#
#
دسته بندی : رمان خارجی

دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم

(داستان های آمریکایی،قرن 20م)
نویسنده: جی. دی. سلینجر
مترجم: احمد گلشیری
195,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 232
شابک 9786222673932
تاریخ ورود 1402/10/25
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 218
قیمت پشت جلد 195,000 تومان
کد کالا 129691
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم مجموعه‌ای از نُه داستان پرکشش، خواندنی، با مضامینی متنوع و البته ساختاری قرص و منسجم است. هم خواننده‌ی تفنن‌گرای ادبیات و هم علاقه‌مندان به داستان‌های خوش‌ساخت و تکنیکی، مخاطبان آثار سلینجراند. و این جادوی داستان‌های نویسنده‌ای است که سالیان متمادی در انزوا زندگی کرد، بی‌هیاهو نوشت و مخاطبان پرشماری را در سراسر جهان مفتون داستان‌هایش کرد. نُه داستان سلینجر هنوز از آثار پرفروش ادبیات داستانی و یکی از ده کتاب کلاسیک مدرن جهان است.
بخشی از کتاب
نودوهفت تبلیغاتچی نیویورکی توی هتل بودند و خطوط تلفنی راه دور را چنان در اختیار گرفته بودند که زن جوان اتاق شمارۀ ۵۰۷ مجبور شد از ظهر تا نزدیکی‌های ساعت دو و نیم به انتظار نوبت بماند، اما بیکار ننشست. مقاله‌ای را با عنوان «جنس یا سرگرمی است… یا جهنم» از یک مجلۀ جیبی بانوان خواند. شانه و بُرس سرش را شست. لکۀ دامن شکلاتی‌رنگش را پاک کرد. جادکمۀ بلوز ساکسَش را جابه‌جا کرد. دو تار موی کوتاهِ خالش را با موچین کند و سرانجام وقتی تلفنچی به اتاقش زنگ زد، روی رف پنجره نشسته بود و کار لاک زدن ناخن‌های دست چپش را تمام می‌کرد. از آن زن‌هایی بود که به زنگ تلفن اعتنا نمی‌کنند. انگار تلفن اتاقش از وقتی خودش را شناخته زنگ می‌زده است. همان‌طور که تلفن زنگ می‌زد، قلم‌موی کوچک لاکش را پیش برد و هلال ناخن انگشت کوچکش را پررنگ‌تر کرد. سپس درِ شیشۀ لاک را گذاشت، ایستاد و دست چپش را که لاک‌هایش خشک نشده بود، در هوا تکان داد. زیرسیگاری انباشته از ته‌سیگار را با دستی که لاک‌هایش خشک شده بود برداشت و به طرف میز عسلی که تلفن رویش بود برد. روی یکی از دو تختخواب یک‌شکل و مرتب نشست _ حالا زنگ پنجم یا ششم بود _ و گوشی را برداشت. گفت: «الو.» انگشت‌های دست چپش را جدا از هم و دور از پیراهن ابریشمی سفیدش نگه داشته بود. این پیراهن، ‌جز سرپایی‌ها، تنها چیزی بود که به تن داشت، انگشترهایش توی حمام بود. تلفنچی گفت: «با نیویورک صحبت کنین، خانم گلاس.» زن جوان گفت: «متشکرم.» و روی میز عسلی برای زیرسیگاری جا باز کرد.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است