههای عملی و اطلاعات جذابی پیرامون برخی از تاثیرگذارترین محصولات و شخصیتهای قرن بیستم شکل گرفته است.
هر بخش از کتاب برمبنای بخش قبل به نگارش درآمده و مسیر پیشرفت شخصی نویسنده را از طراح محصول تا مدیر و از بنیانگذار استارتاپ تا مدیر اجرایی و منتور ترسیم کرده است. نویسنده با ارائه مثالهایی گیرا مطالب را پیش میبرد و فصول کتاب را به شیوهای طراحی کرده که مخاطب با کمک آن به حل مسائلی که با آن مواجه خواهد شد، بپردازد.
تونی فیدل در این اثر مسیر موفقیتش در کنار منتورهایی چون استیو جابز و بیل کمپبل را تشریح کرده است. هرچند این دو از اسطورههای سیلکون ولی هستند اما او باور رایج در سیلکون ولی را رد می کند و لزومی نمیبیند برای خلق دستاوردهای خارقالعاده همهچیز را مجدد از نو طراحی کند. بنابراین او در این کتاب به دنبال طراحی شیوه رهبری و مدیریت نو نیست، بلکه به طراحی محصول جدید اکتفا میکند و به این ترتیب برای کمک به همهی افرادی که به دنبال خلق محصولاتی ارزشمند هستند مطالبی کارآمد ارائه میدهد.
بخشی از کتاب
از لحظه تولد تا زمانی که از خانه پدر و مادر خارج شوید، تقریبا تمام انتخابهای شما از سوی والدین یا با تاثیر و نظارت آنýها صورت میگیرد.
منظورم صرفا تصمیمات آشکاری مثل ثبتنام در فلان کلاس یا باشگاه نیست. بلکه از میلیونها تصمیم پنهان میگویم که تنها پس از استقلال و ترک خانهی پدری آنها را درک میکنید:
از چه نوع خمیردندانی استفاده کنم؟
چه نوع دستمالتوالتی؟
ظروف نقرهام را کجا بگذارم؟
لباسهایم را چطور مرتب کنم؟
پیرو چه دینی باشم؟
تمام مسائل جزئیتری که پیشتر هیچگاه درباره آنها تصمیم نگرفتهاید، اما با تلقین به شما آموخته شدهاند.
اکثر کودکان آگاهانه به هیچکدام از این انتخابها نمیاندیشند. بلکه از والدینشان تقلید میکنند. وقتی بچه هستید، این موضوع هیچ اشکالی ندارد. حتی لازم است.
اما شما دیگر بچه نیستید.
پس از ترک خانهی والدین، پنجرهای کوتاهمدت، درخشان و خارقالعاده به روی شما باز میشود که همه تصمیمگیریها بر عهده خودتان است. مدیون یا متعهد به کسی نیستید: نه همسری، نه بچهای و نه والدینی. شما آزادید. آزاد برای اینکه کار مورد علاقه خودتان را انجام دهید.
پس وقتش است تصمیمات جسورانه بگیرید.
میخواهید کجا زندگی کنید؟
میخواهید کجا کار کنید؟
میخواهید چه کسی باشید؟
والدین شما همواره توصیههایی برای شما دارند؛ راحت باشید و به صلاحدید خودتان آنها را بپذیرید یا نادیده بگیرید. قضاوت آنها بر اساس خواستههای خودشان از شماست (بیتردید فقط بهترینها را میخواهند). اما برای دریافت توصیههای مفید باید نظر دیگران -سایر راهنمایان- را بپرسید؛ معلم یا پسرعمو یا خاله یا بچه بزرگتر فلان دوست خانوادگی. استقلال بدین معنا نیست که همه تصمیماتتان را بهتنهایی بگیرید.
چون اینجا باید تصمیم بگیرید. این پنجره شماست. اکنون وقت ریسکپذیری است.
وقتی به سی یا چهلسالگی برسید، بهتدریج این پنجره برای اکثر شما بسته میشود. در این سنین، دیگر تصمیمات شما تنها متعلق به خودتان نیستند. البته هیچ اشکالی ندارد -حتی خیلی خوب است- اما بههرحال اوضاع فرق میکند. وابستگانتان روی انتخابهایتان تاثیر میگذارند. حتی اگر تشکیل خانواده ندهید، هرساله دوستان، دارایی و جایگاه اجتماعی بیشتری جمع میکنید که قدرت ریسکپذیری شما را کاهش میدهد.
اما وقتی در ابتدای حرفه شغلی هستید و دوران جوانی را سپری میکنید، احتمالا بدترین پیامد ریسکهای بزرگ شما بازگشت نزد والدین باشد. این خیلی شرمآور نیست. دستبهکارشدن و خرابکاریهای احتمالی بهترین روش برای یادگیری سریع و طراحی گامهای آینده است.
شاید خرابکاری کنید. احتمال ناکامی شرکت شما وجود دارد. امکان دارد آنقدر دلشوره داشته باشید که کنترل اوضاع از دستتان خارج شود. اما این هیچ اشکالی ندارد. اتفاقا درستش همین است. اگر این دلشوره را حس نکنید، یعنی یک جای کارتان ایراد دارد. باید کشانکشان خود را به بالای قله برسانید، حتی اگر احتمال سقوط شما از صخره وجود داشته باشد.
بیش از اولین موفقیت، از اولین شکست بزرگم درس گرفتم.
از لحظه تولد تا زمانی که از خانه پدر و مادر خارج شوید، تقریبا تمام انتخابهای شما از سوی والدین یا با تاثیر و نظارت آنها صورت میگیرد.
منظورم صرفا تصمیمات آشکاری مثل ثبتنام در فلان کلاس یا باشگاه نیست. بلکه از میلیونها تصمیم پنهان میگویم که تنها پس از استقلال و ترک خانهی پدری آنها را درک میکنید:
از چه نوع خمیردندانی استفاده کنم؟
چه نوع دستمالتوالتی؟
ظروف نقرهام را کجا بگذارم؟
لباسهایم را چطور مرتب کنم؟
پیرو چه دینی باشم؟
تمام مسائل جزئیتری که پیشتر هیچگاه درباره آنها تصمیم نگرفتهاید، اما با تلقین به شما آموخته شدهاند.
اکثر کودکان آگاهانه به هیچکدام از این انتخابها نمیاندیشند. بلکه از والدینشان تقلید میکنند. وقتی بچه هستید، این موضوع هیچ اشکالی ندارد. حتی لازم است.
اما شما دیگر بچه نیستید.
پس از ترک خانهی والدین، پنجرهای کوتاهمدت، درخشان و خارقالعاده به روی شما باز میشود که همه تصمیمگیریها بر عهده خودتان است. مدیون یا متعهد به کسی نیستید: نه همسری، نه بچهای و نه والدینی. شما آزادید. آزاد برای اینکه کار مورد علاقه خودتان را انجام دهید.
پس وقتش است تصمیمات جسورانه بگیرید.
میخواهید کجا زندگی کنید؟
میخواهید کجا کار کنید؟
میخواهید چه کسی باشید؟
والدین شما همواره توصیههایی برای شما دارند؛ راحت باشید و به صلاحدید خودتان آنها را بپذیرید یا نادیده بگیرید. قضاوت آنها بر اساس خواستههای خودشان از شماست (بیتردید فقط بهترینها را میخواهند). اما برای دریافت توصیههای مفید باید نظر دیگران -سایر راهنمایان- را بپرسید؛ معلم یا پسرعمو یا خاله یا بچه بزرگتر فلان دوست خانوادگی. استقلال بدین معنا نیست که همه تصمیماتتان را بهتنهایی بگیرید.
چون اینجا باید تصمیم بگیرید. این پنجره شماست. اکنون وقت ریسکپذیری است.
وقتی به سی یا چهلسالگی برسید، بهتدریج این پنجره برای اکثر شما بسته میشود. در این سنین، دیگر تصمیمات شما تنها متعلق به خودتان نیستند. البته هیچ اشکالی ندارد -حتی خیلی خوب است- اما بههرحال اوضاع فرق میکند. وابستگانتان روی انتخابهایتان تاثیر میگذارند. حتی اگر تشکیل خانواده ندهید، هرساله دوستان، دارایی و جایگاه اجتماعی بیشتری جمع میکنید که قدرت ریسکپذیری شما را کاهش میدهد.
اما وقتی در ابتدای حرفه شغلی هستید و دوران جوانی را سپری میکنید، احتمالا بدترین پیامد ریسکهای بزرگ شما بازگشت نزد والدین باشد. این خیلی شرمآور نیست. دستبهکارشدن و خرابکاریهای احتمالی بهترین روش برای یادگیری سریع و طراحی گامهای آینده است.
شاید خرابکاری کنید. احتمال ناکامی شرکت شما وجود دارد. امکان دارد آنقدر دلشوره داشته باشید که کنترل اوضاع از دستتان خارج شود. اما این هیچ اشکالی ندارد. اتفاقا درستش همین است. اگر این دلشوره را حس نکنید، یعنی یک جای کارتان ایراد دارد. باید کشانکشان خود را به بالای قله برسانید، حتی اگر احتمال سقوط شما از صخره وجود داشته باشد.
بیش از اولین موفقیت، از اولین شکست بزرگم درس گرفتم.
منظورم صرفا تصمیمات آشکاری مثل ثبتنام در فلان کلاس یا باشگاه نیست. بلکه از میلیونها تصمیم پنهان میگویم که تنها پس از استقلال و ترک خانهی پدری آنها را درک میکنید:
از چه نوع خمیردندانی استفاده کنم؟
چه نوع دستمالتوالتی؟
ظروف نقرهام را کجا بگذارم؟
لباسهایم را چطور مرتب کنم؟
پیرو چه دینی باشم؟
تمام مسائل جزئیتری که پیشتر هیچگاه درباره آنها تصمیم نگرفتهاید، اما با تلقین به شما آموخته شدهاند.
اکثر کودکان آگاهانه به هیچکدام از این انتخابها نمیاندیشند. بلکه از والدینشان تقلید میکنند. وقتی بچه هستید، این موضوع هیچ اشکالی ندارد. حتی لازم است.
اما شما دیگر بچه نیستید.
پس از ترک خانهی والدین، پنجرهای کوتاهمدت، درخشان و خارقالعاده به روی شما باز میشود که همه تصمیمگیریها بر عهده خودتان است. مدیون یا متعهد به کسی نیستید: نه همسری، نه بچهای و نه والدینی. شما آزادید. آزاد برای اینکه کار مورد علاقه خودتان را انجام دهید.
پس وقتش است تصمیمات جسورانه بگیرید.
میخواهید کجا زندگی کنید؟
میخواهید کجا کار کنید؟
میخواهید چه کسی باشید؟
والدین شما همواره توصیههایی برای شما دارند؛ راحت باشید و به صلاحدید خودتان آنها را بپذیرید یا نادیده بگیرید. قضاوت آنها بر اساس خواستههای خودشان از شماست (بیتردید فقط بهترینها را میخواهند). اما برای دریافت توصیههای مفید باید نظر دیگران -سایر راهنمایان- را بپرسید؛ معلم یا پسرعمو یا خاله یا بچه بزرگتر فلان دوست خانوادگی. استقلال بدین معنا نیست که همه تصمیماتتان را بهتنهایی بگیرید.
چون اینجا باید تصمیم بگیرید. این پنجره شماست. اکنون وقت ریسکپذیری است.
وقتی به سی یا چهلسالگی برسید، بهتدریج این پنجره برای اکثر شما بسته میشود. در این سنین، دیگر تصمیمات شما تنها متعلق به خودتان نیستند. البته هیچ اشکالی ندارد -حتی خیلی خوب است- اما بههرحال اوضاع فرق میکند. وابستگانتان روی انتخابهایتان تاثیر میگذارند. حتی اگر تشکیل خانواده ندهید، هرساله دوستان، دارایی و جایگاه اجتماعی بیشتری جمع میکنید که قدرت ریسکپذیری شما را کاهش میدهد.
اما وقتی در ابتدای حرفه شغلی هستید و دوران جوانی را سپری میکنید، احتمالا بدترین پیامد ریسکهای بزرگ شما بازگشت نزد والدین باشد. این خیلی شرمآور نیست. دستبهکارشدن و خرابکاریهای احتمالی بهترین روش برای یادگیری سریع و طراحی گامهای آینده است.
شاید خرابکاری کنید. احتمال ناکامی شرکت شما وجود دارد. امکان دارد آنقدر دلشوره داشته باشید که کنترل اوضاع از دستتان خارج شود. اما این هیچ اشکالی ندارد. اتفاقا درستش همین است. اگر این دلشوره را حس نکنید، یعنی یک جای کارتان ایراد دارد. باید کشانکشان خود را به بالای قله برسانید، حتی اگر احتمال سقوط شما از صخره وجود داشته باشد.
بیش از اولین موفقیت، از اولین شکست بزرگم درس گرفتم.
از لحظه تولد تا زمانی که از خانه پدر و مادر خارج شوید، تقریبا تمام انتخابهای شما از سوی والدین یا با تاثیر و نظارت آنها صورت میگیرد.
منظورم صرفا تصمیمات آشکاری مثل ثبتنام در فلان کلاس یا باشگاه نیست. بلکه از میلیونها تصمیم پنهان میگویم که تنها پس از استقلال و ترک خانهی پدری آنها را درک میکنید:
از چه نوع خمیردندانی استفاده کنم؟
چه نوع دستمالتوالتی؟
ظروف نقرهام را کجا بگذارم؟
لباسهایم را چطور مرتب کنم؟
پیرو چه دینی باشم؟
تمام مسائل جزئیتری که پیشتر هیچگاه درباره آنها تصمیم نگرفتهاید، اما با تلقین به شما آموخته شدهاند.
اکثر کودکان آگاهانه به هیچکدام از این انتخابها نمیاندیشند. بلکه از والدینشان تقلید میکنند. وقتی بچه هستید، این موضوع هیچ اشکالی ندارد. حتی لازم است.
اما شما دیگر بچه نیستید.
پس از ترک خانهی والدین، پنجرهای کوتاهمدت، درخشان و خارقالعاده به روی شما باز میشود که همه تصمیمگیریها بر عهده خودتان است. مدیون یا متعهد به کسی نیستید: نه همسری، نه بچهای و نه والدینی. شما آزادید. آزاد برای اینکه کار مورد علاقه خودتان را انجام دهید.
پس وقتش است تصمیمات جسورانه بگیرید.
میخواهید کجا زندگی کنید؟
میخواهید کجا کار کنید؟
میخواهید چه کسی باشید؟
والدین شما همواره توصیههایی برای شما دارند؛ راحت باشید و به صلاحدید خودتان آنها را بپذیرید یا نادیده بگیرید. قضاوت آنها بر اساس خواستههای خودشان از شماست (بیتردید فقط بهترینها را میخواهند). اما برای دریافت توصیههای مفید باید نظر دیگران -سایر راهنمایان- را بپرسید؛ معلم یا پسرعمو یا خاله یا بچه بزرگتر فلان دوست خانوادگی. استقلال بدین معنا نیست که همه تصمیماتتان را بهتنهایی بگیرید.
چون اینجا باید تصمیم بگیرید. این پنجره شماست. اکنون وقت ریسکپذیری است.
وقتی به سی یا چهلسالگی برسید، بهتدریج این پنجره برای اکثر شما بسته میشود. در این سنین، دیگر تصمیمات شما تنها متعلق به خودتان نیستند. البته هیچ اشکالی ندارد -حتی خیلی خوب است- اما بههرحال اوضاع فرق میکند. وابستگانتان روی انتخابهایتان تاثیر میگذارند. حتی اگر تشکیل خانواده ندهید، هرساله دوستان، دارایی و جایگاه اجتماعی بیشتری جمع میکنید که قدرت ریسکپذیری شما را کاهش میدهد.
اما وقتی در ابتدای حرفه شغلی هستید و دوران جوانی را سپری میکنید، احتمالا بدترین پیامد ریسکهای بزرگ شما بازگشت نزد والدین باشد. این خیلی شرمآور نیست. دستبهکارشدن و خرابکاریهای احتمالی بهترین روش برای یادگیری سریع و طراحی گامهای آینده است.
شاید خرابکاری کنید. احتمال ناکامی شرکت شما وجود دارد. امکان دارد آنقدر دلشوره داشته باشید که کنترل اوضاع از دستتان خارج شود. اما این هیچ اشکالی ندارد. اتفاقا درستش همین است. اگر این دلشوره را حس نکنید، یعنی یک جای کارتان ایراد دارد. باید کشانکشان خود را به بالای قله برسانید، حتی اگر احتمال سقوط شما از صخره وجود داشته باشد.
بیش از اولین موفقیت، از اولین شکست بزرگم درس گرفتم.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر