صد سال تنهایی: خلاصه رمان و تحلیل آن/ شاهکارِ مارکز زیر ذره‌بین نگاه دانش‌آموختگان هاروارد

2 سال پیش زمان مطالعه 7 دقیقه

 

کتاب «صد سال تنهایی؛ خلاصه رمان و تحلیل آن» به تألیف گروهی از دانش‌آموختگان دانشگاه هاروارد به همت انتشارات روزنه‌کار به چاپ رسیده است. کتاب حاضر، شامل خلاصه‌ی رمان «صد سال تنهایی» همراه با بررسی و تحلیل آن است که منبع اصلیِ آن وب‌سایتی است که یک زوج فارغ‌التحصیل از دانشگاه هاروارد به نام‌های نیک و اُلیویا، با همراهیِ یکی دیگر از همکلاسی‌هایشان به نام دیوید رَمسی، در آوریل 1999 آن را راه‌اندازی کردند تا مقالات و رساله‌های تحقیقیِ دانشجویان را، پیش از ارائه برای بررسی اساتید دانشگاه، ویرایش و بازنگری کنند و در این زمینه به آنان پیشنهاداتی دهند و آن‌ها را راهنمایی کنند. این وب‌سایت با استقبال بسیار دانشجویان و محققان روبه‌رو شد و در پاییز همان سال گسترش یافت و هر هفته با همکاری دانشجویان و دانش‌آموختگان و اساتید دانشگاه هاروارد، به‌تدریج مقالات تحلیلیِ زیادی درباره‌ی آثار ادبی، اغلب کلاسیک در آن منتشر شد. این مقالات تحلیلی که تاکنون بیش از 400 عنوان را شامل شده و رایگان در این وب‌سایت منتشر می‌شود، خیلی زود میلیون‌ها خواننده و کاربر پیدا کرده و به یکی از منابع تحقیقِ دانشگاهیِ معتبر و بزرگِ بین‌المللی تبدیل شده که آنلاین در دسترس همگان است و دانشجویان و محققان بسیاری از آن بهره می‌برند.

«صد سال تنهایی» یکی از مهم‌ترین و پرخواننده‌ترین رمان‌هایی است که میلیون‌ها نسخه از آن در سرتاسر جهان و به زبان‌های مختلف منتشر شده است و طرفداران بسیاری دارد. همچنین یکی از بهترین و شاخص‌ترین آثاری است که با عنوان رئالیسم شناخته شده است. گونه‌ای از ادبیات که ویژگیِ آن، عناصر رؤیایی و تخیلی است که در تاروپود واقعیت‌های داستانی و زندگی روزمره‌ی مردم تنیده شده است.

نویسنده‌ی این کتاب، گابریل گارسیا مارکز یکی از محبوب‌ترین نویسندگان ادبیات اسپانیایی زبان و یکی از چهره‌های اصلیِ دوران شکوفایی ادبیات امریکای لاتین است که در دهه‌های 1960 و 1970 به محبوبیت فراوان دست یافت و او را پیشگام و از مهم‌ترین نویسندگان سبک رئالیسم جادویی می‌دانند. گابریل گارسیا مارکز در سال 1928 در شهر کوچک آرکاتاکا در منطقه‌ی سانتاماریای کلمبیا زاده شد. دوران کودکی‌اش را نزد پدربزرگ و مادربزرگش در یک روستا گذراند و تحت تأثیر آنان بود. پدربزرگش که در جنگ‌های داخلیِ کلمبیا شرکت کرده بود او را با سیاست و تاریخ کشورش آشنا کرد و مادربزرگش اسطوره‌ها و قصه‌های فولکوریک کلمبیایی را به او در آموخت. در نوجوانی به شهر بوگوتا آمد تا به تحصیل بپردازد. تحصیلات دانشگاهی‌اش را در رشته‌ی حقوق آغاز کرد، اما آن را به پایان نرساند و به روزنامه‌نگاری و نویسندگی پرداخت. به‌عنوان خبرنگار مدتی در رُم و پاریس زندگی کرد. او روزنامه‌نگار موفقی بود و در اواسط دهه‌ی 1950، داستان‌های کوتاه و رمان‌هایش را منتشر کرد. در همین دوران با نوشته‌های نویسندگان بزرگ دنیا، از جمله سوفوکلس، سروانتس، فرانتس کافکا، ویلیام فاکنر، جیمز جویس، آلبر کامو، ویرجینیا وولف، ارنست همینگوی، جان دوس پاسوس،... آشنا شد و داستان‌هایش را با الهام از آنان نوشت. از سوی دیگر، او پس از دیدار از کشورهای بلوک شرق به اندیشه‌های سوسیالیستی گرایش پیدا کرد و با شخصیت‌های سیاسی چون فیدل کاسترو و دانیل اورتگا روابط دوستانه‌ی عمیقی برقرار ساخت. در دهه‌ی 1960 به مکزیک رفت و در همان جا ماند. در دهه‌ی 1980 به کشورش بازگشت اما به‌دلیل تهدید ارتش کلمبیا بار دیگر به مکزیک عزیمت کرد و تا پایان عمر به کشورش بازنگشت. شاهکارش، «صد سال تنهایی» در سال 1967 منتشر شد. او پیش از آن، با رمان‌هایی چون «توفان برگ» (1955)، «کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» (1961)، «تدفین خانم بزرگ» (1962) و «ساعت شوم» (1962) و مقالات و گزارش‌های خواندنی‌اش در نشریات، در کلمبیا و کشورهای امریکای لاتین به شهرت رسیده بود؛ اما پس از انتشار «صد سال تنهایی» بود که به شهرت جهانی رسید.

جادوی نویسندگی گارسیا مارکز تا حدودی نتیجه‌ی نگرش به دنیا از دید یک کودک است: او گفته است از هشت سالگی به بعد، هیچ اتفاق واقعاً مهمی برای او رخ نداده است و حال‌وهوای کتاب‌هایش همان حال‌وهوای کودکی است. گارسیا مارکز تا هشت سالگی نزد پدربزرگ و مادربزرگش در شهر آراکاتاکا زندگی کرده بود. پدربزرگش که در جنگ‌های هزار روزه شرکت کرده بود خاطراتش را از آن دوران به تفصیل برای گارسیا مارکز تعریف می‌کرد و مادربزرگش نیز با نقل داستان‌هایی که آمیزه‌ای از واقعیت و تخیل بودند، او را با دنیای جادو و خرافات آشنا کرد که زمینه‌ای برای خلق دنیای جادویی آثارش شدند.

شهر زادگاه گابریل گارسیا مارکز، آراکاتاکا نیز منبع الهام بسیاری از داستان‌های او بوده است و خوانندگان «صد سال تنهایی» شاید بتوانند همانندی‌های بسیاری بین تاریخ زندگیِ واقعیِ شهر زادگاهش و تاریخ شهر خیالی ماکوندو پیدا کنند. در هر دو این شهرها، در اوایل قرن بیستم، شرکت‌های میوه‌ی خارجی مزرعه‌های پُر رونق و سرسبزی در حوالی این شهرها به راه انداختند؛ اما در زمان تولد گارسیا مارکز، شهر آراکاتاکا انحطاط و سقوطی طولانی‌مدت و آرام به فقر و تیرگی را آغاز کرد، سقوطی که بازتاب آن را در سقوط ماکوندو در «صد سال تنهایی» می‌توان خواند.

قسمتی از کتاب صد سال تنهایی؛ خلاصه رمان و تحلیل آن:

«صد سال تنهایی» رمانی است که مانند پیشگویی‌های ملکیادسِ کولی، همه‌چیز را شامل می‌شود _از خرد و کلان و از پیش‌پاافتاده‌ترین تا متعالی‌ترین. ازاین‌رو، «صد سال تنهایی» رمانی نمایشی است: یعنی، زندگیِ واقعی را همانندسازی می‌کند. البته زندگیِ واقعی شامل به‌ظاهر تعداد نامحدودی از لحن‌ها و مجموعه‌ی گسترده‌ای از عواطف و ویژگی‌هاست. «صد سال تنهایی» گستره‌ی حماسیِ خود را از کوشش برای تقلید واقعیت، از دربرگرفتن هر آنچه زندگی را دربرمی‌گیرد، تحصیل می‌کند. در تلاش «صد سال تنهایی» برای تقلید از واقعیت هم، یک دلیل برای تسلسل زمانیِ مغشوش و گرایش به پریدن از یک داستان به داستان دیگر بدون گذار زمانیِ روشن وجود دارد. گارسیا مارکز بر این باور است که زندگی مدرن نابسامان است _بی‌نظم، و گرایش به فروپاشیِ نهایی. ازاین‌رو، او از تحمیل ساختاری انعطاف‌ناپذیر بر رمانش اجتناب می‌ورزد و به جای آن، می‌گذارد که رمان پیچ‌وتاب‌های انحرافی داشته باشد و گاه افشاسازی کند تا به واپسین فاجعه‌ی پایانی برسد.

اما به‌رغم عزم راسخ گارسیا مارکز برای ضبط گونه‌گونی و گستره‌ی زندگیِ واقعی، خواننده متوجه می‌شود که این زبان گاهی بیشتر به استعاره و حُسن تعبیر روی آورده است تا بیانی مستقیم و صریح. به عنوان نمونه: اگرچه گارسیا مارکز از بیان لحظه‌ای که رمدیوس مسکوته برای نخستین‌بار خون قاعدگی را در لباس زیرش می‌بیند نمی‌پرهیزد، اما هیچ اشاره‌ی صریحی به خون نمی‌کند، بلکه آن را «مایع غلیظ قهوه‌ای رنگ» می‌نامد.

در «صد سال تنهایی» با این پرسش روبه‌رو می‌شویم که چرا گارسیا مارکز در سرتاسر رمان در توصیف جنسیت و خشونت از کاربرد دقیق و روشن و واقعگرایانه‌ی زبان می‌پرهیزد و چرا رُمانی که تمامی جنبه‌های زشت و زیبای زندگی را می‌کاود، حُسن تعبیرهای استعاری را جایگزین توصیف واقعگرایانه‌ی رویدادها می‌کند. یک پاسخ این است که گارسیا مارکز با استفاده از زبان شاعرانه برای چیزهای دنیوی و زبان دنیوی برای رویدادهای جادویی، دنیای عادی را به قلمرو تخیل می‌کشاند. پاسخ دیگر شاید این باشد که گارسیا مارکز، از طریق این اطناب و درازگویی‌ها، می‌کوشد زبانی که خودِ شخصیت‌هایش ممکن است به کار ببرند را استفاده ‌کند. رمان از زبان رمدیوس مسکوته استفاده می‌کند و خون‌ریزی او را آن‌گونه که خودِ او ممکن است بیان کند توصیف می‌کند. این شیوه‌ی روایت، که در آن رمان از زبان یک شخصیت، بدون اشاره‌ی روشنی به تغییر زاویه‌ی دید، صحبت می‌کند، گفتمان غیرمستقیم آزاد شناخته می‌شود. حس حماسیِ «صد سال تنهایی» می‌تواند با کثرت آواها، اشتیاقش برای دیدن چیزها از چشم‌اندازهای متفاوت و توصیف آن‌ها به شکل ذهنی و درونی که شخصیت‌های مختلف به کار می‌برند، تبیین شود.

صد سال تنهایی (خلاصه رمان و تحلیل آن)

صد سال تنهایی (خلاصه رمان و تحلیل آن)

روزنه کار
افزودن به سبد خرید 140,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط