
معرفی کتاب: آیشمن در اورشلیم
«آیشمن در اورشلیم» با زیرعنوانِ گزارشی در باب ابتذال شَر، کتابی است به قلم هانا آرنت که نشر برج آن را به چاپ رسانده است. این کتاب با تأخیری قریب به شصت سال به دست مخاطب فارسیزبان میرسد؛ اما رنگوبوی کهنگی ندارد. اغلب مسائل و پرسشهایی که هانا آرنت در گزارش خود، از محاکمهی آدولف آیشمن، یکی از مأموران ارشد رژیم نازی در اجرای سیاست راهحل نهایی، به بحث میگذارد هنوز پیش روی ماست و پاسخ درخوری نیافته است. آرنت، به پشتوانهی نظریاتی که قبلاً در کتاب «عناصر و خاستگاههای حاکمیت تمامتخواه» مطرح کرده بود، در این کتاب از شرِ نوظهوری سخن میگوید که نه از خبث طینت فرد بلکه از هزارتوی بوروکراسی مدرن سرچشمه میگیرد. او به جنایات هولناک و فراگیری اشاره میکند که، برخلاف جرایم عادی، تحت حمایت قانون انجام میشوند، اشارهی او به قدرت افسارگسیختهای است که اطاعت از آن ضامن بقای شهروندان و زمینهساز پیشرفت شغلی و اجتماعی آنهاست؛ اما وجودشان را از اندیشه و وجدان تهی میکند. در این شرایط، هر فرد عادی میتواند دست به جنایت بزند بیآنکه حتی لحظهای به معنا و پیآمدهای هولناک عمل خود فکر کند یا به داوری افعال خود بنشیند. تفسیری که آرنت در گزارش خود از شخصیت آدولف آیشمن ارائه کرد مبتنی بر همین اندیشه بود و فرض رایج هیولا بودن شخصیتهایی مانند او را عمیقاً به چالش میکشید. از سوی دیگر، رهبران اسرائیل قصد داشتند با ربودن و محاکمهی آیشمن در مقام «مغز متفکر دستگاه کشتار رژیم نازی»، اسرائیل را تنها ملجأ و دادخواه حقیقی یهودیان جهان جلوه بدهند، اما آرنت در گزارش خود به ایرادهای اساسی این دادگاه نمایشی اشاره و از ایدهی محاکمهی آیشمن در دادگاهی بیالمللی حمایت کرد.
آرنت در خلال گزارش خود بُعد کمتر شناختهشدهای از نقش شوراهای یهود در هولوکاست نیز ارائه کرد که، بهرغم گذشت بیش از نیم قرن، کماکان جنجالی است و اشاره به آن میتواند گوینده را در مظان اتهامِ رایجِ یهودستیزی قرار دهد. او معتقد بود فساد و سقوط اخلاقی تمامعیار رژیم نازی، مانند ویروسی خانمانسوز، نهتنها دولتها و مردمان سایر کشورهای اروپا بلکه حتی رهبران جوامع یهودی را نیز مبتلا کرده بود، چنانکه این رهبران تصور میکردند همکاری با نازیها، راهکاری ناخوشایند اما لازم برای نجات یهودیان است.
طی دهههای اخیر، عنوان فرعی این کتاب، یعنی ابتذال شر، آنقدر در مباحث سیاسی به کار رفته که حتی راه خود را به گفتار عامه و روزمره نیز گشوده است. آرنت، پس از ارائهی گزارش مفصل خود از روند شکلگیری و اجرای راهحل نهایی و تحلیل شخصیت آیشمن و نقش دقیق او در این روند، عبارت ابتذال شر را برای جمعبندی، در آخرین جمله از آخرین بخش گزارش خود به کار میبرد. پس طبیعی است که فهم دقیق مقصود او جز با خواندن تمام گزارش ممکن نخواهد بود.
قسمتی از کتاب آیشمن در اورشلیم:
در فاصلهی بین نشست وانزه در ژانویهی 1942 (که آیشمن در خلال آن احساسی شبیه به پُنتیوس پیلاطس داشت و دستهای خود را به پاکی میشست) و صدور دستورهای هیملر در تابستان و پاییز 1944 (وقتی راهحل نهایی دور از چشم هیتلر نیمهکاره رها شد چنانکه گویی آن همه کشتار چیزی جز یک اشتباه تأسفآور نبوده) آیشمن بههیچوجه با مسائل مربوط به وجدان دستبهگریبان نبود. در بحبوحهی جنگ جهانی، و البته از آن مهمتر برای او، در بحبوحهی توطئهها و درگیریهای بیشمار بین ادارات مختلف دولت و حزب نازی بر سر حدود اختیاراتشان در «حل مسئلهی یهود»، فکر او بهکلی درگیر کار سرسامآورِ سازماندهی و مدیریت امور بود. رقبای اصلی او رهبران ارشد اساس و پلیس بودند که تحت فرمان مستقیم هیملر کار میکردند، بهآسانی به او دسترسی داشتند و درجهشان همیشه بالاتر از آیشمن بود. وزارت خارجه نیز، تحت امر معاون جدید وزیر، دکتر مارتین لوتر (یکی از دستپروردههای ریبنتروپ)، در مسائل یهودیان بسیار فعال شده بود. (لوتر، در جریان توطئهای پیچیده در سال 1943، تلاش کرد ریبنتروپ را از میدان به در کند اما شکست خورد و به یکی از اردوگاههای تجمیع فرستاده شد. جانشین لوتر، فردی به نام اِبرهارد فُنتادن را بهعنوان متخصص امور یهودیان منصوب کرد که یکی از شهود مدعو وکیل مدافع آیشمن در دادگاه اورشلیم نیز بود.) وزارت خارجه گهگاه دستور اخراج عدهای را صادر میکرد تا نمایندگانش در خارج از کشور این دستور را اجرا کنند؛ آنها هم بهخاطر وجههی خودشان ترجیح میدادند از طریق رهبران ارشد اساس و پلیس عمل کنند. علاوهبراین، فرماندهان ارتش در سرزمینهای اشغالی شرق هم بودند که خوش داشتند مشکلات را «در محل» حلوفصل کنند که بهمعنای کشتن با گلوله بود، حال آنکه مقامات نظامی در کشورهای غربی همیشه از همکاری و قرض دادن سربازانشان برای سرجمع کردن و بازداشت یهودیان اکراه داشتند. درنهایت، هریک از گائولایترها، یعنی رهبران حزبی هر منطقه هم میخواستند اولین نفری باشند که قلمرو خود را عاری از یهودی اعلام میکنند و گاهی اوقات روند اخراج را خودسرانه شروع میکردند.
آیشمن باید تمام این تلاشها را هماهنگ میکرد تا از دل چیزی که خودش هرجومرج کامل مینامید، یعنی وضعیتی که «هرکس دستورات خودش را صادر میکرد» و «هرجور دلش میخواست عمل میکرد»، بتواند اندک نظمی بیرون بکشد. و البته موفق هم شد ـ ولو نه بهطور کامل ـ که در کل این روند، جایگاهی کلیدی به دست آورد، چون ادارهی او بود که وسایل حملونقل را سامان میداد. دکتر رودلف میلدنر، رئیس گشتاپو در سیلزی علیا (منطقهای که آشویتس در آن قرار داشت)، و بعدها رئیس پلیس امنیت در دانمارک، در نورنبرگ از طرف دادستانی شهادت داد و گفت دستورهای اخراج از طرف هیملر کتباً خطاب به کالتن برونر، رئیس ادارهی اصلی امنیت رایش، صادر میشد و او میلر، رئیس گشتاپو، یا بخش چهارم ادارهی اصلی امنیت رایش را مطلع میکرد و میلر هم بهنوبهی خود دستورها را شفاهاً به متخصص مربوطه در واحد چهار ـ ب 4، یعنی آیشمن انتقال میداد. همچنین هیملر به رهبران ارشد اساس و پلیس در هر منطقه دستوراتی میداد و کالتنبرونر را هم در جریان آنها میگذاشت. تصمیمگیری در مسائلی نظیر اینکه با یهودیان اخراجشده چه باید کرد، چند نفرشان باید سربهنیست شوند و چند نفر برای بیگاری کنار گذاشته شوند هم به دست هیملر بود و دستورات او در خصوص این مسائل به دست اسوالد پُل در ادارهی اصلی اقتصادی و اجرایی اساس میرسید؛ پُل دستور را به ریشارت گلوکس، بازرس اردوگاههای تجمیع و کشتار، انتقال میداد و گلوکس هم مراتب را به اطلاع فرماندهان اردوگاهها میرساند.