میزانسن: آسایشگاه

1 سال پیش زمان مطالعه 4 دقیقه

 

«آسایشگاه» یک نمایشنامه‌ی تراژدی ـ کمدی است که توسط هارولد پینتر در زمستان 1958 بین جشن تولد (1957) و سرایدار (1959) نوشته شده است. پس از نوشتن آسایشگاه در سال 1958 و در پیِ شکست تجاری اولیه‌ی جشن تولد، پینتر نمایشنامه را کنار گذاشت. در سال 1979 پینتر این نمایشنامه را بازخوانی و برای اولین‌بار آن را در تئاتر همپستد کارگردانی کرد؛ همچنین این نمایشنامه برای نخستین‌بار در سال 1980 توسط انتشارات ایر متهون منتشر شد. این اثر در سال 1982 نخستین اجرای خود را در امریکا در رپرتوری ترینیتی تجربه کرد. پینتر خود نقشِ روت را در اجرای بعدی در تئاتر مینروا در چیچستر در سال 1995 بازی کرد و سپس اجراهایی در تئاتر کمدی لندن نیز برگزار شد.

نمایشنامه در جایی می‌گذرد که ماهیتِ آن مورد تفسیرهای گوناگون قرار گرفته است. در سراسر اثر، این فضا به‌طور مبهم «آسایشگاه» و «خانه بهداشت» نامیده می‌شود، اما «ساکنان» یا «بیماران» آن به‌طور ناشناس با اعداد و نه با نام تعیین شده‌اند.

این نمایشنامه به‌عنوانِ یک کیفرخواست کمیک از بوروکراسیِ نهادی تعبیر شده است. در اینجا با کمدی سیاه و پوچی مواجحیم که ساختارهای قدرت سلسله‌مراتبی را افشا می‌کند.

در نمایشنامه‌های پینتر «سکوت» عنصر و ویژگی بارز است. سکوتی که گویی مجموعه‌ای از صداها و واژه‌ها را دربرمی‌گیرد. شخصیت‌های این آثار، مدام یا صحبت یکدیگر را قطع می‌کنند یا اصلاً با طرف مقابل وارد دیالوگ نمی‌شوند. در نمایشنامه‌ی آسایشگاه دو آدم هراسان در یک اتاق، زمینه‌ی اصلی درام‌اند. زمانی منتقدی از پینتر پرسید که: «آقای پینتر، این دو در اتاق از چه چیز هراس دارند و ترسشان به خاطر چیست؟» پینتر جواب می‌دهد: «قطع‌به‌یقین از چیزی خارج از اتاق. در آنجا دنیای در گردش هراس‌انگیز است. من مطمئنم من و شما هم کم‌وبیش از آن ترس داریم.»

در این نمایشنامه ما با بیمارانی مواجهیم که در اتاق‌هایی نگهداری می‌شوند که با زنجیر محکم بسته شده و مأموری به نام لمب پیوسته در حال کنترل آن‌هاست تا مبادا دری باز بماند. به‌این‌ترتیب ما با شخصیت‌هایی مواجهیم که گویی گرفتار در جهانی با درهای بسته‌اند.

قسمتی از نمایشنامه‌ی آسایشگاه نوشته‌ی هرولد پینتر:

روت: گیبز.

گیبز: بله، قربان؟

روت: بگو ببینم...

گیبز: بله، قربان؟

روت: 6457 اوضاعش چطوره؟

گیبز:6457، قربان؟

روت: بله.

گیبز: مُرده، قربان.

روت: مُرده؟

گیبز: پنجشنبه مُرد، قربان.

روت: پنجشنبه؟ هیچ معلوم هست چی می‌گی؟ مگه امروز چندشنبه‌اس؟

گیبز: شنبه، قربان.

روت: شنبه... ای بابا، همین چند روز پیش بود که باهاش حرف می‌زدم. بذار ببینم، کی بود؟ (دفتر یادداشتش را باز می‌کند.) همین تازگی‌ها بود. پریروز. شاید هم دیروز. یه دقیقه صبر کن ببینم.

گیبز: فکر نمی‌کنم دیروز بوده باشه، قربان.

روت: چطور مگه؟

گیبز: آخه من خودم ترتیب کفن‌ودفنش رو دادم، قربان.

روت: واقعاً که! از چی مُرد؟

گیبز: ببخشید، قربان؟

روت: اگه مُرده، از چی مُرده؟

گیبز: ناراحتی قلبی، قربان.

روت به او زل می‌زند، پشت میز می‌نشیند و به دفتر یادداشتش مراجعه می‌کند.

روت: صبر کن ببینم... ایناهاش. پیداش کردم. گفت‌وگو با 6457، ساعت 10 جمعه صبح. یعنی دیروز. خب، حالا چی می‌گی؟

گیبز: متأسفانه به نظر می‌آد که مغایرت کوچکی وجود داره، قربان.

روت: مغایرت! مسلمه که مغایرت وجود داره! تو درمی‌آی می‌گی که یه مَرده مُرده، اون‌وقت من اینجا تو دفترم نوشته‌ام که همین دیروز صبح باهاش گفت‌وگو کردم. این‌طور که تو می‌گی، اون موقع اون تو قبرش بوده. البته که مغایرت کوچکی وجود داره. بله، باهات موافقم.

گیبز: منظورم... در مورد تاریخ‌ها بود، قربان.

روت: تاریخ‌ها؟ کدوم تاریخ‌ها؟

گیبز: تو دفتر یادداشتتون، قربان (به طرف میز می‌رود.) باید یادآوری کنم که فرمایش جنابعالی درواقع مربوط به جمعه هفدهم می‌شه.

(به تاریخی در دفتر اشاره می‌کند.) اینجا، قربان. دیروز جمعه بیست و چهارم بود. (دفتر را به جلو ورق می‌زند و به تاریخی اشاره می‌کند.) اینجا، قربان. شما با 6457، روز هفدهم گفت‌وگو کردید. اون بیست‌وسوم مُرد. (به تاریخی اشاره می‌کند.) اینجا.

روت: چی! (دفتر را به عقب می‌زند) خدای من، حق با توئه. کاملاً حق با توئه. خیلی عجیبه. الان یه هفته‌ی تمومه که تو دفتر یادداشتم هیچی ننوشته‌ام.

گیبز: شما یه هفته‌اس که با هیچ‌کدوم از بیمارها ملاقاتی نداشته‌اید.

روت: نه، نداشته‌ام. چرا نداشته‌ام؟

گیبز: قربان، شما روزِ... هجدهم ماه تصمیم گرفتید که تمام ملاقات‌ها رو تا اطلاع ثانوی لغو کنید.

روت: (به‌آرامی) بله. همین‌طوره.

خرید نمایشنامه آسایشگاه  

آسایشگاه (نمایش نامه)

آسایشگاه (نمایش نامه)

قطره
افزودن به سبد خرید 135,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط