ازدواج آقای می سی سی پی (نمایش نامه)
(نمایشنامه کمدی آلمانی،قرن 20م)
موجود
ناشر | قطره |
---|---|
مولف | فریدریش دورنمات |
مترجم | حمید سمندریان |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 160 |
شابک | 9786001190063 |
تاریخ ورود | 1398/05/02 |
نوبت چاپ | 14 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 181 |
کد کالا | 80308 |
قیمت پشت جلد | 750,000﷼ |
قیمت برای شما
750,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
اگر دوست دارید یک نمایشنامهی بسیار متفاوت، مدرن و فراموشناشدنی بخوانید، «ازدواج آقای میسیسیپی» اثر فردریش دورنمات با ترجمهی حمید سمندریان بهترین انتخاب برای شماست. نمایشنامهای که محتوایی غنی و ساختاری قاعدهشکن دارد.
نبرد خیر و شر که در مضمون آثار دورنمات همواره نمودی بارز دارد، در « ازدواج آقای میسیسیپی» بهشکل غلبهی شر بر عدالت (نماد خیر) در جوامع بشری جلوهگر شده است. از نظر ساختار نمایشی او با آشناییزدایی هوشمندانه از ساختارهای کلاسیک روایت در ادبیات نمایشی اثری نوآورانه و پیشرو خلق کرده که منبع الهام درامنویسان بسیاری بعد از خود او بوده است. نمایش از انتها شروع شده و سپس به عقب بر میگردد، آدمهای نمایش نهتنها مخاطب که گاه نویسنده را مورد خطاب قرار میدهند و...
درونمایه نمایشنامه به یکی از اساسیترین دغدغههای انسانِ در جستوجوی آگاهی، میپردازد: آیا آدمی توان تغییر جهان را دارد؟ یا اینکه نهایتا خود اوست که تغییر میکند!
آقای میسیسیپی دادستان کشوری بینامونشان است، مردی که آرمانش تحقق عدالت محض است. او در ابتدای نمایش به سراغ آناستازیا، بیوهی صاحب کارخانهی چغندر قند، میرود و او را به قتل همسرش محکوم میکند. اما وقتی نمایش پیش میرود در مییابیم که او قصد دارد از این طریق آناستازیا را به ازدواج با خودش راضی کند. از قضا خود آقای میسیسیپی نیز دستش به خون همسر خیانتکارش (که با شوهر آناستازیا رابطه نامشروع داشته) آلوده است! و.. داستان این نمایشنامه شبکهای درهمتنیده از آدمها، روابط و موقعیتهای جذاب میان آنهاست که بدون رعایت زمان خطی، پازلوار یکدیگر را کامل میکنند. همین ویژگی باعث میشود که خواننده هر بار که نمایشنامه را میخواند نکات تازهای در آن کشف کند و از کیفیت کار دورنمات شگفتزده شود.
نبرد خیر و شر که در مضمون آثار دورنمات همواره نمودی بارز دارد، در « ازدواج آقای میسیسیپی» بهشکل غلبهی شر بر عدالت (نماد خیر) در جوامع بشری جلوهگر شده است. از نظر ساختار نمایشی او با آشناییزدایی هوشمندانه از ساختارهای کلاسیک روایت در ادبیات نمایشی اثری نوآورانه و پیشرو خلق کرده که منبع الهام درامنویسان بسیاری بعد از خود او بوده است. نمایش از انتها شروع شده و سپس به عقب بر میگردد، آدمهای نمایش نهتنها مخاطب که گاه نویسنده را مورد خطاب قرار میدهند و...
درونمایه نمایشنامه به یکی از اساسیترین دغدغههای انسانِ در جستوجوی آگاهی، میپردازد: آیا آدمی توان تغییر جهان را دارد؟ یا اینکه نهایتا خود اوست که تغییر میکند!
آقای میسیسیپی دادستان کشوری بینامونشان است، مردی که آرمانش تحقق عدالت محض است. او در ابتدای نمایش به سراغ آناستازیا، بیوهی صاحب کارخانهی چغندر قند، میرود و او را به قتل همسرش محکوم میکند. اما وقتی نمایش پیش میرود در مییابیم که او قصد دارد از این طریق آناستازیا را به ازدواج با خودش راضی کند. از قضا خود آقای میسیسیپی نیز دستش به خون همسر خیانتکارش (که با شوهر آناستازیا رابطه نامشروع داشته) آلوده است! و.. داستان این نمایشنامه شبکهای درهمتنیده از آدمها، روابط و موقعیتهای جذاب میان آنهاست که بدون رعایت زمان خطی، پازلوار یکدیگر را کامل میکنند. همین ویژگی باعث میشود که خواننده هر بار که نمایشنامه را میخواند نکات تازهای در آن کشف کند و از کیفیت کار دورنمات شگفتزده شود.
بخشی از کتاب
سن کلود: خانمها، آقایان، من همونطور که ملاحظه فرمودید، لحظهاى پیش، موقع خاموش شدن طنین ناقوسهاى کلیسا، تیرباران شدم. گلوله، تصور مىکنم از بین دو کتف وارد بدن من شد ـ تعیین محل دقیق اون برام چندان آسون نیست ـ (دستش را به پشت خود مىبرد.) این گلوله توى مسیر خودش قلب منو سوراخ کرد و از این نقطهى سینهام خارج شد. فراکمو سوراخ کرد، مدالها هم خرد شدن و کاغذ دیوارى هم یه کم زخمى شد. پورلومریت. البته، این موضوع کمى ناراحتکنندهس، چون نه مدالها مال خودم بود و نه فراک. وضع عمومى من فعلا رضایتبخشه و به استثناى تعجب شدیدى که از زنده بودن خودم بعد از این حادثه مىکنم، حالم بسیار خوبه. بهخصوص که دیگه کبدم رنجم نخواهد داد. توى کبد من یه درد موذى خونه کرده بود که در زندگى قبل از مرگ مجبور بودم، بهخاطر حفظ اصول اخلاقى، اونو مخفى نگه دارم، ولى ناگفته نمونه که در عین حال قسمت مهمى از جهانبینى افراطى خودمو مدیون این درد هستم. مرگ من که شما شاهد اون بودید، این مرگ که خیلى ساده و معمولیه، ولى متأسفانه شبیهش چندان کم نیست، در حقیقت، در پایان نمایش اتفاق مىافته. البته، اینو مىتونستید به آسونى حدس بزنید، چون وقتى مردانى با بازوبند قرمز ظاهر بشن، دیگه همهچیز تموم شده. دیگه همهچیز فنا شده. مرگ منو از این جهت در اول نمایش قرار دادیم که یکى از ناراحتکنندهترین صحنههاى داستانو همین اول نمایش بدیم و خودمونو راحت کرده باشیم. درثانى، اینو هم نمىشه ناگفته گذاشت که موقع ساعت مرگ دردناک من، نعشهاى دیگهاى هم توى این اتاق این طرف و اون طرف افتادن که البته دیدن اون وضعیت الان شما رو بدون اغراق فقط گیج مىکرد، چون توى این کمدى، یکى از ماجراها موضوع ازدواج دوست من مىسىسىپىست. عرض کردم، یکى از ماجراها. چون در اینجا سرنوشت شگفتانگیز سه نفر مرد مطرحه...
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر