
سینما-اقتباس: سانشوی مباشر
«سانشوی مباشر» فیلمی است به کارگردانی کنجی میزوگوچی و محصول سال 1954 سینمای ژاپن. افسانهی هزار سالهی بردگی آنجیو و زوشیو که با داستان کوتاه اوگای موری در سال 1915 و فیلم سانشوی مباشر میزوگوچی در سال 1954 شناخته شد، نه فقط بهخاطر پیشینهی دورودرازش بلکه بهخاطر سازگاریاش با قرنها بازنگری و بازگویی مورد توجه قرار گرفته است. همهی نسخهها از تبعید سیاسی آغاز میشود. بنابراین جای تعجبی ندارد که سیاست، داستان را در راستای اهداف خود به خدمت گرفته باشد. با اینکه گفتمان عمومی این حکایت را مفید دانسته، اما باید بدانیم که این فقط کشمکش آدمها و دولتها در روایت نیست که داستان را زنده نگه داشته است. دغدغههای اجتماعی در قبال سلطهی مقدس علقههای خانوادگی رنگ میبازد، نیرویی که در پایان از گزند سیاست در امان میماند و معصومیتش را بیشازپیش حفظ میکند. این حکایت بهرغم تحولاتی که ایدئولوژی در پیرنگ و آهنگ آن پدید آورده همچنان پایدار مانده؛ زیرا روایت در همهی نسخهها تصویر ثابتی از خانواده و علایق قدرتمند آن را در خود حفظ کرده است.
سانشوی مباشر رمانس جدایی و میل به رجعت است، میلی که این افسانه را در قرن بیستم به سمت دو بازگویی با سبکهای مختلف سوق داده، یکی سنتی و دیگری مدرن؛ زیرا هر دو، یعنی افسانهی پریان و ملودرام، در مورد مراحل گذار زندگی افراد در نقش اعضای خانواده پیشفرضهای مشترکی دارند. تأکید روایت پریانی بر دستاوردهای فرزند خانواده به نسخهی اوگای سروشکل میدهد؛ توجه شدید ملودرام به مقطع بزرگسالی فرزندان در خانوادههای ازهمپاشیده بنیاد فیلم میزوگوچی است. گزینش سبکْ دلبخواهی نبوده؛ هر دو راوی به فشارهای دوران تاریخی خود واکنش نشان میدهند و در آثار آنها هر مفهومی که از منظر افسانهی پریان یا ملودرام اهمیت محتوایی نداشته باشد لاجرم حذف میشود. تفاوت نگاه آنها به تاریخ، نه فقط به تضاد آشکار اوگای و میزوگوچی در تعابیر سیاسیشان انجامیده، بلکه در الگوهای رواییشان برای بیان این مواضع نیز مشهود است.
آگاهی از تعاملات ایدئولوژیک اوگای و میزوگوچی به چهارچوب فرهنگیای راه میبرد که مخاطبان ژاپنی در آن میتوانند کمتر از ده سال پس از پایان جنگ جهانی دوم فیلم را درک کنند. اوگای که در سال 1922 از دنیا رفت، روشنفکر سرشناسی بود که نقش فعالانهای در پروژهی مدرنیزاسیون ژاپن در اواخر قرن نوزدهم داشت و بعدها آن را زیر سؤال برد؛ اما میزوگوچی فرزند قرن جدید بود، هنرمند هنری وارداتی؛ انسان معاصری که نسل او ویرانی ملیای را از سر گذراند که تا پیش از آن تصورناپذیر بود. شاید تنها شباهت آن دو این باشد که در پنجاه سالگی توجهشان به افسانهی سانشو جلب شد، یعنی در اواخر دوران کاری و پس از اینکه تحولات عمیقی را در دیدگاههای سیاسیشان تجربه کرده بودند. از نظر اوگای، تاریخ به بستر جدیدی برای خردورزی تبدیل شده بود، محلی برای قطعیت و قاطعیت اخلاقی. از نگاه میزوگوچی، تاریخ بهطرز بازگشتناپذیری از سنت گسسته و به حجاب تیره و تاری بدل شده بود که بیهوده میکوشیدیم آن را پس بزنیم.
با اطمینان میتوان گفت که اگر اوگای موری (1922-1862) این افسانه را در قالب نثر امروزی نمیریخت، میزوگوچی داستان سانشو را در هیئت فیلم بازگو نمیکرد و کارگردان حکایتی باستانی را بازیابی نمیکرد و اثر کلاسیک مشهوری، که طیف وسیعی از تماشاگرانش آن را در کتابهای درسی خواندهاند، بازآفرینی نمیشد. درست مثل ریونسوکه آکوتاگاوا که در اوایل قرن بیستم برای کنجاکومونوگاتاریِ قرن سیزدهمی و راشومونِ کوروساوا نقش حلقهای واسط را بازی کرد. اوگای میانجی میزوگوچی برای پیوند قرون وسطی و عصر مدرن بود. تشابهات سیاسی سالهای 1915 و 1954 حیرتانگیز است؛ در هر دو دوران، ژاپن لیبرالیزه با چنان سرعتی در حال دور شدن از نظامهای سنتی بود که هنر را بهگونهای جزئی اما قابل توجه به طرف بازنگری گذشته سوق داد. صرفنظر از انگیزهها، رجوع به منابع کلاسیک در اوایل قرن بیستم چیزی بیش از نوستالژی بود؛ ادبیات محو قابلیتش برای ابداع مجدد خود با ترکیب محتوای ساده و تکنیکهای روایی پیچیده شده بود. داستان تاریخی در واکنش به ناتورالیسم شکل گرفت که یک جنبش ادبی ژاپنی بود و تفاوت بسیاری با همنام اروپاییاش داشت. ناتورالیسم در ژاپن نه بر رئالیسم اجتماعی بلکه بر خلق سوژه از طریق مشاهدهی شخصی و غیاب نقد تمرکز داشت. نتیجه، امپرسیونیسمی کمرمق بود. دستاورد اوگای حذف سوژه در عین حفظ سبک ناتورالیستی بود. او ادعا میکرد که با تکنیکهای مشاهدهای به تاریخ میپردازد که ناتورالیسم برای «من ـ رمان» پدید آورده بود. به قول خودش، «اگر نویسندهی معاصر میتواند دربارهی زندگی ـ همانگونه که هست ـ بنویسد و به رضایت دست یابد، پس باید رویکردهای مشابه به گذشته را نیز بپسندد.» او با این جابهجایی در داستان نوعی عینیت علمی غیرمنتظره را به کار گرفت که برای نوشتار ژاپنی تازگی داشت و درعینحال ادبیات را از کشمکشهای گمراهکننده و حلناشدنی مدرنیته دور میکرد.