زیباییشناسی قتل/ والایی وحشت محض
کتاب «زیباییشناسی قتل» نوشتهی جوئل بلک را نشر روزبهان به چاپ رسانده است. این کتاب، اثری ژرفنگر، جسورانه و میانرشتهای است که به بررسی رابطهی میان قتل، زیباییشناسی و ادبیات میپردازد. بلک در این کتاب، قتل را نهتنها عملی جنایتکارانه، بهمثابه امری زیباشناختی در بطن فرهنگ، هنر و تفکر مدرن تحلیل میکند. او نشان میدهد که چگونه روایتهای ادبی و فرهنگی مدرن، قتل را با امری شکوهمند، جذاب و حتی زیبا پیوند زدهاند و در نتیجه، تجربهی خشونت مرگبار را به قلمرویی از لذت و تأمل هنری بدل کردهاند.
«زیباییشناسی قتل» خواننده را با پرسشی رادیکال روبهرو میسازد: «آیا میتوان از تماشای قتل لذت برد؟» و اگر پاسخ مثبت است، چه معنایی دارد؟ جوئل بلک با این پرسش، فضای امن تفکر اخلاقی را ترک کرده و به دل تاریکیهای ناخودآگاه انسان، هنر و ادبیات مدرن گام میگذارد. او استدلال میکند که قتل، بهویژه در ادبیات و هنر، غالباً بهعنوان یک لحظهی زیباییشناختی تجربه میشود و نهتنها ما را به وحشت نمیاندازد، بلکه در بسیاری موارد، احساس حیرت، شگفتی و حتی لذت در ما ایجاد میکند.
یکی از نقاط آغاز بلک، مقالهی معروف توماس دکوئینسی با عنوان «در باب قتل» بهعنوان یکی از هنرهای زیباست. دکوئینسی در این مقاله با زبان طنزآلود و البته عمیق، قتل را همچون نمایشی هنری بررسی میکند و قاتل را بهعنوان «هنرمند» تصویر مینماید. بلک معتقد است که این مقاله فقط یک شوخی ادبی نیست، بلکه بیانگر دگرگونی بنیادی در شیوهی درک ما از قتل و زیبایی در دوران مدرن است. از نظر او، دکوئینسی با ایجاد پیوند میان قتل و زیبایی، آغازی بر نگرش فرهنگی معاصر به قتل گذاشت که بعدها در ادبیات پلیسی، فیلمهای نوآر و حتی برنامههای تلویزیونی مستند جنایی تداوم یافت.
بلک نشان میدهد که چگونه تجربهی قتل در ادبیات مدرن، مخاطب را در موقعیتی پارادوکسیکال قرار میدهد: ما ازیکسو با جنایتی روبهرو هستیم که اصول اخلاقی آن را محکوم میکند، اما از سوی دیگر، ساختار روایی، زبان شاعرانه و عناصر زیباشناختی متن، ما را به تأمل و حتی لذت بردن از آن دعوت میکند. این تجربهی دوگانه، به باور بلک، چیزی فراتر از تناقض سادهی اخلاق و هنر است و بیانگر بحران عمیقتری در درک مدرن از مرگ، خشونت و زیبایی است.
یکی از دستاوردهای برجستهی کتاب، تحلیل بلک از حضور قتل در آثار کلاسیک و مدرن است. او از تراژدیهای یونان تا ادبیات گوتیک، از رمانهای جنایی تا فیلمهای معاصر، ردپای قتل را بهمثابه یک رویداد زیباییشناختی دنبال میکند. در آثار شکسپیر مثلاً در «مکبث» یا «هملت»، قتل نهتنها نقطهی اوج درام، بلکه لحظهی تبلور حقیقت، تراژدی و زیبایی است. در ادبیات گوتیک، قتل بهمثابه ابزاری برای خلق تعلیق، وحشت و رمزآلودگی عمل میکند. در رمانهای مدرن و پسامدرن، قتل غالباً بهعنوان یک ساختار روایی مرکزی به کار گرفته میشود که از طریق آن، هویت، اخلاق و جامعه به چالش کشیده میشود.
بلک همچنین به تأثیرات فرهنگی قتل در رسانهها و فرهنگ عامه میپردازد. از نظر او، قتل در تلویزیون، سینما و ادبیات معاصر، به سطحی از مصرف فرهنگی رسیده است که گاه مرز میان مستند و تخیل را از بین میبرد. او به تحلیل برنامههایی نظیر دکستر، سیاسآی و فیلمهایی چون «روانی امریکایی» میپردازد و نشان میدهد چگونه بیننده، در عین آگاهی از خشونت و جنایت، مجذوب اجرای هنری قتل میشود. بهویژه در مورد فیلم «روانی امریکایی»، بلک بهخوبی نشان میدهد که چگونه زیبایی بصری، موسیقی و زبان بصری فیلم، قتل را به نوعی رقص و اجرا بدل میسازند و احساس شرم اخلاقی را به لذتی زیباشناختی مبدل میکنند.
یکی دیگر از نکات درخشان بلک، تمرکز او بر پیوند میان قاتل و هنرمند است. او از این ایده دفاع میکند که در فرهنگ مدرن، تصویر قاتل گاه با تصویر هنرمند یکی میشود: هر دو شخصیتی طغیانگر، تنها، خلاق و برخلاف هنجارهای اجتماعی هستند. همانگونه که هنرمند برای خلق اثر، نظم موجود را به چالش میکشد، قاتل نیز با ازبینبردن زندگی، نظم زیستی و اخلاقی را نقض میکند. این همسانسازی، البته اخلاقاً خطرناک است، اما درعینحال، یکی از خاستگاههای اصلی مجذوبیت فرهنگی نسبت به قتل به شمار میرود.
کتابِ زیباییشناسی قتل همچنین بُعد فلسفی مهمی دارد. بلک با الهام از نیچه، والتر بنیامین و ژان بودریار به این نتیجه میرسد که در جهان مدرن، واقعیت قتل بهتدریج در بازنماییهای هنری و رسانهای آن مستحیل شده است. آنچه اکنون با آن مواجهیم، نه خود قتل، بلکه تصویری از قتل است؛ تصویری که با فرمی زیبا، قاببندیشده و معنابخش، تجربهی مرگ را بدل به تجربهای هنری میکند. ازاینمنظر، قتل به یک نشانه در زبان فرهنگی بدل شده است؛ نشانهای که دیگر ضرورتاً با خشونت واقعی پیوند ندارد، بلکه نوعی رمز و معنا در نظام بازنماییهای فرهنگی است.
در مجموع، کتاب «زیباییشناسی قتل» نوشتهی جوئل بلک، اثری جسور، تحریکآمیز و چندلایه است که با نگاهی فلسفی، ادبی، روانشناختی و فرهنگی، یکی از عمیقترین و ناراحتکنندهترین ابعاد زیباییشناسی مدرن را بررسی میکند. بلک ما را با این حقیقت تلخ مواجه میسازد که مرگ، بهویژه قتل، در هنر و فرهنگ ما نهتنها همواره حاضر است، بلکه بهگونهای زیبا، گیرا، و گاه حتی لذتبخش بازنمایی میشود. مواجهه با این واقعیت، نهتنها ما را از خواب بیخبری بیدار میکند، بلکه به تأمل در باب ماهیت خود هنر، نقش اخلاق در زیباییشناسی و جایگاه خشونت در فرهنگ امروز وامیدارد. این کتاب، نه فقط مطالعهای در باب قتل، بلکه تأملی عمیق بر ذات فرهنگ مدرن و لذتهای تاریک آن است.
قسمتی از کتاب زیباییشناسی قتل نوشتهی جوئل بلک:
یک سال پس از چاپ نخستین مقالهی «قتل» دیکوئینسی، دو ایرلندی به نامهای ویلیام برک و ویلیام هیر به قتلهای بسیاری در ادینبورگ دست زدند. روش آنها چنین بود که بیخانمانها را از خیابان به اقامتگاه خود کشانده، سپس آنها را خفه کرده و اجساد را به آناتومیست نامی، رابرت ناکس، میفروختند. در سال 1829، محاکمهی آنها چنان سروصدایی به پا کرد که یک واژهی تازه برای قتل پدید آمد: خفه کردن. با گذشت ده سال، در دومین مقالهی قتل، دی کوئینسی به انقلاب برک و هیر در هنر کنایه زد؛ ولی دیگر دربارهی این دو قاتل چیزی نگفت و استعداد ادبی خود را برای توصیف قتلهای 1811 در بزرگراه رتکلیف، در پسانوشتهی سال 1854، نگه داشت.
به سخن بهتر، هیچ نویسندهای به ارزش داستان برک و هیر در سالهای پس از رخداد قتلهای آنها نپرداخت. این موضوع برای یک پرداخت ادبی شایسته، بسیار بیمزه و نفرتانگیز پنداشته میشد. سر والتر اسکات با عنوان «شغال دکتر ناکس برای خرید اجساد مقتولان» نمایان شد و پیشنهاد داد تا داستانهای رنگارنگی دربارهی این رویداد برای نویسنده فراهم آورد تا کارش را در چهارچوب ادبی سامان دهد. اسکات با بیزاری این پیشنهاد را رد کرد. باز هم، در پایان سده، پس از محبوبیت روش روزنامهنگاری دربارهی قتل ـ که نخستینبار دی کوئینسی در پسانوشته به کار گرفت ـ و پس از تبدیل شدن روش ساختن یک شخصیت جنایی هولناک بر پایهی گزارشهای روزنامه، سوابق پلیس و محاکمههای واقعی قتل به شیوهی نظاممند ادبی، شماری از نویسندگان به داستان برک و هیر پرداختند. لارنس سنلیک نمونههایی را مانند ربایندهی بدن نوشتهی رابرت لوئیس استیونسون، آناتومیست نوشتهی جیمز بریدی و دکتر و شیاطین نوشتهی دیلن توماس نام میبرد، ولی او باارزشترین و شایستهترین پرداخت به این موضوع را نادیده میگیرد: داستان آقایان برک و هیر، «قاتلان»، نوشتهی مارسل شواب از جُنگ «زندگیهای خیالی» (1986). «داستان شوب»، تحسین خورخه لوئیس بورخس را برانگیخت و او آن را به اسپانیایی برگرداند، چنانکه مربی او، رافائل کانسینوس ـ آسنز، «اعترافات یک تریاکخور انگلیسی» نوشتهی دی کوئینسی را نیز ترجمه کرد. در برک و هیر، «شواب» به زیبایی دیدگاه پیشین خودِ دیکوئینسی را تحقق میبخشد؛ اینکه قتل میتواند به تمایز هنر زیبا برسد.
زیباییشناسی قتل را سحر محمدبیگی ترجمه کرده و کتاب حاضر در 298 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.