دسته بندی : رمان خارجی

مرسو چه کسی را کشت؟ (ادبیات مدرن جهان،چشم و چراغ61)

(داستانهای فرانسه،قرن 20م،برنده جایزه گنکور رمان اول 2015)
نویسنده: کمال داوود
148,500
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 159
شابک 9786003761278
تاریخ ورود 1395/09/24
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 165
قیمت پشت جلد 148,500 تومان
کد کالا 54738
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
این کتاب در واقع پاسخی است به رمان پُرآوازه‌ی «بیگانه» اثر «آلبر کامو». راوی این کتاب پیرمردی است که در یک بار نشسته و برای جوانکی که مدعی است درحال نوشتن تحقیقی دانشگاهی درمورد کتاب بیگانه است، روایت می‌کند. مرد عربی که مُرسو او را به قتل رساند برادرش بوده است. راوی با سبکی شگفت‌انگیز ذره‌ذره به روایت زندگی خود، برادر مقتول و پدر و مادرش می‌پردازد و پازلی را تکمیل می‌کند که نتیجه‌اش روشن‌شدن چهره، نام، شخصیت و زندگی عربی است که بی‌هیچ نام و نشانی در بیگانه به قتل رسید. این رمان کم‌حجم که در سال 2013 در انتشارات «برزخ» الجزایر به چاپ رسید، یک سال بعد در انتشارات «اَکت سود» فرانسه منتشر شد و بلافاصله نیز موردتوجه چشمگیر خوانندگان و منتقدان ادبی قرار گرفت. بسیاری از منتقدان فرانسوی معتقدند موضوع این کتاب، یعنی ظاهرشدن برادرِ مرد عربی که مُرسو در بیگانه او را به قتل رساند و تلاش برای آشکارساختن هویتِ مقتول، ایده‌ای جذاب و بدیع است. کمال داوود خود در این مورد می‌گوید: «فکر نوشتن این داستان از پرسشی به ذهن من خطور کرد که فرانسوی‌ها هنوز که هنوز است مطرح می‌کنند: کامو فرانسوی است یا الجزایری؟ به همین دلیل بود که تصمیم گرفتم به شخصیت دیگر کتاب کامو و از زاویه‌ای دیگر بپردازم.» اگرچه «مُرسو چه کسی را کشت؟» در الجزایر چندان مورد استقبال قرار نگرفت اما در فرانسه موفقیت‌های این کتاب چنان چشمگیر بوده است که بسیاری از منتقدان ادبی معتقدند ازاین‌پس باید کتاب کامو و رمان کمال داوود را در کنار هم خواند. این رمان تاکنون جوایز معتبری نیز کسب کرده و نامزد جوایز مختلفی نیز بوده است. «جایزه‌ی پنج قاره فرانکوفون» و «جایزه‌ی فرانسوا موریاک» در سال 2014، حضور در فهرست نامزدهای «جایزه‌ی گنکور» در سال 2014 و «جایزه‌ی گنکور برای رمان اوّل» در سال 2015 از جمله افتخارات کمال داوود برای نوشتن این کتاب است.
بخشی از کتاب
قبل از اینکه داستان را روایت کنم، خلاصه‌ی آن را برایت می‌گویم: مردی که نوشتن بلد است عربی را می‌کشد که آن روز حتّا اسم هم نداشته است ـ انگار وقتی وارد صحنه‌ی نمایش می‌شده آن را به میخی آویزان کرده است ـ سپس شروع می‌کند به توضیح دادن که این اتّفاق تقصیر خدایی است که وجود ندارد و او به دلیل آنچه زیرِ نورِ آفتاب فهمیده و به این خاطر که براثر شوری عرق مجبور شده چشم‌هایش را ببندد این جنایت را مرتکب شده است. در نتیجه قتل، عملی مطلقا بدون کیفر است و دیگر جنایت نیست زیرا بین نیمروز و ساعت چهارده قانونی وجود ندارد؛ بین او و زوج، بین مُرسو و موسی. سپس طی هفتاد سال همه جزئی از این داستان می‌شوند تا جسم قربانی به سرعت محو و محل‌های قتل به موزه‌ای غیرمادی تبدیل شود. مُرسو چه معنایی می‌دهد؟ «تنها می‌میرد»؟ «احمقانه می‌میرد»؟ «هرگز نمیر»؟ و آن‌وقت برادر من هیچ کلمه‌ای در این داستان ندارد. و تو هم مثل همه‌ی بزرگترهایت راه را اشتباه می‌روی. پوچی یعنی من و برادرم که سنگینی بار آن را یا به دوش کشیده‌ایم یا در قلب سرزمین‌مان دفن کرده‌ایم نه دیگری. حرف من را خوب بفهم، من نه از روی غم و غصّه حرف می‌زنم نه عصبانیت. من حتّا سوگواری هم نمی‌کنم، فقط… فقط چی؟ نمی‌دانم. فکر کنم می‌خواهم عدالت برقرار شود. چنین خواسته‌ای در سن و سال من ممکن است مسخره به‌نظر برسد… اما قَسَم می‌خورم که حقیقت همین است. منظور من عدالت دادگاه‌ها نیست بلکه قصدم تعادل است. و البتّه دلیل دیگری هم دارم: می‌خواهم دمِ مرگ از دست شبحی که مرا دنبال می‌کند خلاص شوم. فکر کنم حالا می‌توانم حدس بزنم چرا کتاب‌هایی براساس داستان‌های واقعی نوشته می‌شوند. این کتاب‌ها نه برای کسب شهرت که برای اینکه نویسنده‌های آن‌ها بهتر از نظرها ناپدید شوند نوشته می‌شوند؛ آن هم در حالی که ادعا می‌کنند از مرکز هستی تغذیه می‌کنند.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است