دسته بندی : نمایشنامه

ازدواج آقای می سی سی پی (نمایش نامه)

(نمایشنامه کمدی آلمانی،قرن 20م)
165,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 160
شابک 9786001190063
تاریخ ورود 1398/05/02
نوبت چاپ 15
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 183
قیمت پشت جلد 165,000 تومان
کد کالا 80308
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
اگر دوست دارید یک نمایشنامه‌ی بسیار متفاوت، مدرن و فراموش‌ناشدنی بخوانید، «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» اثر فردریش دورنمات با ترجمه‌ی حمید سمندریان بهترین انتخاب برای شماست. نمایشنامه‌ای که محتوایی غنی و ساختاری قاعده‌شکن دارد. نبرد خیر و شر که در مضمون آثار دورنمات همواره نمودی بارز دارد، در « ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» به‌شکل غلبه‌ی شر بر عدالت (نماد خیر) در جوامع بشری جلوه‌گر شده است. از نظر ساختار نمایشی او با آشنایی‌زدایی هوشمندانه از ساختارهای کلاسیک روایت در ادبیات نمایشی اثری نوآورانه و پیشرو خلق کرده که منبع الهام درام‌نویسان بسیاری بعد از خود او بوده است. نمایش از انتها شروع شده و سپس به عقب بر می‌گردد، آدم‌های نمایش نه‌تنها مخاطب که گاه نویسنده را مورد خطاب قرار می‌دهند و... درون‌مایه نمایشنامه به یکی از اساسی‌ترین دغدغه‌های انسانِ در جست‌وجوی آگاهی، می‌پردازد: آیا آدمی توان تغییر جهان را دارد؟ یا اینکه نهایتا خود اوست که تغییر می‌کند! آقای می‌سی‌سی‌پی دادستان کشوری بی‌نام‌ونشان است، مردی که آرمانش تحقق عدالت محض است. او در ابتدای نمایش به سراغ آناستازیا، بیوه‌ی صاحب کارخانه‌ی چغندر قند، می‌رود و او را به قتل همسرش محکوم می‌کند. اما وقتی نمایش پیش می‌رود در می‌یابیم که او قصد دارد از این طریق آناستازیا را به ازدواج با خودش راضی کند. از قضا خود آقای می‌سی‌سی‌پی نیز دستش به خون همسر خیانت‌کارش (که با شوهر آناستازیا رابطه نامشروع داشته) آلوده است! و.. داستان این نمایشنامه شبکه‌ای درهم‌تنیده از آدم‌ها، روابط و موقعیت‌های جذاب میان آن‌هاست که بدون رعایت زمان خطی، پازل‌وار یکدیگر را کامل می‌کنند. همین ویژگی باعث می‌شود که خواننده هر بار که نمایشنامه را می‌خواند نکات تازه‌ای در آن کشف کند و از کیفیت کار دورنمات شگفت‌زده شود.
بخشی از کتاب
سن کلود: خانم‏ها، آقایان، من همون‏طور که ملاحظه فرمودید، لحظه‏اى پیش، موقع خاموش شدن طنین ناقوس‏هاى کلیسا، تیرباران شدم. گلوله، تصور مى‏کنم از بین دو کتف وارد بدن من شد ـ تعیین محل دقیق اون برام چندان آسون نیست ـ (دستش را به پشت خود مى‏برد.) این گلوله توى مسیر خودش قلب منو سوراخ کرد و از این نقطه‏ى سینه‏ام خارج شد. فراکمو سوراخ کرد، مدال‏ها هم خرد شدن و کاغذ دیوارى هم یه کم زخمى شد. پورلومریت. البته، این موضوع کمى ناراحت‏کننده‏س، چون نه مدال‏ها مال خودم بود و نه فراک. وضع عمومى من فعلا رضایت‏بخشه و به استثناى تعجب شدیدى که از زنده بودن خودم بعد از این حادثه مى‏کنم، حالم بسیار خوبه. به‏خصوص که دیگه کبدم رنجم نخواهد داد. توى کبد من یه درد موذى خونه کرده بود که در زندگى قبل از مرگ مجبور بودم، به‏خاطر حفظ اصول اخلاقى، اونو مخفى نگه دارم، ولى ناگفته نمونه که در عین حال قسمت مهمى از جهان‏بینى افراطى خودمو مدیون این درد هستم. مرگ من که شما شاهد اون بودید، این مرگ که خیلى ساده و معمولیه، ولى متأسفانه شبیهش چندان کم نیست، در حقیقت، در پایان نمایش اتفاق مى‏افته. البته، اینو مى‏تونستید به آسونى حدس بزنید، چون وقتى مردانى با بازوبند قرمز ظاهر بشن، دیگه‏ همه‏چیز تموم شده. دیگه همه‏چیز فنا شده. مرگ منو از این جهت در اول نمایش قرار دادیم که یکى از ناراحت‏کننده‏ترین صحنه‏هاى داستانو همین اول نمایش بدیم و خودمونو راحت کرده باشیم. درثانى، اینو هم نمى‏شه ناگفته گذاشت که موقع ساعت مرگ دردناک من، نعش‏هاى دیگه‏اى هم توى این اتاق این طرف و اون طرف افتادن که البته دیدن اون وضعیت الان شما رو بدون اغراق فقط گیج مى‏کرد، چون توى این کمدى، یکى از ماجراها موضوع ازدواج دوست من مى‏سى‏سى‏پى‏ست. عرض کردم، یکى از ماجراها. چون در اینجا سرنوشت شگفت‏انگیز سه نفر مرد مطرحه...
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است