صد سال تنهایی
(داستان های کلمبیایی،قرن 20م)
موجود
ناشر | مجید،به سخن |
---|---|
مولف | گابریل گارسیامارکز |
مترجم | زهره روشنفکر |
قطع | رقعی |
نوع جلد | زرکوب |
تعداد صفحات | 456 |
شابک | 9789644531064 |
تاریخ ورود | 1390/07/05 |
نوبت چاپ | 8 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 519 |
کد کالا | 27655 |
قیمت پشت جلد | 2,650,000﷼ |
قیمت برای شما
2,650,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
مارکز در صد سال تنهایی وضعیت جغرافیایی و آدابورسوم بومیان سرخپوست آمریکای لاتین را به خوبی نمایانده است. نکتهای که در این کتاب بسیار چشمگیر است و مضمون اصلی این رمان را رقم میزند، اثبات وجود عشق و قدرت پایانناپذیر آن است.
این کتاب که تاریخنگاری یک قرن از زندگی یک خانوادهی پرجمعیت است به خوبی میرساند که این خانواده با آن که بسیار پرجمعیت است؛ اما هریک در تنهایی خود به سر میبرند و راه ورود به حریمشان بر دیگر افراد خانواده بسته است. وقتی عشق در میان نسل آنها وجود ندارد، همه دچار ناکامیهای زندگی میشوند و خود نیز راز این ناکامی را نمیدانند که همانا در عدم توانایی آنها در عاشق شدن است و ما تنها دربارهی آخرین فرزند این خاندان می خوانیم که تنها او در نتیجهی عشق به دنیا آمده است.
در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شدهاست که نسل اول آنها در دهکدهای به نام ماکوندو ساکن میشود. ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیتهای داستان به جادویی شدن روایتها میافزاید. صعود رمدیوس به آسمان درست مقابل چشم دیگران، کشته شدن همه پسران سرهنگ آئورلیانو بوئندیا که از زنان در جبهه جنگ به وجود آمدهاند توسط افراد ناشناس از طریق هدف گلوله قرار دادن پیشانی آنها که علامت صلیب داشته و طعمه مورچهها شدن آئورلیانو نوزاد تازه به دنیا آمده آمارانتا اورسولا از این موارد است. به اعتقاد بسیاری او در این کتاب سبک رئالیسم جادویی را ابداع کردهاست. داستانی که در آن همهی فضاها و شخصیتها واقعی و حتی گاهی حقیقی هستند، اما ماجرای داستان مطابق روابط علّی و معلولی شناخته شدهی دنیای ما پیش نمیروند.
گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۲ توانست به خاطر کتاب صد سال تنهایی جایزهی نوبل را از آن خود کند.
این کتاب که تاریخنگاری یک قرن از زندگی یک خانوادهی پرجمعیت است به خوبی میرساند که این خانواده با آن که بسیار پرجمعیت است؛ اما هریک در تنهایی خود به سر میبرند و راه ورود به حریمشان بر دیگر افراد خانواده بسته است. وقتی عشق در میان نسل آنها وجود ندارد، همه دچار ناکامیهای زندگی میشوند و خود نیز راز این ناکامی را نمیدانند که همانا در عدم توانایی آنها در عاشق شدن است و ما تنها دربارهی آخرین فرزند این خاندان می خوانیم که تنها او در نتیجهی عشق به دنیا آمده است.
در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شدهاست که نسل اول آنها در دهکدهای به نام ماکوندو ساکن میشود. ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیتهای داستان به جادویی شدن روایتها میافزاید. صعود رمدیوس به آسمان درست مقابل چشم دیگران، کشته شدن همه پسران سرهنگ آئورلیانو بوئندیا که از زنان در جبهه جنگ به وجود آمدهاند توسط افراد ناشناس از طریق هدف گلوله قرار دادن پیشانی آنها که علامت صلیب داشته و طعمه مورچهها شدن آئورلیانو نوزاد تازه به دنیا آمده آمارانتا اورسولا از این موارد است. به اعتقاد بسیاری او در این کتاب سبک رئالیسم جادویی را ابداع کردهاست. داستانی که در آن همهی فضاها و شخصیتها واقعی و حتی گاهی حقیقی هستند، اما ماجرای داستان مطابق روابط علّی و معلولی شناخته شدهی دنیای ما پیش نمیروند.
گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۲ توانست به خاطر کتاب صد سال تنهایی جایزهی نوبل را از آن خود کند.
بخشی از کتاب
زمانىکه ربهکا عادت خاکخوردنش را ازدست داد و در اتاق بچهها مىخوابید، شبى زن سرخپوست، ویسیتاسیون که همراهشان مىخوابید، بهطور اتفاقى از خواب بیدار شد. او از گوشه اتاق صداى عجیبى را شنید و گمان کرد حیوانى به درون اتاق آمده؛ بنابراین هراسان در جایش نشست و در آنوقت ربهکا را دید که روى صندلى راحتى خود نشسته و شستش را در دهانش گذاشته و چشمهایش مثل چشمهاى گربه در تاریکى برق مىزند. ویسیتاسیون که از ترس خشکش زده بود، ملول از تقدیر ناگزیرش در چشم او نشانیهاى همان بیمارىاى را دید که خود و برادرش از قبیلهاى که آنها هزاران سال شاهزادههاى آن بودند، گریخته بودند.
آن بیمارى طاعون بىخوابى بود. کاتائورهى سرخپوست هنوز سپیده سرنزده بود که از دهکده رفت؛ اما خواهرش همانجا ماند؛ زیرا به او الهام شده بود که اگر به هرجاى دنیا برود، آن بیمارى کشنده به هر طریق بهدنبالش خواهد رفت. هیچکس هراس بىپایان ویسیتاسیون را نفهمید. خوزه آرکادیو بوئندیا خندهکنان مىگفت: «چه بهتر اگر قرار باشد دیگر نخوابیم! در اینصورت مىتوانیم از زندگى خود استفاده بیشترى ببریم.» زن سرخپوست برایشان توضیح داد که در بیمارى بىخوابى ترسناکتر از همه، تنها بیمارى بىخوابى نیست؛ بلکه دچار شدن آن در وضعیتى هراسناکتر؛ یعنى فراموشى است.
او توضیح داد که وقتى بیمار به بىخوابى خوگرفت، رفتهرفته خاطرههاى دوران کودکىاش را فراموش مىکند و آنگاه نام و کاربرد اشیاء و بعد هم هویت آدمها و حتى خودش را هم از یاد مىبرد تا سرانجام در وضعیتى گنگ و پر از فراموشى غرق مىشود.
آن بیمارى طاعون بىخوابى بود. کاتائورهى سرخپوست هنوز سپیده سرنزده بود که از دهکده رفت؛ اما خواهرش همانجا ماند؛ زیرا به او الهام شده بود که اگر به هرجاى دنیا برود، آن بیمارى کشنده به هر طریق بهدنبالش خواهد رفت. هیچکس هراس بىپایان ویسیتاسیون را نفهمید. خوزه آرکادیو بوئندیا خندهکنان مىگفت: «چه بهتر اگر قرار باشد دیگر نخوابیم! در اینصورت مىتوانیم از زندگى خود استفاده بیشترى ببریم.» زن سرخپوست برایشان توضیح داد که در بیمارى بىخوابى ترسناکتر از همه، تنها بیمارى بىخوابى نیست؛ بلکه دچار شدن آن در وضعیتى هراسناکتر؛ یعنى فراموشى است.
او توضیح داد که وقتى بیمار به بىخوابى خوگرفت، رفتهرفته خاطرههاى دوران کودکىاش را فراموش مىکند و آنگاه نام و کاربرد اشیاء و بعد هم هویت آدمها و حتى خودش را هم از یاد مىبرد تا سرانجام در وضعیتى گنگ و پر از فراموشى غرق مىشود.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر