
بارسا/ صعود و سقوط باشگاهی که فوتبال مدرن را بنا کرد
کتاب «بارسا» نوشتهی سایمون کوپر را نشر گلگشت به چاپ رسانده است. این کتاب اثری ژورنالیستی، تاریخی و تحلیلی از نویسندهی برجسته، سایمون کوپر است که در سال 2022 در نسخهی اصلی منتشر شده است. کتابِ «بارسا» روایتی چندلایه از یکی از بزرگترین باشگاههای فوتبال جهان ـ بارسلونا ـ است؛ اما فراتر از فوتبال، کتاب به بررسی رابطهی بارسا با سیاست، اقتصاد، فرهنگ کاتالان و حتی هویت مدرن اسپانیا و اروپا میپردازد.
کوپر در این کتاب، با بهرهگیری از بیش از دو دهه تحقیق میدانی، مصاحبههای اختصاصی با چهرههای کلیدی (ازجمله لیونل مسی، پپ گواردیولا، ژاوی، لاپورتا و بارتومئو) و نگاهی تحلیلی به اسناد و رویدادها، داستان ظهور و سقوط یکی از نمادهای فرهنگی قرن بیستویکم را روایت میکند. این اثر چیزی فراتر از یک کتاب ورزشی؛ روایت مدرن یک نهاد جهانی در بستر تغییرات اجتماعی و اقتصادی است.
از همان ابتدا، کوپر شعار معروف باشگاه ـ بیش از یک باشگاه ـ را زیر ذرهبین میبرد. بارسا، بهویژه در سالهای پس از فرانکو، نمادی از هویت کاتالان، مقاومت فرهنگی و استقلالطلبی سیاسی بوده است. در دوران دیکتاتوری فرانکو، رئال مادرید بهعنوان باشگاه رسمی و مورد حمایت حکومت در نظر گرفته میشد، درحالیکه بارسا سنگر نمادین مقاومت فرهنگی بود.
سایمون کوپر
اما کوپر میپرسد: «این تصویر چقدر واقعی و چقدر ساختگی است؟ او با نگاهی نقادانه نشان میدهد که بارسلونا، در کنار نمادهای فرهنگیاش، تبدیل به شرکتی فراملیتی شده که بازیگرانش از گوشه و کنار جهاناند، حامیان مالیاش شرکتهای جهانی هستند و هویت کاتالان در هیاهوی جهانیسازی محو شده یا در بهترین حالت تبدیل به کالای بازاریابی شده است.»
یکی از غنیترین فصلهای کتاب به سالهای طلایی بارسلونا با رهبری پپ گواردیولا اختصاص دارد. گواردیولا نهتنها با ترکیبی از بازیکنان لاماسیا (آکادمی باشگاه) و سبک بازی مالکانه، بارسا را به موفقترین باشگاه جهان تبدیل کرد، بلکه تعریف مدرنی از فوتبال ارائه داد که الهامبخش مربیان بزرگ در سراسر جهان شد.
کوپر در تحلیل خود از گواردیولا، او را محصول یک سنت خاص کاتالان و درعینحال یک متفکر جهانشمول میبیند. گواردیولا نه فقط مربی، که روشنفکری در لباس ورزشی است. روش کاریاش مبتنی بر تحلیل داده، روانشناسی فردی بازیکنان و حساسیت فرهنگی است. کوپر نشان میدهد که «سبک بارسا» در دوران پپ، فراتر از پیروزیهای ورزشی، تبدیل به زبان مشترک یک نسل از هواداران فوتبال شد.
کوپر بخشی از کتاب را به لیونل مسی اختصاص داده است؛ بازیکنی که به اعتقاد او بیش از هر فرد دیگری با تاریخ مدرن باشگاه عجین شده است؛ اما آنچه اثر کوپر را خاص میکند، نگاه او به شخصیت درونی و اجتماعی مسی است.
به گفتهی کوپر، مسی برخلاف اسطورههای پر زرقوبرق ورزشی، انسانی درونگرا، منزوی و اغلب ناآگاه از سازوکارهای سیاسی و اقتصادی باشگاه است؛ اما همین سکوت و تمرکز، او را به بازتابی تمامعیار از باشگاهی بدل میکند که موفقیت و زوالش به عملکرد او گره خورده بود.
افول بارسلونا، بهویژه پس از 2015، با کاهش درخشش مسی همراه شد. کوپر این همزمانی را نه اتفاقی، بلکه نشانهای از وابستگی ساختاری باشگاه به یک بازیکن میداند؛ وابستگیای که سرانجام هزینهاش را با بحران مالی و شکستهای پیدرپی پرداختند.
یکی از جنبههای درخشان بارسلونا در سالهای 2008 تا 2012، پرورش بازیکنانی چون ژاوی، اینیستا، بوسکتس و پویول از دل آکادمی لاماسیا بود. کوپر با ستایش از این ساختار آموزشی، آن را نمونهای از همزیستی نظم، خلاقیت، ریشهمندی فرهنگی و جسارت تاکتیکی میداند.
املا پس از آن دوره، لاماسیا نیز دچار افت شد. کوپر نشان میدهد که آکادمی، به جای پرورش ذهن خلاق، رفتهرفته به کارخانهای بیروح برای تولید بازیکنانی همشکل تبدیل شد. همچنین، نیاز به موفقیت فوری باعث شد باشگاه به جای اتکا به استعدادهای بومی، سراغ خریدهای گرانقیمت خارجی برود.
کوپر بحران مالی باشگاه را یکی از نمونههای بارز بیپروایی نهادهای ورزشی در دوران سرمایهداری متأخر میداند. بدهی بیش از یک میلیارد یورویی، ناتوانی در پرداخت حقوق بازیکنان، و فروش برخی داراییهای باشگاه به نهادهای مالی ـ همه نشان از وضعیتی دارد که دیگر نمیتوان آن را تنها یک دوران گذار دانست.
از نظر کوپر، بارسا با تبدیل شدن به شرکت سهامی در عمل (با وجود ساختار تعاونی)، به اصول اصلیاش پشت کرد. در پیروزیهای زودگذر، ساختار پایدار قربانی شد. هوادارانی که زمانی مالک باشگاه بودند، حالا تماشاگران بحران بودند.
در بخشهایی از کتاب، کوپر نقش بارسلونا را در تحولات سیاسی کاتالونیا بررسی میکند. او اشاره میکند که باشگاه، بهویژه در دوران ریاست لاپورتا، مواضعی همدلانه با جریان استقلالطلبی کاتالان داشت، اما درعینحال باید منافع اقتصادیاش را نیز در چهارچوب اسپانیا حفظ میکرد.
این دوگانگی، بارسا را به نهادی پارادوکسیکال تبدیل کرده: باشگاهی که هم میخواهد نماد محلی باشد، هم در بازار جهانی بماند؛ هم به زبان کاتالان وفادار بماند، هم ستارههایی از برزیل، آرژانتین، فرانسه و هلند جذب کند.
کتاب کوپر با نگاهی محتاطانه به آینده به پایان میرسد. با بازگشت لاپورتا و جذب چهرههایی چون ژاوی در جایگاه مربی، بارقههایی از بازسازی دیده میشود؛ اما کوپر هشدار میدهد که بدون تغییر ساختار مالی و بازتعریف هویت باشگاه، امید به موفقیتِ پایدار توهمی بیش نیست.
او مینویسد: «بارسا میتواند دوباره زیبا بازی کند، اما اگر نتواند ساختار خود را با واقعیتهای عصر تطبیق دهد، ممکن است برای همیشه تبدیل به سایهای از گذشتهاش شود.»
قسمتی از کتاب بارسا نوشتهی سایمون کوپر:
در سال 2009 و زمانیکه تیم کوتاه قامتان بارسلونا قهرمان اروپا شده بود، روزی مستقیماً از خیابان وارد مجموعهی لاماسیا شدم. اگر هم نگهبانی در آنجا وجود داشت، من او را ندیدم. در آن روزها، مقصر اصلی لاماسیا ساختمانی شبیه به یک خانهی رعیتیای بود که در کنار نیوکمپ قرار داشت. روی سر در آن، عدد «1702» هک شده بود که سال تأسیس ساختمان لاماسیا بود و یک ساعت آفتابی قرار داشت.
تزئینات درون ساختمان لاماسیا، آدم را یاد مدارس مذهبی میانداخت. تقریباً هیچکس داخل آنجا وجود نداشت، به این دلیل که بازیکنان لاماسیا در کلاسهای درسشان بودند. در سالن غذاخوری که بوی غذا در آن پیچیده بود، یک خانم که کلاه آشپزی بر سر داشت، مشغول مرتب کردن میزهای چوبیِ غذاخوری بود و یک آقا هم در آشپزخانه، گوشت بزرگی را آویزان کرده بود. زمانیکه در کافهی باشگاه نشسته بودم و قهوه میخوردم، با خودم میگفتم که بارسلونا در حقیقت، باشگاه کوچکی است.
من برای ملاقات با آلبرت کاپیاس، که در آن زمان مدیر هماهنگی لاماسیا بود و پپ بوآدا، مدیر بخش استعدادیابی و روبن بوناستره، یکی از معلمان مدارس لاماسیا به آنجا رفته بودم. در کنار آنها به تماشای تابلو عکسهایی از نسلهای مختلف لاماسیا که دیوارهای سفید آنجا را مزین کرده بود، پرداختم.
پپ بوآدا که موهای خاکستری رنگی داشت، به یک نوجوان موفرفری حاضر در یکی از عکسها که مربوط به نسل 1979 بود اشاره کرد؛ آن نوجوان، خودش بود. برای او حکم نوستالژی را داشت. در عکسِ مربوط به نسل 1988، دریایی از شاهماهیها را دیدم. در آن عکس، پپ گواردیولا حضور داشت به همراه تیتو ویلانووا و اورِلی آلتیمارا که بعدها دستیارانش شدند. بارسلونا مثل یک خانواده بود که اعضای آن تا ابد متعلق به آن بودند، حتی اگر جایگاهشان در آن تغییر میکرد.
همینجا بود که اولین وجه تفاوت بین آکادمی بارسلونا و آکادمی یکی از باشگاههای انگلیسیای که از آن بازدید کرده بودم را فهمیدم. تا آنجایی که میتوانم بگویم، مربیانِ آن آکادمی در انگلیس، پرورشیافتهی آن باشگاه نبودند. آنها بازیکنان حرفهای بازنشستهای بودند که از جای دیگری به استخدام آن باشگاه درآمده بودند. هیچکدام از آنها هم قرار نبود مربی تیم بزرگسالان آن باشگاه شود تا بتواند بازیکنانِ مستعد آکادمیاش را به آن تیم اضافه کند. این باشگاه انگلیسی، از سال 2001، بهطور معمول هر سال یکبار، مربیاش را عوض میکرد. بیشتر مربیانش هم اسامی بزرگی بودند که اکثرشان، غیر انگلیسی بودند. آنها در همان زمان کوتاهی که هدایت آن باشگاه را بر عهده میگرفتند، یا باید نتیجه میگرفتند یا اخراج میشدند. بنابراین فرصتی برای شناختن آکادمی باشگاه نداشتند و فقط باید از بازیکنان بعضاً سن بالا و گرانقیمتشان در زمین، بازی میگرفتند.
بارسا را میلاد میرزایی ترجمه کرده و کتاب حاضر در 524 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.