سینما ـ اقتباس: بانویی در دریاچه

1 سال پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

 

«بانویی در دریاچه» یک فیلم نوآر امریکایی و محصول سال 1947 با بازی رابرت مونتگومری، آدری توتر، لوید نولان، تام تالی، لئون ایمز و جین میدوز است. این فیلم که اقتباسی از رمانی به همین نام، نوشته‌ی ریموند چندلر، است به کارگردانی رابرت مونتگمری در استودیو مترو گلدوین مایر ساخته شده است.

جاه‌طلبی مونتگمری در مقام کارگردان، خلق نسخه‌ای سینمایی از سبک روایت اول شخصِ چندلر در مجموعه رمان‌های فیلیپ مارلو بود.

مونتگمری بسیار مشتاق بود که از رمان چندلر نسخه‌ای سینمایی اقتباس کند و به همین خاطر، استودیو مترو گلدوین مایر برای خرید حقوق اقتباسی این رمان 35 هزار دلار پرداخت کرد. از آنجایی که چندلر فیلمنامه‌ی غرامت مضاعف را با همراهی بیلی وایلدر نوشته بود و آن فیلمنامه نامزد جایزه‌ی اسکار شده بود و همچنین نامزدی دیگری برای فیلمنامه‌ی کوکب آبی را در پرونده داشت، مونتگمری از چندلر خواست که فیلمنامه‌ی «بانویی در دریاچه» را بنویسد. این امر منجر به خلق فیلمنامه‌ای 195 صفحه‌ای شد که «به‌طرز قابل توجهی بد» توصیف شد! مونتگمری سپس از استیو فیشر خواست تا فیلمنامه را به شکل کامل بازنویسی کند. فیشر در فیلمنامه تغییرات عمده‌ای ایجاد کرد، چندلر با این تغییرات مخالفت کرد و این سبب کدورت خاطر او شد که نویسنده‌ی دیگری در حال تغییر داستانش است، اما او همچنان اصرار داشت که اعتبار فیلمنامه به او داده شود تا اینکه نتیجۀ نهایی را دید و خواستار حذف نامش از فیلم شد.

مونتگمری در این فیلم، تکنیکی را امتحان کرد که بارها در هالیوود دربارۀ آن صحبت شده بود، اما هرگز در یک فیلم مهم از آن استفاده نشده بود: او از دوربین به‌عنوان قهرمان فیلم استفاده کرد. شخصیت‌های دیگر مستقیماً با دوربین صحبت می‌کنند؛ صدای مارلو، صدای مونتگمری است اما چهره‌اش فقط در بازتاب‌ها نشان داده می‌شود. استودیو با ایده‌ی اول شخص مونتگمری مخالفت کرد؛ زیرا این به معنی آن بود که ستاره‌ی فیلم به‌ندرت دیده می‌شد. بنابراین استودیو اصرار داشت که مونتگمری مقدمه‌ای را فیلمبرداری کند که در آن مارلو در دفترش توضیح می‌دهد که چه اتفاقی در حال رخ دادن است.

برای اینکه دوربین سوبژکتیو واقع‌گرایانه به نظر برسد، باید تکنیک‌های مختلفی ابداع می‌شد. برای مثال، جان آرنولد، مدیر اجرایی فیلمبرداری در مترو گلدوین مایر، به‌منظور شبیه‌سازی راه رفتنِ قهرمان داستان، نوع جدیدی از عروسک دوربین را با چهار چرخ مستقل ایجاد کرد که به عروسک اجازه می‌داد از درها و پله‌ها عبور کند. همچنین یک صندلی به جلو عروسک برای نشستن مونتگمری وصل شده بود تا بازیگران بتوانند هنگام فیلمبرداری او را ببینند و بازی کنند.

بر طبق آمارهای مترو گلدوین مایر، این فیلم در ایالات متحده و کانادا 000/812/1 دلار و در جاهای دیگر 000/845 دلار فروش کرد که این امر منجر به سود 000/598 دلاری برای استودیو شد.

اما نقدهایی که روی فیلم نوشته شد، قدردان رویکرد جدید نبود. منتقدان فیلم در آن زمان، تکنیک تجربی فیلم را یک «حیله» و «آزمایشی شکست‌خورده» توصیف کردند. لئونارد مالتین، نویسنده و منتقد فیلم، دو ستاره از چهار ستاره به فیلم اعطا کرد و داستان‌سرایی دیدگاه اول شخص را ستود، اما از طرح گیج‌کننده و شکل پرداختِ قدیمی آن انتقاد کرد.

قسمتی از رمان بانویی در دریاچه، منبع اقتباسی فیلم:

خواب دیده که با یه جنازه زیر بغلم توی اعماق پایین زیر آب سبزرنگِ یخ بودم. اون جنازه موهای طلایی بلندی داشت که جلوی صورتم هِی اینور اونور می‌رفت. یه ماهی خیلی بزرگ با چشم‌های ورقلمبیده و یه بدن باد کرده و فلس‌هایی که در اثر فاسد شدن برق می‌زدن دور و برم شنا می‌کرد و مثل یه پیریِ هیز به من نگاه می‌کرد. درست موقعی که از نبود هوا می‌خواستم منفجر بشم، جنازه‌ی زیر بغلم زنده شد و از دستم فرار کرد و بعدش من داشتم با اون ماهیه می‌جنگیدم و اون جنازه توی آب هِی داشت دور خودش می‌چرخید و موهای بلندش را تاب می‌داد.

وقتی بیدار شدم دیدم ملافه توی دهنم بود و هر دوتا دست‌هام به بالای تخت قلاب شده بود و داشتم محکم می‌کشیدمش. وقتی ولش کردم و دست‌هام را آوردم پایین ماهیچه‌هام درد می‌کردن. بلند شدم و توی اتاق قدم زدم و با انگشت‌های برهنه‌ام موکت را لمس کردم و یه سیگار روشن کردم. وقتی اون سیگار را تموم کردم، برگشتم توی تخت.

وقتی دوباره بیدار شدم ساعت نه بود. آفتاب افتاده بود روی صورتم. اتاق گرم بود. دوش گرفتم و اصلاح کردم و یه مقدار لباس پوشیدم و توی آشپزخونه‌ی کوچیکم نون تُست و تخم‌مرغ نیمرو و قهوه‌ی صبحونه را درست کردم. وقتی اونجا داشتم کارم را تموم می‌کردم، یکی درِ آپارتمان را زد.

درحالی‌که دهنم پر از نون تُست بود رفتم بازش کنم. یک مرد لاغراندام بود با یه قیافه‌ی جدی و یک کت شلوارِ خاکستری.

گفت: «فلوید گریِر، ستوان، دایره‌ی مرکزی کارآگاهان.» و وارد اتاق شد. دست خشکش را آورد جلو و من باهاش دست دادم. مثل همه‌ی کارآگاه‌ها نشست لبِ یه صندلی و کلاهش را توی دستش چرخوند و با نگاهِ خیره‌ی ساکتی که همه‌شون دارن به من نگاه کرد.

«از سان برنادینو در رابطه با اون جریانِ دریاچه‌ی پوما یه تلفن به ما شده. اون زنه که غرق شده. ظاهراً وقتی جنازه را کشف کردن تو دمِ دست بودی.» سرم را به علامت تأیید تکون دادم و گفتم: «قهوه می‌خوری؟»

«نه، ممنون. دو ساعت پیش صبحونه خورده‌ام.» قهوه‌ام را برداشتم و اونورِ اتاق روبروش نشستم.

گفت: «اون‌ها از ما خواستن که یه نگاهی به پرونده‌ات بندازیم و نظرمون را درباره‌ات بهشون بگیم.»

«البته.»

«اینه که اون کار را کردیم. تا جایی که به ما مربوط میشه به نظر میاد تو پرونده‌ی پاکی داری. این اتفاق یه خورده عجیبه که وقتی جنازه پیدا شده مردی مثل تو اونجا بوده.»

خرید کتاب بانویی در دریاچه

بانویی در دریاچه

بانویی در دریاچه

آناپنا
افزودن به سبد خرید 420,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط