#
#

سینما ـ اقتباس: اِما

5 ماه پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


فیلم اِما Emma محصول سال 2020 یک کمدی ـ رمانتیک و درام تاریخی است که به کارگردانی آوتم دِ وایلد ساخته شده و براساس رمان کلاسیک جین آستن با همین نام اقتباس شده است.
داستان درباره‌ی اما وودهاوس، دختری زیبا، باهوش و ثروتمند در انگلستان قرن نوزدهم است که در نقش یک عامل پیوند عاشقانه در زندگی اطرافیانش به صحنه وارد می‌شود؛ اما با وجود ادعای مهارت در وصلت‌سازی، اغلب باعث سردرگمی و مشکلات عاطفی برای دیگران می‌شود. ماجراها زمانی پیچیده‌تر می‌شود که او سعی می‌کند دختر جوانی را، به نام هریت اسمیت، با مردی مناسب آشنا کند، اما احساسات خودش و اطرافیانش، از جمله آقای نایتلی، وارد بازی می‌شود.
فیلمِ اِما تقریباً ساختار اصلی رمان را حفظ کرده و بیشتر رویدادهای کلیدی را پوشش می‌دهد. بااین‌حال، به‌دلیل محدودیت زمان (2 ساعت در مقابل رمانی با چندصد صفحه)، برخی صحنه‌ها فشرده شده یا حذف گردیده‌اند.
رمانِ جین آستن پر از طنز ظریف، انتقاد از طبقات اجتماعی و بررسی جایگاه زنان است. فیلم موفق شده این لحن را از طریق دیالوگ‌ها، بازی‌های صورت بازیگران و کارگردانی منتقل کند؛ برای مثال صحنه‌ی نیشدار اِما درباره‌ی فقر (من هرگز ازدواج نمی‌کنم، چون هیچکس به‌خوبی پدرم نخواهد بود!) نشان‌دهنده‌ی نگاه طنزآمیز آستن به خودشیفتگی قهرمان داستان است.

 


رمان «اِما»، چهارمین اثر جین آستن، نخستین‌بار در سال 1815، منتشر شد. این کتاب که در دوران ریجنسی انگلستان (اوایل قرن نوزدهم) نوشته شده، یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات کلاسیک جهان محسوب می‌شود. کمدی اجتماعی، نقد طبقاتی و بررسی روان‌شناختی شخصیت‌ها از ویژگی‌های بارز این رمان است؛ اما این امر، نه به‌وسیله‌ی شعارزدگی، بلکه از طریق جزئیات به‌ظاهر پیش‌پاافتاده رخ می‌دهد؛ برای مثال در «غرور و تعصب»، خانم بنت با هیجان زیاد درباره‌ی ازدواج دخترانش صحبت می‌کند که نشان‌دهنده‌ی وابستگی زنان به ازدواج برای بقای اقتصادی است و در «اِما»، آقای کالینز با غرور از لیدی کاترین دِ بورگ حرف می‌زند که نماد چاپلوسی و خودکوچک‌بینی است.
درنهایت می‌توان گفت اِمای جین آستن، یک عاشقانه‌ی هوشمندانه، با شخصیت‌های به‌یادماندنی و نقدهای اجتماعی ظریف است.

اما (چرم)

اما (چرم)

یاقوت کویر
افزودن به سبد خرید 420,000 تومان

قسمتی از رمان اِما نوشته‌ی جین آستن:
اِما گفت: «با توجه به احساسات من، شما نمی‌توانید کمال بسیاری را در خانم وستون ببینید. شما می‌توانید برای من با خیال راحت بگویید که او را دختری هجده ساله تصور می‌کنید؛ ولی اگر این حرف‌ها را به او بگویید مطمئناً با شما بحث خواهد کرد. نگذارید بفهمد به من گفته‌اید که او را بانویی جوان و خوش‌سیما تصور می‌کنید.» او در جواب گفت: «باید بیشتر بدانم و البته وقتی خانم وستون را مخاطب قرار می‌دهم باید بدانم که با چه کسی روبه‌رویم و با چه کسی صحبت می‌کنم تا مبادا رفتارم مبالغه‌آمیز به نظر آید.»
اِما شگفت‌زده در این فکر بود که آیا این افکار که در ذهن او حاکم بودند، تابه‌حال به ذهن فرانک نیز خطور کرده‌اند و آیا این تعریف و تمجیدهای فرانک نشانه‌ی رضایت خاطر او بود یا دلیلی برای مخالفت او. او باید بیشتر با فرانک نشست و برخاست می‌کرد تا شاید با رفتار و کردار او بهتر آشنا شود؛ درحال‌حاضر، احساس می‌کرد رفتارهای فرانک خوش‌آیند هستند.
اِما بی‌هیچ تردیدی می‌توانست حدس بزند آقای وستون گه‌گاه به چه می‌اندیشد. آقای وستون گاه با رضایت‌خاطر به آن‌ها نگاهی می‌انداخت و حتی بعضی مواقع که نگاهش به آن‌ها نبود، کاملاً آشکار بود که حواسش پیش حرف‌های آن‌هاست.

 


پدر اِما به‌هیچ‌وجه متوجه آن دو نبود، او اصلاً در این‌گونه موارد از خود چابکی نشان نمی‌داد، ازاین‌رو شرایط کاملاً مساعدی مهیا شده بود. او همیشه با ازدواج مخالف بود، هیچ‌وقت قادر نبود قبل از ازدواج چیزی را پیش‌بینی کند. او نمی‌توانست حتی فکرش را بکند که این دو نفر، که هم‌اکنون گرم گفت‌وگو و آشنا شدن با یکدیگر هستند، تصمیم به ازدواج گرفته‌اند، البته تازمانی‌که همه‌چیز آشکار شود. اِما خوشحال بود که پدرش دراین‌گونه موارد شم تیزی ندارد. او بدون توجه به جوان‌ها، نگرانی‌اش را در مورد جا و غذای آقای فرانک چرچیل و خوابیدن او دو شب در جاده و احتمال سرماخوردن او ابراز می‌کرد. 
دیدار خوب و شایسته‌ای بود، آقای وستون تکانی به خود داد و گفت دیگر باید برود. او باید برای فروش یونجۀ خشک مزرعه‌اش به کرون می‌رفت، از طرفی باید سفارش‌های خانم وستون را نیز از مغازۀ فورد تأمین می‌کرد، ولی به‌هیچ‌وجه نمی‌خواست پسرش را وادار به ترک آنجا کند. پسرش که از شنیدن حرف‌های پدر خوشحال به نظر می‌رسید، از جای برخاست و گفت: «قربان، در این فاصله که شما به کارهایتان می‌رسید، من هم فرصت می‌یابم تا کسی را ملاقات کنم که بالاخره باید امروز یا فردا به دیدارش بروم.» سپس رو به اِما کرد و ادامه داد: «افتخار آشنایی با یکی از همسایه‌های شما را داشتم، بانویی که در هایبری یا حوالی آن سکونت دارد؛ خانواده‌ای به نام فیرفاکس. گمان می‌کنم خیلی راحت بتوانم خانه‌شان را پیدا کنم؛ گرچه گمان می‌کنم به جای نام فیرفاکس باید به‌دنبال نام بیتس یا بارنز باشم. آیا این نام برایتان آشناست؟»    


 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط