پنج بازمانده
(داستان های انگلیسی،قرن 21م،در لیست پرفروش های نیویورک تایمز)
موجود
ناشر | نون |
---|---|
مولف | هالی جکسون |
مترجم | محدثه احمدی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 312 |
شابک | 9786227566840 |
تاریخ ورود | 1402/03/10 |
نوبت چاپ | 5 |
سال چاپ | 1403 |
وزن (گرم) | 284 |
کد کالا | 122744 |
قیمت پشت جلد | 2,790,000﷼ |
قیمت برای شما
2,790,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
«تریلری جدید و هوشمندانه که حرفهای زیادی برای گفتن دارد.»
کرایمرید
هشت ساعت.
شش دوست.
یک تکتیرانداز.
رِد هجده ساله و دوستانش در تعطیلات بهاره سوار کاروان میشوند تا به سفر بروند. مسیر طولانی است ولی حال همه خیلی خوب است. تا اینکه کاروان وسط ناکجاآباد خراب میشود. موبایلها آنتن نمیدهند و هیچکس نیست که کمکشان کند. وقتی به تکتک لاستیکهایشان تیراندازی میشود، میفهمند این ماجرا تصادفی نیست. یکی از اعضای گروه رازی دارد که تکتیرانداز حاضر است به خاطرش آدم بکشد. بازی موشوگربه آغاز میشود و اعضای گروه با درماندگی سعی میکنند کمک بگیرند و دریابند چه کسی هدف تکتیرانداز است. رازهای قدیمی باید در فضای تنگ و بستۀ کاروان فاش شوند و اضطراب و تنش به سطح مرگباری میرسد. عدهای از این شب، جان سالم به در نخواهند برد.
«پنج بازمانده» تریلر جنایی جدید و فراموشنشدنی از هالی جکسون یکی از بااستعدادترین و جوانترین نویسندگان در ژانر جنایی-معمایی است. او در رشتۀ ادبیات انگلیسی تحصیل کرده است و اولین رمانش را زمانی نوشت که تنها پانزده سال داشت، اما امروزه بیشتر بهواسطۀ مجموعۀ «راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب» شناخته میشود. این سری کتاب محبوب، هالی جکسون را به یکی از پرفروشترین نویسندگان نیویورکتایمز تبدیل کرد و تحسینهای بسیاری را برایش به ارمغان آورد.
کرایمرید
هشت ساعت.
شش دوست.
یک تکتیرانداز.
رِد هجده ساله و دوستانش در تعطیلات بهاره سوار کاروان میشوند تا به سفر بروند. مسیر طولانی است ولی حال همه خیلی خوب است. تا اینکه کاروان وسط ناکجاآباد خراب میشود. موبایلها آنتن نمیدهند و هیچکس نیست که کمکشان کند. وقتی به تکتک لاستیکهایشان تیراندازی میشود، میفهمند این ماجرا تصادفی نیست. یکی از اعضای گروه رازی دارد که تکتیرانداز حاضر است به خاطرش آدم بکشد. بازی موشوگربه آغاز میشود و اعضای گروه با درماندگی سعی میکنند کمک بگیرند و دریابند چه کسی هدف تکتیرانداز است. رازهای قدیمی باید در فضای تنگ و بستۀ کاروان فاش شوند و اضطراب و تنش به سطح مرگباری میرسد. عدهای از این شب، جان سالم به در نخواهند برد.
«پنج بازمانده» تریلر جنایی جدید و فراموشنشدنی از هالی جکسون یکی از بااستعدادترین و جوانترین نویسندگان در ژانر جنایی-معمایی است. او در رشتۀ ادبیات انگلیسی تحصیل کرده است و اولین رمانش را زمانی نوشت که تنها پانزده سال داشت، اما امروزه بیشتر بهواسطۀ مجموعۀ «راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب» شناخته میشود. این سری کتاب محبوب، هالی جکسون را به یکی از پرفروشترین نویسندگان نیویورکتایمز تبدیل کرد و تحسینهای بسیاری را برایش به ارمغان آورد.
بخشی از کتاب
بود و نبود. قرمز و سیاه. یک لحظه اینجا، یک لحظه آنجا. چهرهاش در آنسوی شیشه. پنهان در نور چراغهای پیش رو، پیدا در تاریکی بیرون. محو. پنجره چهرهاش را در مشت گرفت. خوب است، میتواند مال خودش باشد. ولی برگشت، شیشه هم نخواستش.
تصویر رِد به او خیره شد ولی بهخاطر شیشه و تاریکی، جزئیات تار شدند. ویژگیهای اصلی آنجا بودند: پوست سفید و درخشان و چشمان آبی و درشتی که تنها مال او نبودند. قبلا مدام میشنید: خیلی شبیه هم هستید. حالا اصلا برایش مهم نبود. حتی فکرش را هم نمیکرد. پس نگاهش را از چهرهاش، از چهرهشان، گرفت و به هردو بیتوجهی کرد. ولی وقتی تلاش میکنی، چنین کاری سخت میشود.
نگاهش را چرخاند و درعوض به ماشینهای مسیر کناری و زیری خیره شد. یک جای کار میلنگید؛ از اینجا، کنار پنجره، ماشینها زیادی کوچک به نظر میرسیدند، ولی رِد احساس بزرگی نمیکرد. یک سِدان آبی جلو آمد و او با چشمانش کمکش کرد و راندش. برو، رفیق. از این قوطی فلزی نُهونیممتری جلو بزن. در بزرگراه حرکت کن پس. اگر فکرش را بکنید، عجیب میشود؛ باید بگوییم در بزرگراه حرکت کن پیش.
«رد؟» صدایی آمد و رشتة افکارش پاره شد. مَدی در آن فضای کمنور نگاهش میکرد. دور چشمان قهوهایاش چین افتاده بود. لگدی به ساق پای رد زد. «یادت رفت داریم بازی میکنیم؟»
تصویر رِد به او خیره شد ولی بهخاطر شیشه و تاریکی، جزئیات تار شدند. ویژگیهای اصلی آنجا بودند: پوست سفید و درخشان و چشمان آبی و درشتی که تنها مال او نبودند. قبلا مدام میشنید: خیلی شبیه هم هستید. حالا اصلا برایش مهم نبود. حتی فکرش را هم نمیکرد. پس نگاهش را از چهرهاش، از چهرهشان، گرفت و به هردو بیتوجهی کرد. ولی وقتی تلاش میکنی، چنین کاری سخت میشود.
نگاهش را چرخاند و درعوض به ماشینهای مسیر کناری و زیری خیره شد. یک جای کار میلنگید؛ از اینجا، کنار پنجره، ماشینها زیادی کوچک به نظر میرسیدند، ولی رِد احساس بزرگی نمیکرد. یک سِدان آبی جلو آمد و او با چشمانش کمکش کرد و راندش. برو، رفیق. از این قوطی فلزی نُهونیممتری جلو بزن. در بزرگراه حرکت کن پس. اگر فکرش را بکنید، عجیب میشود؛ باید بگوییم در بزرگراه حرکت کن پیش.
«رد؟» صدایی آمد و رشتة افکارش پاره شد. مَدی در آن فضای کمنور نگاهش میکرد. دور چشمان قهوهایاش چین افتاده بود. لگدی به ساق پای رد زد. «یادت رفت داریم بازی میکنیم؟»
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر