
خاموشان/ قصهی آدمهایی که بودند و دیگر نیستند
مجموعه داستان «خاموشان» نوشتهی یوسف علیخانی را نشر آموت به چاپ رسانده است. یوسف علیخانی (زادهی 1354 در الموت قزوین) نویسنده، روزنامهنگار و ناشر ایرانی است. او را یکی از مهمترین بومینویسان نسل جدید ادبیات ایران میدانند. آثار علیخانی عمدتاً در فضایی بین افسانه و واقعیت، مرز جادو و واقعیت زندگی روستایی و باورهای اسطورهای و عامیانه میگذرد. از دیگر آثار مهم او میتوان به «قدمبهخیر مادربزرگ من بود» و «اژدهاکشان» اشاره کرد.
داستانهای مجموعهی «خاموشان» در فضای روستایی اتفاق میافتد، جایی در دل کوهها با مردمانی عجیب و افسانهها و آیینهایی خاص. نویسنده با بهرهگیری از زبان تصویری، توصیفهای بومی و عناصر فولکور، جهانی خلق کرده که در آن مرگ، ارواح، جادو، تقدیر، عشق، ترس و خواب درهمتنیدهاند.
یوسف علیخانی
زبانِ علیخانی در این اثر شاعرانه، تصویری و گاه محاورهای است، لحن کلی تلخ، مالیخولیایی و گاه پر رمزوراز و روایت اغلب سومشخص دانای کل است اما روایتها به درون ذهن شخصیتها نفوذ میکند.
مجموعهی «خاموشان» را میتوان نمونهای ایرانی از رئالیسم جادویی دانست. در این آثار، عناصر فراواقعی و غیرمنطقی (مانند دیدن ارواح یا بازگشت مردگان) بهگونهای روایت میشوند که گویی طبیعی و عادی هستند، بدون آنکه داستان وارد دنیای فانتزی یا علمی ـ تخیلی شود. این سبک، با تأثیر از ادبیات امریکای لاتین (مثل آثار مارکز یا بورخس) شکل گرفته و در قالب ایرانیاش، بهخوبی با افسانهها و فرهنگ بومی آمیخته شده است.
«خاموشان» نهتنها ادامهی مسیر بومینویسی علیخانی است، بلکه به نوعی به نقطهی اوج او نیز نزدیک میشود. این مجموعه، مورد توجه منتقدان نیز قرار گرفته و به سبب نثر خاص، فضاسازی موفق و احیای عناصر بومی، یکی از آثار قابلتوجه داستاننویسی معاصر ایران به شمار میرود.
«خاموشان» قصهی آدمهایی است که بودهاند اما دیگر نیستند؛ شاید هم هنوز در سایهها، در زمزمههای باد، در چشمان بستهی خوابزدگان، زندهاند.
یوسف علیخانی
این داستانها از دلِ زندگیهای خاموششده برآمدهاند؛ قصههایی که گاهی به نجوایی در باد، گاهی به سایهای لرزان پشت پنجره و گاهی به ردپایی در مه میمانند. مرگ در این قصهها پایان نیست؛ حضوری است گرم و نزدیک، آنچنان که انگار در کنارمان نفس میکشد. شاید خاموش شده باشند، اما هنوز شنیده میشوند، هنوز دیده میشوند، هنوز در تاریکیِ شب، درست پیش از آنکه پلکها بسته شوند، از گوشهی چشم پیدا هستند.
و اما: دنیای پساخاموشان، دنیایی دیگر خواهد بود؛ دنیایی پر از عشق و اسطوره، نفرت و افسانه و رودها و سفالینهها و غارها و البته استخوانهای قصهگوی آدمها.
قسمتی از کتاب خاموشان نوشتهی یوسف علیخانی:
عشقه همان روز که رفته بود دنبالِ کار، کار انگار خودش آمده بود برابرش. رفته بود توی ادارهی دخانیات. پرسیده بودند «اَمر؟» گفته بود: «یا صاحب الامر! اینجا کارگر نخواهین؟ چایپزی بلدم.» از شانسش بود که مستقیم، درِ اتاق رئیس را نشانش داده بودند و آقای رئیس هم همانوقت که عشقه را دیده بود، از کُتِ کِرمرنگِ یک دو جا زدهدارِ او خوشش آمده بود. گفته بود: «چایی را که نمیپزند آقای خوشتیپ!» گفته بود: «ما در دهاتمان یک سماور بزرگ بداریم که دههی محرم، ده تا مَشربه آب باید بریزی تا برسد به گلوگاهش. آنوقت آن همه آدم که آمدهاند برای سینهزنی، چایی نخواهند؟ قربه الیالله از قدیم، چاییپزیشان را من به گردن بگرفتم.»
نگفته بود که قبلِ از او هم پدرش که قنبرِ آقاعلی بود، چایپز بوده و قبل از او هم، این چاییپزی، شغلِ خانوادگیشان بوده است.
همان روز در همان اداره، چاییپز شد و همه عشق میکردند: «آقا عشقعلی کُت قشنگه با چایی لبسوز!»
میلکیها عادت عجیبی که دارند، تا وقتی که میلک هستند، میلکمیلک میکنند اما وقتی پا از این قلاکوه بیرون میگذارند، اسمِ میلک از دهانشان میافتد و مثل عشقه به همکارانش میگویند: «دهاتِ ما.» و هر سال، وقتِ فندقچین که میشد، یک گونی فندق، اختصاصی برای اداره میبرد که جداجدا، برای آقای رئیس پُر و پیمانتر و برای الباقی همکاران، کمتره، پلاستیکهای مشکی را پر از فندق میکرد که «فندق دهات ما نمونه نداره.»
اختهزغال هم میبرد اما فقط برای آقای رئیس. همکارانِ عشقه که اختهزغالهای خوشرنگ را توی بشقابِ چینی جلوی رئیس میدیدند، بهش میگفتند: «خوشمزه باید باشه.» با خجالت اولینبار به اولیننفر گفت: «مُلکِ ما اختهزغال خیلی نداریم که به سَر و سوغات برسد.» آماده بودند: «کسی نمیفروشه؟» گفته بود: «بِدا بپرسم.»
وقتی چاییِ خانم شیرازی، منشی ساکت اداره را برده بود، یواشکی که کسی ملتفت نشود، دو مشت اختهزغال هم بهش داده بود که «خانم شیرازی جان! تَره به خدا، قایم بکن کسی نبینه.»
خانم شیرازی گویی محمولهی محرمانهای را جابهجا بکند، آرام دستش را برده بود پایین و نایلونِ اختهزغال را توی کِشوی میزش پنهان کرده بود.
خاموشان در 400 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.