#
#

سینما-اقتباس: خواب ابدی

11 ماه پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

 

«خواب ابدی» فیلمی است به کارگردانی هاوارد هاکس و محصول سال 1946 سینمای امریکا. فیلنامه‌ی این فیلم را ویلیام فاکنر، لی براکت و ژول فورثمن با اقتباس از رمانی از ریموند چندلر به همین نام نوشته‌اند. در این فیلم، همفری بوگارت در نقش کارآگاه خصوصی (فیلیپ مارلو) و لورن باکال در نقش ویویان راتلج در داستانی بازی می‌کنند که با باج‌گیری آغاز می‌شود و به قتل‌های متعدد منجر می‌شود.

«خواب ابدی» در 31 اوت 1946 توسط کمپانی برادران وارنر اکران شد. این فیلم از نظر منتقدان و گیشه موفقیت‌آمیز بود. در سال 1997، نسخه‌ی اولیه بازسازی و منتشر شد. در همان سال، کتابخانه کنگره‌ی ایالات متحده این فیلم را «از لحاظ فرهنگی، تاریخی و زیباشناسی» مهم دانست و آن را به فهرست ملی فیلم اضافه کرد.

«خواب ابدی» بیش از هر چیز به‌دلیل طرح پیچیده‌اش شناخته شده است و به‌دلیل تغییرات مداوم در طول تولید، فیلمنامه‌ی نهایی در طول فیلمبرداری وجود نداشت. قرار بود فیلمبرداری در اواخر نوامبر به پایان برسد، اما به‌دلیل افزایش نوشیدن الکل توسط بوگارت، این مسئله مدام به تعویق افتاد. بوگارت در حال پایان ‌دادن به ازدواج پر فراز‌و‌نشیب خود با همسرش مایو متوت، پس از رابطه‌ی عاشقانه‌اش با باکال در جریان فیلم «داشتن و نداشتن» بود. بوگارت در نتیجه‌ی مصرف بی‌رویه‌ی الکل برای چند روز قادر به کار نبود. وقتی جک وارنر شنید که علی‌رغم چنین مسئله‌ای، بازیگران با هم کنار می‌آیند، یادداشتی را با این مضمون برای همفری بوگارت فرستاد:

«خبر به من رسیده که سر صحنه فیلمبرداری مشغول خوش‌گذرانی هستی. این قضیه باید متوقف شود!»

در زمان اکران در سال 1946، بوسلی کروتر معتقد بود: این فیلم، بیننده را «گیج و ناراضی» می‌گذارد و به این نکته اشاره می‌کند که باکال «یک زن خطرناک» به نظر می‌رسد که «هنوز بازیگری را یاد نگرفته است» و خاطرنشان می‌کند: خواب ابدی یکی از آن فیلم‌هایی است که در آن چیزهای مرموز زیادی در میان توطئه‌های درگیرانه و فریبنده رخ می‌دهد که ذهن را کاملاً گیج می‌کند. همچنین برداشت‌های کارآگاه باهوش پرونده نیز روند معماها را تشدید می‌کند.

جیمز ایجی، منتقد فیلم تایم اشاره داشت که طرح داستانِ فیلم به‌طرز دیوانه‌کننده‌ای مبهم و کابوس‌آمیز است. او بوگارت را «قوی‌ترین دارایی» فیلم می‌داند و معتقد است: «هاکس به‌خوبی کابوس‌های شهری بزرگ را به تصویر کشیده است.»

راجر ایبرت منتقد فیلم می‌نویسد: «این یکی از فیلم‌نوآرهای درخشان است. یک سمفونی سیاه و سفید که دقیقاً توانایی چندلر را نیز در صفحه صفحه‌ی رمان به رخ می‌کشد.»

آکیرا کوروساوا، فیلم‌ساز بزرگ ژاپنی این فیلم را به‌عنوان یکی از 100 فیلم مورد علاقه‌ی خود ذکر می‌کرد. همچنین ایبرت اشاره می‌کند: «نویسندگانِ فیلمنامه با استفاده از کلمات اصلی چندلر و اضافه‌کردن چرخش‌های خودشان، یکی از دیالوگ‌محورترین فیلمنامه‌ها را نوشته‌اند.»

ایبرت اضافه می‌کند: «غیرعادی است که در برابر یک فیلم لبخند بزنید. نه به این دلیل که چیزی خنده‌دار در آن وجود دارد، بلکه به این دلیل که متنِ فیلمنامه‌اش به طرزی شیطانی مبتنی بر هوش است.»

قسمتی از کتاب خواب ابدی نوشته‌ی ریموند چندلر:

اون جواهرات‌فروشِ لاغراندامِ چشم سیاه عینِ عصرِ روز پیش جلوی درِ ورودی مغازه‌اش وایساده بود. وقتی پیچیدم داخل، همون نگاهِ دانا را تحویلم داد. مغازه عین قبلش بود. همون چراغ روی همون میزِ کوچیک توی گوشه‌ی مغازه روشن بود و همون زنه با موهای طلایی روشن با همون لباسِ سیاه شبیه جیر از پشت میز بلند شد و با همون لبخند مردد روی صورتش اومد طرفم.

گفت: «شما همون...؟» و بند رفت. ناخون‌های نقره‌ایش دو طرفش تکون‌تکون خوردن. لبخندش حالت عصبی داشت. اصلاً لبخند نبود. اخم بود. فقط اون فکر می‌کرد که لبخند بود.

با لحن سرخوش و تکون دادن سیگارم گفتم: «باز برگشتم. امروز آقای گایگر هستن؟»

«من... متأسفانه خیر. نه... متأسفانه نیستن. بذارید ببینم... شما چی می‌خواستین؟»

عینک تیره‌ام را ورداشتم و با ظرافت باهاش ضربه زدم کف دست چپم. اگه بتونی صد و نود پوند وزنت باشه و شبیه همجنس‌بازها به نظر بیای، داشتم بهترین تلاشم را می‌کردم.

پچ‌پچ‌کنان گفتم: «اونی که درباره‌ی کتاب‌های چاپ اول گفتم فقط یه رد گم کردن بود. من باید مراقب باشم. من یه چیزی دارم که ایشون می‌خواد. یه چیزی که خیلی وقت بوده می‌خواستن».

ناخون‌های نقره‌ای اون موهای طلایی را روی یه گوش کوچولوی دکمه‌ای لمس کردن. گفت: «اوه، یه فروشنده. خب... می‌تونید فردا بیاید. فکر کنم فردا اینجا باشن.»

گفتم: «نقاب را بنداز. من هم توی این کارم.»

چشم‌هاش اونقدر تنگ شدن که مثل یه آبگیر توی جنگل اون عقب توی سایه درخت‌ها، به یه برق سبزرنگِ محو تبدیل شدن. انگشت‌هاش کف دستش را پنجول کشیدن. زل زد به من و نفسش را بند آورد.

با بی‌صبری گفتم: «ناخوشه؟ می‌تونم برم خونه‌اش، تا ابد وقت ندارم.»

«شما... اِ... شما... اِ...»گلوش گیر کرده بود. فکر کردم می‌خواد با دماغ بیفته زمین. تمام بدنش می‌لرزید و صورتش مثل نونِ شیرینی از هم وارفت. دوباره سرِ همش کرد، انگار وزن زیادی را داشت بلند می‌کرد، با نیروی اراده‌ی صِرف. بعد از دو سه‌بار تلاش که بدجوری پیچید به هم، بالاخره اون لبخنده برگشت.

«نخیر». نفس کشید. «نخیر. ایشون بیرونِ شهر هستن. اون... فایده‌ای نخواهد داشت. نمی‌تونید... فردا... تشریف بیارید؟»

خرید کتاب خواب ابدی    

خواب ابدی

خواب ابدی

آناپنا
افزودن به سبد خرید 388,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط