
معرفی کتاب: جف بزوس اعتبار یک برند
«جف بزوس اعتبار یک برند» کتابی است نوشتهی جونیور مک گراگور که انتشارات اندیشه کهن آن را با ترجمهی معصومه امینی به چاپ رسانده است. این کتاب پیرامون درستی و نادرستی، خوبی و بدی، اقدامات اخلاقی و بیپروایی در دنیای تجاری، که ممکن است تأثیری بر دیگران داشته باشد یا نداشته باشد، نیست. کتاب دربارهی شخصیت، موفقیت و شکستهای فرد، جهت ساختن ابزار، ایده، نوآوری و به تکامل رساندن آن است. طوری که دیگر افراد نتوانستند به آن مرحله دست یابند.
اگر با دید منفی به آمازون و بهطور ویژه به جف بزوس، بهعنوان یک غیرامریکایی (که امتیاز کالای انحصاری و تمام موارد مربوطه را از آن خود کرد) نگاه میکنید، لازم است کمی بیشتر فکر کنید. آیا این فکر به ذهن شما خطور کرده که آمازون واقعاً در جهت نابودی و تخریب شرکتهای قبلی موجود در تجارت امریکا، بهدلیل اینکه آنها راهکار بهتری در ارائۀ محصولات ندارند وارد میدان شد؟
خیر.
این اقدام نتیجهی نبوغ آمازون و هوشمندی بزوس است. آنها با هدف ایجاد تغییرات مثبت مفید و مؤثر در نوع نگرش به تکنولوژی روز دنیا و بهرهمندی هرچه بیشتر از آن ظهور کردند.
هرچند دیدگاه دیگری است که بهخاطر حرص و طمع آنها نسبت به ثروت و سرمایهی دیگران دست به این اقدام زدند. هیچ مدرکی دال بر این وجود ندارد. فقط و فقط فردی که نوعی از تکنولوژی را انتخاب و از آن در مسیری که دیگران هنوز اول راه هستند استفاده کرد، پیش روی ماست.
با مطالعهی این کتاب متوجه میشوید دو نوع دیدگاه نسبت به بزوس وجود دارد:
نوع اول: او را مردی میبیند که در حوزهی علوم برتر دنیا بسیار کارآزموده است و سودمندی و بهرهوری خود را در زیرساختهای اصلی تکنولوژی انتخاب شده میداند؛ او از آن افرادی است که میتواند دلیل پیمودن مسیر اقتصادی به سمت پیچیدگی و رسیدن به بالاترین نقطهی اوج خود را توضیح دهد، بااینحال، با نگاهی دقیقتر متوجه شخصیت برجستهی بزوس همچون یکی از شخصیتهای ناسازگار در نمایش سفری ماورای ستارگان خواهید شد.
نوع دوم: نگرش فلسفی وجود اوست. او به مطالعهی کتابهای فیلسوفان جدید، همچون نسیم طالب و دیگر فلاسفهی حوزهی فناوری میپردازد. او از آن دسته افرادی است که با جزئیات تمام به بررسی مسائل میپردازد و به هیچ عنوان، مردمی را که خیلی ساده از کنار وقایع و مسائل مهم عبور میکنند درک نمیکند. بهشدت نسبت به نادانی و جهل کمطاقت است.
توانایی درک او از جایگاه فعلی تکنولوژی، بهدلیل چهارچوبهای ذهنی فعال و شناخت او از چگونگی رویداد این اتفاقات است.
بزوس به روشی که ما فکر میکنیم، کسب درآمد نکرده است. برای کشف رمز موفقیت او، باید هرگونه پیشزمینهی ذهنی در مورد بازی جوانمردانه، استانداردهای قراردادی نسبت به حق و باطل، اخلاق در تجارت و نگرشهای قدیمی در مورد نیروهای محرک را کنار گذاشته و رو به جلو حرکت کنید.
بهترین راه در بررسی یک زندگینامه، تحلیل علت و معلول اقداماتی است که به خود فرد و دنیای پیرامونش برمیگردد. با نگاهی دقیق به زندگی بیل گیتس آیا اقدامات خیرخواهانه و بشر دوستانهی او، ثروتی که جمعآوری کرده و تمام منافعی که از طریق مایکروسافت به دنیا رسانده را کمرنگ تلقی میکنید؟ آیا شما نگاهی غیرمنصفانه نسبت به یافتن کد مخصوص نسخهی اصلی سیستم عامل داس دارید؟ او با اقداماتش دنیا را در مسیر تصمیمات خود دگرگون کرد.
البته، نمیتوان موفقیت دیگران را تقلید کرد، فقط میتوان چهارچوب فکری آنها را بهتر درک کرد و به چگونگی برجستهتر شدن چیزها پی برد، سپس انرژی و قدرت خود را در جهت مسیر زندگی خود استفاده کرد.
قسمتی از کتاب جف بزوس اعتبار یک برند:
آمازون از ابتدا یک اَبَرشرکت به شکل کنونی نبوده است. در عصر اینترنت و در دورهی در حال رشد دهه 90، نمودار پیشرفت آن از پایینترین سطح ثابت به اوج قلهی مالی صعود کرد. در دورهای که هنوز ارزشگذاری و سرمایهگذاریها به تکنولوژیهایی داده میشد که سوددهی مشخص و هزینههای کمتری داشتند، آمازون بازده و سودی را در پی داشت که تنها بزوس انتظار آن را داشت.
زمانیکه بزوس کار خود را آغاز کرد، گفت که دیدگاهش متکی بر افکار انعطافپذیری است که از زمان کودکی به او القا شده است. پدر بزرگش پاپ، منبع درسهای آموزنده به او بود، و در کنار آموزههای مفید، خستگیناپذیری در موقعیتهای مختلف را یاد گرفت.
او همچنین آموخته که اهداف، باید جایگزین دیگر اتفاقات شوند. اگر تمایل به انجام کاری دارید، پیش از آنکه چیزی برای آن تنظیم کنید، انجام آن را آغاز کنید. اگر آن را شروع کنید، تا پایان متوقف نخواهید شد. آن را ادامه نمیدهید مگر اینکه به موفقیت دست یابید. این ویژگی پدربزرگ بود که او را به سمت تلاش شبانهروزی در جهت پیشرفت و ترقی آمازون هدایت کرد.
برای مثال: مسیری که برای کسب یک میلیون اولیه طی کرد را در نظر بگیرید. قطعاً نیازمند ثبات، انعطاف و تلاش مضاعف بود، بدین صورت که اگر او 30درصد احتمال موفقیت در کار را میداد به اندازۀ 300درصد برای آن تلاش میکرد. برعکس، اگر به مؤسسان و کارآفرینان امروزی نگاه کنیم، درصورتیکه احتمال بدهند موفق میشوند، 70درصد انرژی خود را صرف میکنند، اما اگر احتمال دهند که موفقیتی در کار نیست، تنها 25درصد انرژی خود را صرف میکنند. حدس بزنید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ با تلاش 25درصدی قطعاً قبل از آغاز کار با شکست مواجه و کار خاتمه مییابد و چیزی جز هدر دادن انرژی اتفاق نمیافتد. به یاد داشته باشید که انسان برای بقا آفریده شده است، که لازمهی آن ذخیره و حفظ انرژی و فراتر نرفتن از افقهای فکری است؛ اما برای کسب موفقیت در زندگی و ساختن شرکتهای میلیون دلاری، دقیقاً باید این کارها را انجام دهید. بنابراین، افرادی همچون بزوس و دیگر کارآفرینان آگاهانه دامنهی دید خود را گسترش داده و در جهت پیشرفت و ارتقاء خود از مرز بقا فراتر رفتهاند.
اکثر مردم این کار را نمیکنند. زمانیکه درآمد میلیونی پیش رفت، بهترین قسمت زندگی او بود؛ اما در نظر هر سرمایهگذار احتمالی او که شامل سه نفر بودند هرکدام به دلیلی آن را رد کردند. اغلب این عدم پذیرش بهخاطر ارزشگذاری ریسکپذیر بود که فراتر از میل اشتیاق خواستهی آنها بود.
گاهی اوقات، از تحمل و صبوری افرادی که در مسیر موفقیت آمازون سختیهای آن را دیدند و تاب آوردند تعجب میکنم.
بزوس حقیقتاً به دنبال راهاندازی وبسایتی که شبیه به یک خردهفروشی با پیشخوانی برای مشتری در جلوی مغازه و انبار کالاها در انتهای آن باشد نبود. طرحی که مد نظر داشت بههیچوجه اینطور نبود. هدف ایجاد فضایی برای مهیا کردن کالاهای مورد نیاز کاربران متصل به اینترنت بود. تقریباً شبیه به یک ضربالمثل قدیمی بود: «بفهم مردم به کجا میروند و تو زودتر از آنها به آنجا برس.» و این دقیقاً کاری بود که بزوس انجام داد. تنها تفاوت میان ما و بزوس این است که او حقیقتاً بر خواست و به دنبال خواستهاش رفت.
پاپ به بزوس آموخته که از هر چیزی که در دسترس است استفاده کند تا به تصور ذهنیاش برسد. او همچنین به بزوس آموخت که همهچیز قابل تعویض و تغییر است، اگر از تمام توانایی و استعداد خود بهره بگیرد.