دسته بندی : رمان ایرانی

ایوب

(داستان های فارسی،قرن 14)
نویسنده: بهنام چهرزاد
60,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 70
شابک 9786229754849
تاریخ ورود 1400/10/21
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1400
وزن (گرم) 94
قیمت پشت جلد 60,000 تومان
کد کالا 109995
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب ایوب به قلم بهنام چهرزاد از سوی انتشارات چهرزاد به چاپ رسیده است. کتاب پیش رو روایت گر داستانی تخیلی، تمثیلی و تاریخی است که در روزگاری کهن به وقوع می پیوندد و بنابراین می توان عناصر مربوط به چنین دورانی را در آن مشاهده کرد؛ یعنی می توان در ایوب شاهد حضور نیروهای الهی و نیروهای اهریمنی که در مقابل یکدیگر قرار می گیرند بود و این انتظار را داشت که در نهایت اهریمنی ها مغلوب شوند. ایوب انسانی آزاده و برگزیده است که برای رسیدن به مقام لقاء خداوند می کوشد و در این مسیر سختی راه و رنج ها و ریاضت ها را به جان می خرد تا در نهایت به مقصود زیبایی که انتظار آن را دارد برسد.
بخشی از کتاب
درست بخاطر همین می گویم هیچ وقت یاد نگرفتی که یکباره رها شوی، این همه راه را چرا آمده ای؟ من خبر ندارم پیری که اینجا بود حالا کجا سیر می کند؟ بعید هم می دانم در خرابات های اطراف باشد. وقتی اینجا بود تا آنجا که در مورد پیش گذاشتن می به مهارت من مربوط می شد او در عروج مست ها و تا آنجا که به همین مقوله نوشیدن می ربط پیدا می کرد، از من رضایت تام داشت؛ من بهترین صراحی ها را فراهم می آوردم؛ صراحی برایم از همه مهم تر بود اگر ده صراحی ناب وارد میخانه ام می شد چنانچه یکی توی راه می شکست بجای آن، دو تا از بهترین ساقی هایم را اخراج می کردم. فکر می کنم رونق بی مانند آن سالها هم بخاطر برکت صراحی ها بود، صراحی هایی جادویی بودند، خودشان میزان پیمانه و می خوار را می سنجیدند! گویی هرگز گزاف نمی ریختند. اما در آن هوا که ساقی ها فقط بر زیبایی محمل میخواره گان می افزودند من خوب می دانستم که موجب اصلی رونق میکده صراحی ها هستند. پیر هم البته از من این را بهتر می دانست. وقتی اوضاع از رونق افتاد دیگر صراحی برایم نیامد، خمره ها یکی یکی ترک برداشتند و ساقی ها از شور و حال افتادند!. ما می دانستیم که این از بخت بد زمانه است. پیر گفت: “خب حالا موسم دلگیر قحط مستی ست” و سر به جیب اندیشه ها هجرت کرد. راهی خرابات های دیگر شد که من هیچ تعریفی از آنها نداشتم و حتی ده سال بعد رهگذری یا مسافری هم ندیدم که در کل این سرزمین از او نشانی داشته باشد. بعد فقط یک صراحی برایم ماند بی آنکه التهاب دلفریب روزهای گذشته در آن باشد گویی یکباره از خصلت جادویی خود هم تهی شد؛ این هم محصول زمانه بود.»
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است