معرفی کتاب: هنر رنج کشیدن

2 روز پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


کتاب «هنر رنج کشیدن» نوشته‌ی پیتر هالینز اثری است که در تقاطع روان‌شناسی، فلسفه و تجربه‌ی انسانی از رنج قرار دارد. این کتاب، برخلاف بسیاری از آثار روان‌شناسی انگیزشی که صرفاً به حذف یا فرار از رنج دعوت می‌کنند، به مخاطب می‌آموزد چگونه با رنج زیستن را بیاموزد، آن را بفهمد، با آن همزیستی کند و درنهایت از درون آن، معنا و رشد شخصی استخراج نماید. هالینز، که خود نویسنده‌ای شناخته‌شده در حوزه‌ی روان‌شناسی کاربردی و علوم رفتاری است، در این کتاب نشان می‌دهد که رنج نه دشمن انسان که بخش جدایی‌ناپذیر از رشد ذهنی و روحی اوست.
هالینز کتاب خود را با این ایده آغاز می‌کند که رنج، تجربه‌ای جهانی و غیرقابل اجتناب است. او از همان ابتدا تصریح می‌کند که هیچ انسانی از رنج مصون نیست؛ نه فقیر و نه ثروتمند، نه موفق و نه شکست‌خورده. رنج بخشی از ساختار زیستی و روانی ماست؛ اما تفاوت انسان‌ها در نوع واکنش آن‌ها به رنج است. به باور او، اغلب ما با رنج مانند دشمنی برخورد می‌کنیم که باید نابود شود، درحالی‌که رنج درواقع معلمی است که اگر به او گوش دهیم، چیزهای عمیق در مورد خود و زندگی‌مان به ما می‌آموزد.
بو با تکیه بر یافته‌های روان‌شناسی مثبت‌گرا و فلسفه‌های شرقی و غربی توضیح می‌دهد که گریز از رنج نه‌تنها بی‌فایده، بلکه خود منبع رنج بیشتری است. وقتی فرد تلاش می‌کند هر احساس ناخوشایندی را سرکوب کند، درواقع ارتباط خود را با دنیای درونی‌اش از دست می‌دهد. در مقابل، رنج بردنِ درست یعنی پذیرفتن رنج به‌عنوان پیام‌رسانی از عمق وجودمان، فرصتی برای دیدن زخم‌ها و باورهای ناپخته‌ای که نیاز به بازنگری دارند.

هالینز در این کتاب پرسشی بنیادین را مطرح می‌کند: آیا رنج فقط اتفاقی ناخواسته است یا معنایی در خود دارد؟ پاسخ او، برخلاف نگاه سطحی روان‌شناسی مدرن، به نوعی بازگشت به فلسفه‌ی معناگرایی است. او از اندیشه‌های ویکتور فرانکل، روان‌پزشک اتریشی و نویسنده‌ی کتاب «انسان در جست‌وجوی معنا» الهام می‌گیرد. به باور فرانکل، انسان می‌تواند در سخت‌ترین شرایط نیز معنا بیاید و همین معناست که او را از فروپاشی نجات می‌دهد.

هالینز با همین منطق استدلال می‌کند که رنج، اگر درک شود، می‌تواند به پلی میان انسان و درون خود بدل گردد. او می‌گوید: «ما رنج می‌بریم چون عمیقاً اهمیت می‌دهیم.» رنج نشان می‌دهد که چیزی برای ما معنا دارد ـ عشق، عدالت، امید یا حقیقت. و به همین دلیل است که رنج، نه صرفاً درد، بلکه نشانه‌ی زنده ‌بودن و درگیر بودن ما با جهان است.
در این چهارچوب، نویسنده از دگرگونی از طریق رنج سخن می‌گوید. او معتقد است که بسیاری از پیشرفت‌های انسانی، چه در هنر، چه در علم و اخلاق، از دل رنج برخاسته‌اند. رنج ذهن او را وادار می‌کند که به عمق برود، سؤال بپرسد، بازنگری کند و درنهایت به درکی تازه برسد.
سبک نگارش پیتر هالینز در این کتاب، تلفیقی از وضوح علمی و گرمی انسانی است. او با وجود اینکه به نظریات روان‌شناسی و فلسفه تکیه دارد، از زبان خشک و آکادمیک پرهیز می‌کند. جمله‌های او کوتاه، تأمل‌برانگیز و اغلب همراه با استعاره‌هایی شاعرانه‌اند.
او مخاطب را به گفت‌وگویی درونی دعوت می‌کند، نه به خواندن یک درس روان‌شناسی. این ویژگی باعث می‌شود کتاب، علاوه‌بر ارزش نظری، تأثیری عاطفی و درونی نیز داشته باشد. خواننده احساس می‌کند نویسنده از موضع برتری سخن نمی‌گوید، بلکه همانند دوستی است که در مسیر دشوار رنج، همراهی دلسوزانه کند.
درنهایت، هنر رنج کشیدن کتابی است درباره‌ی بلوغ روانی و فلسفی انسان دربرابر واقعیت‌های تلخ زندگی. پیتر هالینز نمی‌خواهد خواننده را متقاعد کند که رنج زیباست یا باید از آن لذت برد، بلکه می‌خواهد نشان دهد که رنج، اگر درست درک شود، می‌تواند بستر رشد و معنا باشد.
او باور دارد که رنج بردن خوب به معنای زیستن با آگاهی است: دانستن اینکه درد بخش طبیعی زندگی است و توانایی دیدن نور حتی در میانه‌ی تاریکی. این کتاب، درنهایت نوعی دعوت است ـ دعوت به پذیرش کامل انسان‌بودن، با تمام زیبایی‌ها و زخم‌هایش.

قسمتی از کتاب هنر رنج کشیدن نوشته‌ی پیتر هالینز:
مبارزه با چیزهایی که نمی‌‌توانیم کنترل کنیم، گاهی‌اوقات مقاومت‌ناپذیر به نظر می‌رسد. ما فریاد می‌زنیم، شکایت می‌کنیم و گله می‌کنیم. احساس می‌کنیم ناعادلانه، غیرقابل‌تحمل و غیرمنصفانه است؛ اما آنچه ممکن است فراموش کنیم این است که این نگرش هزینه‌ای دارد. درحالی‌که ما بر چیزی تمرکز کرده‌ایم که مطابق میل ما پیش نمی‌رود، از این غافل می‌شویم که خودِ مبارزه بخش بزرگی از مشکل است. همان‌طور که رواقیون (و بودایی‌ها) می‌گویند، مشکل ما درد نیست، بلکه مقاومت ما دربرابر درد است. آیا اگر می‌دانستیم که شکایت‌ کردن، عیب‌جویی و تقلا کردن درواقع اوضاع را برای ما بدتر می‌کند، باز هم این‌قدر مایل به انجام آن بودیم؟ 

مشکل این است که مغز انسان برای نوع خاصی از منفی‌گرایی طراحی شده است. وقتی روی بدترین جنبه‌های یک موقعیت تمرکز می‌کند، به دنبال مشکلات می‌گردد و همه‌ی چیزهایی را که درست نیست برجسته می‌کند، فکر می‌کند که کمک می‌کند. از بسیاری جهات، همین‌طور هم هست! اما اگرچه تقلا و مقاومت ذهنی خودکار، آسان و حتی از نظر بیولوژیکی درونی است، به این معنی نیست که منطقی است یا زندگی ما را بهتر می‌کند. یکی از راه‌های رهایی از این بن‌بست، یادآوری آگاهانه به خود برای سنجیدن مزایا و هزینه‌های هم تقلا کردن و هم پذیرش است. وقتی این کار را آگاهانه انجام دهید، می‌توانید یک انتخاب عمدی و منطقی برای خودتان داشته باشید. معمولاً هزینه‌های تقلا کردن را نادیده می‌گیریم، اما وقتی پوچیِ فشار آوردن به چیزی را که حرکت نمی‌کند درک کنید، دیگر نمی‌خواهید آن انرژی را هدر دهید.  

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط