سینما-اقتباس: اتـاق
رمان «اتاق» اثر اِما دون اِهو یکی از تأثیرگذارترین آثار ادبی دهههای اخیر است که بهسرعت پس از انتشار در سال 2010 توانست توجه مخاطبان و منتقدان را جلب کند. این رمان با روایت تکاندهندهی خود از زندگی پسری خردسال و مادرش در اتاقی کوچک که سالها در اسارت مردی به نام نیکِ پیر به سر میبرند، جهانی بسته اما سرشار از تخیل را میآفریند. اهمیت اتاق در آن است که به موضوعاتی چون آزادی، هویت، مادرانگی، کودکانهنگری و تأثیر خشونت بر روان انسان میپردازد و همهی اینها را در قالب نگاهی معصومانه اما عمیق روایت میکند. موفقیت ادبی کتاب چنان چشمگیر بود که خیلی زود زمینهی اقتباس سینماییِ آن فراهم شد. فیلم اتاق به کارگردانی لنی آبراهامسن در سال 2015 اکران شد و با بازی درخشان بری لارسون و جیکوب ترمبلی، توانست به اثری شاخص در عرصهی اقتباس ادبی بدل شود.
رمان «اتاق»، بهطورکامل از زاویهی دید جک، پسر پنجسالهی ماجرا روایت میشود. این انتخاب روایی، سبکی ویژه به متن میدهد: زبان کودکانه، محدودیت درک و شناخت، و درعینحال صداقت و معصومیت در بازنمایی جهان. خوانندهی کتاب بهطور مستقیم وارد ذهن و زبان کودک میشود و جهانی را تجربه میکند که عناصر آن هم سادهاند و هم سرشار از لایههای روانی.
در مقابل، سینما ابزار متفاوتی در اختیار دارد. فیلم «اتاق» نمیتواند بهطورکامل روایت اولشخص کودکانه را بازتولید کند، چراکه سینما ماهیتاً با تصویر و صدا کار میکند نه با زبان نوشتاری. بااینحال، آبراهامسن و تیمش تصمیم گرفتند بخش بزرگی از فیلم را از منظر ذهنی جک بسازند: دوربین در بسیاری از صحنهها در سطح نگاه کودک قرار دارد، قابها تنگ و محدودند و طراحی صحنهی اتاق بهگونهای است که جهان بستهی جک برای مخاطب نیز ملموس و واقعی شود. علاوهبراین، صدای درونی جک در بخشهایی از فیلم بهعنوان نریشن شنیده میشود و این تلاش برای بازآفرینی زبان کودکانهی رمان است.
یکی از مهمترین عناصر رمان «اتاق»، خودِ اتاق است. اتاق تنها مکان رمان در نیمهی نخست است و برای جک نه زندان، بلکه تمام جهان است. او در اتاق زندگی میکند، بازی میکند، رؤیا میبیند و هیچ شناختی از بیرون ندارد؛ اما دون اهو با مهارت فراوان، اتاق را بهگونهای روایت میکند که گویی شخصیت سوم داستان است؛ موجودی زنده که با ساکنانش پیوندی عاطفی دارد.
فیلم نیز به همین مسئله توجه ویژه دارد. طراحی صحنهی اتاق بسیار دقیق است: فضایی کوچک، محدود، اما درعینحال مملو از جزئیات کودکانه. دوربین اغلب در قابهای بسته قرار میگیرد و از نمای وسیع پرهیز میکند تا تنگنا و محدودیت اتاق به تماشاگر منتقل شود. نورپردازی نیز بهگونهای است که اتاق گاه گرم و آشنا و گاه سرد و خفقانآور به نظر میرسد.
اینجاست که میتوانیم بگوییم فیلم توانسته عنصر اصلی رمان را به زبان خود ترجمه کند: اتاق هم زندان است و هم خانه؛ هم وحشتناک است و هم مأمن. در ادبیات این حس از طریق زبان جک منتقل میشود، در سینما از طریق میزانسن، نور و قاببندی.
در رمان، رابطهی میان مادر و جک هستهی اصلی داستان است. مادر، زنی است که سالها در اسارت بوده و از دل این شرایط سخت، تلاش میکند دنیایی امن و معنادار برای پسرش بسازد. او به جک آموزش میدهد، برایش قصه میگوید و سعی میکند تا حد امکان او را از واقعیت تلخ زندانی بودن دور نگه دارد.
فیلم نیز این رابطه را به زیبایی به تصویر میکشد. بازی بری لارسون (که برای این نقش اسکار بهترین بازیگر زن را دریافت کرد) بهطرزی درخشان توانست پیچیدگیهای شخصیت مادر را بازتاب دهد: زنی قوی اما آسیبدیده، پر از امید و ناامیدی همزمان. جیکوب ترمبلی نیز در نقش جک توانست بیگناهی و حیرت کودکانه را به نمایش بگذارد. رابطهی این دو بر پردهی سینما همانقدر پرقدرت است که در متن ادبی، و همین پیوند عاطفی است که فیلم را از خطر سردی و خشونت بیشازحد میرهاند.
رمان «اتاق» و اقتباس سینمایی آن نمونهای درخشان از همزیستی ادبیات و سینما هستند. کتاب با زبان کودکانهی خود جهانی تکاندهنده میسازد و فیلم با تصویر و صدا همان جهان را بازآفرینی میکند. اتاق در هر دو رسانه نه فقط مکانی فیزیکی بلکه استعارهای از زندان و آزادی است. رابطهی مادر و فرزند در هر دو مرکز ثقل عاطفی روایت است و تجربهی خروج از اتاق در هر دو شکلی از تولد دوباره را تداعی میکند.
این اقتباس نشان میدهد که سینما نه جایگزین ادبیات است و نه صرفاً ترجمهی آن، بلکه رسانهای است که میتواند جوهرهی ادبیات را در قالبی تازه و با امکاناتی متفاوت عرضه کند. فیلم «اتاق» توانسته هم به مخاطبان جدیدی دست یابد و هم تجربهی خوانندگان کتاب را غنیتر کند. به همین دلیل، میتوان آن را یکی از موفقترین نمونههای اقتباس ادبی در دهههای اخیر دانست.
قسمتی از رمان اتاق نوشتهی اِما دون اهو منبع اقتباسی فیلم:
ـ اگه کسی رو ندیدی، باید برای ماشینها دست تکان بدی تا ترمز بزنند، و به آدمهای داخل ماشین میگی که تو و مامانت دزدیده شدید، یا اگه ماشین هم داخل خیابان نبود، هر خانهای که چراغش روشنه، با مشت درش رو میزنی، ولی فقط خانههای روشن، و نه خالی. هرکدام از اینها در ورودی دارند. میدونی یعنی چه؟
ـ آره در ورودی دارند.
مامان میگوید: «امتحان میکنیم، باهاشون حرف بزن، فکر کن من هستم. وانمود کن من اونها هستم. حالا چی باید بگی؟»
ـ من و تو رو دزدیده...
ـ نه، تظاهر کن که من آدمهای داخل خانه هستم، یا آدمهای توی ماشین، توی پیادهرو، بهشون بگو که تو و مادرت...
دوباره امتحان میکنم: «تو و مادرت...»
ـ نه، باید بگی، من و مادرم.
ـ تو و من.
نفسش را پوف میکند: «خیلی خوب، بیخیال، فقط یادداشت رو بهشون بده، جاش امنه؟»
ـ اگه اتفاقی افتاد، فقط بهشون بگو که تو رو دزدیده.
ـ من رو دزدیده.
ـ بلند و خوب بگو که اونها هم بشنوند.
داد میکشم: «من رو دزدیده.»
مامان میگوید: «عالیه، و اونها به پلیس تلفن میزنند، گمون کنم پلیس خیلی زود اتاق رو پیدا میکنه.»
حالت صورتش خیلی مطمئن نشون نمیدهد. به یادش میاندازم که: «با دستگاه جوشکاری».
باز هم تمرین میکنیم: «مردن، وانت، دستوپا زدن و بیرون آمدن، پریدن، دویدن، یک نفر توی خیابان، یادداشت، پلیس، دستگاه جوشکاری.»