
ژانر کارآگاهی؛ تعریف و مختصات یکی از جذابترین ژانرهای ادبی
داستان کارآگاهی نوعی از ادبیات عامهپسند است که در آن جنایتی معرفی و آنالیز میشود و درنهایت مجرم شناسایی میشود.
عناصر سنتی داستان کارآگاهی عبارتاند از:
- جنایت به ظاهر کامل و بینقص.
- مظنونی که به اشتباه متهم است و شواهد غیرمستقیم به او اشاره میکند.
- پلیسِ شاید کمی کمهوش.
- کارآگاهی با قدرت مشاهدهی بیشتر و ذهن برتر.
- یک تعلیق غافلگیرکننده و نامنتظره که در آن کارآگاه نشان میدهد چگونه هویت مجرم مشخص و افشا میشود.
داستانهای کارآگاهی اغلب براساس این اصل عمل میکنند که شواهد سطحی قانعکننده، درنهایت بیربط از آب در میآیند. همچنین بدیهی است که سرنخهایی که از آنها میتوان به یک راهحل منطقی برای حل مسئله دست یافت، دقیقاً در همان زمانی که کارآگاه آنها را دریافت میکند به خواننده ارائه شود و کارآگاه راهحل معما را از دل یک تفسیر منطقی استخراج میکند.
اولین داستان کارآگاهی «قتلها در کوچه مورگ» نوشتهی ادگار آلن پو بود که در آوریل 1841 منتشر شد. حرفهی کارآگاهی تنها چند دهه قبل از آن به وجود آمده بود و عموماً تصور میشد که پو تحت تأثیر خاطراتِ کارآگاهی بوده است.
فرانسوا ـ اوژن ویدوک در سال 1817 نخستین ادارهی کارآگاهی جهان را در پاریس تأسیس کرده بود. سی آگوست دوپن ـ کارآگاه فرانسوی تخیلی پو ـ در دو داستان دیگر به نامهای «معمای ماری روژه» (1845) و «نامهی مخدوش» (1845) ظاهر شد و بدینترتیب بود که داستان پلیسی بهزودی به طول فرمِ «رمان» گسترش یافت.
امیل گابوریو در سال 1866 با رمان کارآگاهی خود موفقیت زیادی بدست آورد. «سنگ ماه» اثر ویلکی کالینز در سال 1868 یکی از بهترین رمانهای پلیسی انگلیسی لقب گرفت. آنا کاترین گرین با «پرونده لیون ورث» در سال 1878 یکی از اولین رماننویسان پلیسی امریکایی شد. همچنین «معمای هَنسام کَب» اثرِ فرگوس هیوم استرالیایی در سال 1886 یک موفقیت تجاری خارقالعاده بود.
بزرگترین کارآگاه ادبیات داستانی، همراه با یار وفادار و تا حدودی مبهم خود یعنی دکتر واتسون برای نخستینبار در سال 1887 در رمان «مطالعه در اسکارلت» اثر آرتور کانن دویل ظاهر شد. حضوری که تا قرن بیستم ادامه یافت. جذابیت سبک تشخیص هلمز آنقدر زیاد بود که مرگِ کانن دویل باعث پایان یافتن هولمز نشد و نویسندگان متعددی با پیریزی سبک بسط داستان به شیوهی دویل، تلاش کردهاند تا سنت هلمزی را ادامه دهند.
به یک معنا، دههی 1930 عصر طلایی داستان پلیسی بود. همچنین این دهه با کتابهای داشیل همت نشانهگذاری میشود که از تجربیات خود بهعنوان یک کارآگاه خصوصی برای خلق داستانها و رمانها ـ بهویژه شاهین مالت (1930) ـ با حضور سم اسپید استفاده کرد. در پایان دههی 1940، میکی اسپیلین رویکرد تخیلی ـ جنایی همت و دیگران را حفظ کرد و عناصر جذاب روایت او فرمولی شد که موفقیت تجاری شگفتانگیزی را برای او به ارمغان آورد که با «من، هیئت منصفه» (1947) شروع شد.
نویسندگان دیگری که سنت هولمز را اجرا کردند یا قالبهای جدیدی را بنا کردند عبارتاند از: نیکلاس بلیک (نام مستعار شاعر سی. دی لوئیس)، مایکل اینس، نگایو مارش، جوزفین تی، کارتر دیکسون (جان دیکسون کار) و پی جیمز. همچنین از سال 1945، نویسندگانی مانند جان لوکاره قالب داستان پلیسی را با رمان جاسوسی تطبیق دادند که در آن به رازها و شخصیتهای جنگ سرد پرداخته میشود.