
در پناه زودباوری/ تحلیل یک فرضیهی بشری
کتاب «در پناه زودباوری» نوشتهی هوگو مرسیه را نشر گاه به چاپ رسانده است. اثرِ هوگو مرسیه ـ روانشناس شناختی و پژوهشگر حوزهی علوم شناختی و علوم ارتباطات ـ اثری پرچالش، ژرفاندیش و مبتنی بر تحقیقات گسترده است که سعی دارد با دیدگاهی نو به این سؤال قدیمی پاسخ دهد: چرا انسانها گاهی باورهای غلط یا حتی احمقانه را میپذیرند؟ آیا انسانها واقعاً سادهلوح و زودباورند؟ یا اینکه آنچه ما بهظاهر سادهلوحی میپنداریم، درواقع نوعی فیلتر پیچیده و تکاملیافته برای تمایز حقیقت از دروغ است؟
مرسیه در این کتاب با رویکردی انتقادی به دیدگاه غالب در علوم اجتماعی، علوم شناختی و روانشناسی اجتماعی حمله میبرد که انسانها را موجوداتی بسیار تأثیرپذیر، شستوشویپذیر و تسلیمپذیر در برابر تبلیغات و پروپاگاندا معرفی میکنند. او با پشتوانهای غنی از مطالعات تجربی، تاریخ، سیاست، انسانشناسی و زیستشناسیِ تکاملی نشان میدهد که مردم بهطورکلی دربرابر اطلاعات غلط، دروغ و فریب چندان آسیبپذیر نیستند و برعکس، از تواناییهای شناختی بالایی برای ارزیابی ادعاها و تحلیل نیات دیگران برخوردارند.
یکی از خطوط محوری کتاب، نفی این پیشفرض است که مردم بهراحتی هر چیزی را که به آنها گفته میشود، باور میکنند. مرسیه عنوان کتاب را با طعنه انتخاب کرده است: «ما دیروز به دنیا نیامدهایم» ـ یعنی انسانها طی صدها سال تکامل یافتهاند تا اطلاعات را غربال کنند، دروغ را بشناسند، انگیزههای پنهان را درک کنند و از منافع خود دفاع کنند.
هوگو مرسیه
این نگاه در تضاد کامل با بسیاری از نظریههای روانشناسی کلاسیک است که انسان را منفعل، قابل برنامهریزی و تحت سلطهی قدرتهای تبلیغاتی یا سیاسی تصویر میکردند. مرسیه میگوید اگر چنین تصویری درست بود، تبلیغات، دروغپراکنی یا حتی پیامبران و دیکتاتورها، همواره موفق میشدند؛ اما شواهد تاریخی و تجربی نشان میدهند که اکثریت مردم اغلب نسبت به فریب و دستکاری مقاوماند، مگر در شرایط خاص و محدود.
مرسیه تأکید میکند که باورهای انسان فقط بازتاب اطلاعات خام نیستند، بلکه ابزارهایی برای کنش اجتماعیاند. او این مفهوم را با رویکردی شناختی ـ اجتماعی توضیح میدهد: ما اطلاعات را نه صرفاً برای دستیابی به حقیقت، بلکه برای دفاع از منافع گروهی، حفظ شهرت یا هماهنگی اجتماعی ارزیابی و استفاده میکنیم.
از همینجاست که مثلاً باورهای مذهبی، سیاسی یا هویتی نهتنها حفظ میشوند، بلکه کارکردی در انسجام گروهی و تقویت پیوندهای اجتماعی دارند. مرسیه ادعا نمیکند که انسانها همیشه منطقیاند؛ اما میگوید که آنها دلایل خاص و سازگار با منافع خود برای باور داشتن به برخی ادعاهای غیرعلمی یا غیرواقعی دارند.
برخلاف رویکرد سنتی که بر نقصهای شناختی (مثل سوگیری تأیید یا تفکر گروهی) تأکید دارد، مرسیه انگیزه را در مرکز نظریهی خود قرار میدهد. او توضیح میدهد که باور کردن یا باور نکردن، اغلب براساس ارزیابی از نیات گوینده، سازگاری پیام با منافع شخصی یا گروهی، و بافت اجتماعی شکل میگیرد.
برای مثال، وقتی فردی نظریهای توطئهآمیز را میپذیرد، شاید این پذیرش ناشی از زودباوری یا جهل محض نباشد، بلکه بخشی از یک پروژهی هویتی یا اعتراضی علیه منابع قدرت تلقی شود. از این منظر، باور حتی نادرست نیز میتواند ابزار مقاومت باشد.
یکی از بخشهای چشمگیر کتاب، تحلیل مرسیه از پروپاگاندا در طول تاریخ است. برخلاف تصور رایج، او نشان میدهد که پروپاگاندا معمولاً چندان مؤثر نبوده است. برای مثال، در رژیمهای توتالیتر مانند آلمان نازی یا اتحاد جماهیر شوروی، حجم عظیمی از منابع صرف تبلیغات شد، اما اغلب مردم به آن باور نداشتند یا فقط تظاهر به باور میکردند.
مرسیه تأکید میکند که تبلیغات تنها زمانی مؤثر است که مخاطب انگیزهای برای پذیرش آن داشته باشد یا گزینهی بدیلی در دسترس نباشد. در غیر این صورت، انسانها بهسادگی با عقلانیتی خاموش، دروغ را از حقیقت جدا میکنند یا حداقل آن را به چالش میکشند.
مرسیه البته وجود خطاهای شناختی، تعصبات ذهنی و پذیرش اطلاعات غلط را انکار نمیکند. اما تأکید دارد که اینها در حاشیهاند، نه در مرکز رفتار انسانی. به گفتهی او، پذیرش اطلاعات اشتباه معمولاً ناشی از انگیزهها، فشارهای گروهی یا کمبود منابع شناختی در لحظه است نه از زودباوری بنیادین.
مثالهایی که او از شایعات، اطلاعات نادرست در شبکههای اجتماعی و اخبار جعلی میآورد، همگی بیانگر این نکتهاند که اغلب مردم دربرابر آنها مقاوماند، بهویژه وقتی پای تصمیمات مهم در میان باشد.
درنهایت، کتابِ «در پناه زودباوری» فقط اثری نظری نیست، بلکه پیامهای عملی مهمی برای جوامع مدرن دارد. در عصری که بحث دربارهی اخبار جعلی، شستوشوی مغزی و مهندسی افکار همهجا مطرح است، مرسیه با آرامش و پشتوانهی علمی هشدار میدهد که نباید توانایی مردم برای تفکر، ارزیابی و مقاومت را نادیده گرفت. او به رسانهها، سیاستمداران، مربیان و حتی محققان پیشنهاد میدهد که به جای تصور مردم بهعنوان موجوداتی زودباور، آنها را بازیگرانی فعال، استدلالگر و توانمند ببینند که اغلب ـ نه همیشه ـ منطقی، نقاد و هدفمند عمل میکنند.
قسمتی از کتاب در پناه زودباوری:
برای اینکه اطلاعات دریافتی از محیط پیرامونمان را بهدرستی ارزیابی کنیم باید اشخاص متخصص در هر حوزه را شناسایی کنیم، اما تخصص آنها به تنهایی کافی نیست؛ چراکه اگر کارآمدترین متخصصان هم بخواهند به ما دروغ بگویند تخصص آنها بیفایده است. اگر اعضای یک گروه متحد بخواهند علیه ما توطئه کنند و ما را فریب بدهند، تخصص آنها دیگر ارزشی ندارد.
تحقیقات فراوانی به موضوع تشخیص فریب یا به عبارت دیگر میزان توانایی ما در شناسایی افراد فریبکار پرداختهاند. آیا ما چنین توانایی داریم؟ به چه نشانههایی برای شناسایی این افراد اعتماد میکنیم؟ این نشانهها چقدر قابل اعتماد هستند؟ ظاهراً بهکارگیری این نشانهها تأثیر بسیار زیادی دارد. از کارمندان منابع انسانی تا کارآگاهان پلیس، از خیانت همسران تا قربانیان کلاهبرداریهای تلفنی گرفته، چه کسی نمیخواهد یک راهکار امن و سریع برای پیداکردن دروغگویان وجود داشته باشد؟
اغلب نشانههای غیرکلامی ظریف، افشاکنندگان قابل اعتمادی به نظر میرسند. شخصی که مضطرب است، شخصی که حیلهگر است یا شخصی که تمایلی به برقراری رابطهی چشمی ندارد، چنین افرادی کمتر میتوانند اعتماد ما را جلب کنند. فروید میگوید: «هیچ انسانی نمیتواند رازی را مخفی نگه دارد، چراکه اگر لبانش بسته باشند رقص سر انگشتانش راز درونش را فاش میکند و مقاصد پلید از هر روزنه از وجودش به بیرون تراوش میکند.»
درواقع اکثر مردم کاملاً مطمئن هستند که توانایی شناخت افراد دروغگو را دارند. به همین دلیل در بسیاری از فرهنگها، شهادت کلامی قابلقبولتر از شهادت کتبی است: قضات فکر میکنند که با نگاه کردن به صحبت کردن یک شخص میتوانند تشخیص دهند که او دروغ میگوید. این روزها به کارآگاهان آموزش داده میشود که به «نشانههای ظاهری مانند دزدیدن نگاه، حالتهای غیرارادی و اضطرابگونه، پایین انداختن شانهها، ظاهر و نوع پوشش فرد دقت کنند.»
سریال تلویزیونی «به من دروغ بگو» با الهام از این فرضیات ساخته شد. شخصیت اصلی این سریال کال لایتمن است که شخصیت او برگرفته از تحقیقات روانشناس معروف پل اکمن دربارهی تشخیص احساسات است. شخصیت اصلی مانند اکمن به نقاط دوردست سفر میکند تا ثابت کند که مردم در ابراز احساسات خود مانند ترس، حالتهای چهرهی مشابهی بروز میدهند.
این شخصیت همچنین مانند اکمن تلاش میکند تا با استفاده از دانش عمیق خود دربارهی ابراز احساسات و بهویژه با مشاهدهی حالتهای ظریف چهره، افراد دروغگو را به دام بیندازد.
حالتهای ظریف، بیانکنندگان احساسات در چهره هستند که کمتر از یک پنجم ثانیه اتفاق میافتند. این حالتهای سریع احساسات متناقض یک شخص را که سعی میکند دروغ بگوید یا اینکه کلاً قصد دارداحساسات خود را پنهان کند، فاش میکنند. افرادی که قصد دارند احساسات خود مانند گناه، غم و شادی را پنهان کنند، ناخواسته با حرکات کوچک عضلانی، احساساتی را منعکس میکنند که قصد پنهان کردن آن را داشتند.
اگر چشم افراد آموزش ندیده اساساً قادر به دیدن این حالتها نیستند، اما افرادی که آموزش کافی در این زمینه دیدهاند، میتوانند این نشانهها را تشخیص دهند.
در پناه زودباوری را نرگس حاجیاسفندیاری ترجمه کرده و کتاب حاضر در 317 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.