
ادبیات ملل: ادبیات برزیل
«ادبیات برزیل» به مجموعه آثار خلقشده به زبان پرتغالی در کشور برزیل اطلاق میشود. پرتغال در سال 1500 مدعی استعمار برزیل شد و بهدلیل اولین محصول صادراتی این سرزمین، پائو برازیل (برزیل وود) نامگذاری شد. تجارت چوب را، در سال 1502، کنسرسیومی از مسیحیان جدید (به رهبری فرنائو د. نورونها) آغاز کردند. درحالیکه دستگاههای چاپ در بیشتر دورهی استعمار نایاب بودند، نسخههای خطی ـ در صورت امکان ـ عمدتاً در کشور پرتغال منتشر میشدند و این درست برخلاف امریکای اسپانیایی بود، جایی که چاپخانهها ار روزهای اولیهی استعمار تأسیس شده بودند.
نخستین اروپایی که برزیل را دید، یعنی پرو واز د. کامینها، نامهای را به مانوئل اول، پادشاه پرتغال، نوشته بود. نامهای که تا سال 1817 منتشر نشد. این نامه نهتنها برخورد پرتغالیها با قبایل بومی و کشف منابع طبیعی را روایت میکند، بلکه در مورد بومیان، تجلیل امپرسیونیستی جانوران و نیز گیاهان موجود در برزیل اطلاعاتی را ارائه میدهد.
فعالیتهای فرهنگی و ادبی در دوران استعمار اولیه در قالب سبک باروک اروپایی و از طریق مبلّغان یسوعی جرقه زده شد. پدر «خوزه دو آنچیتا»، که بهعنوان «پدر ادبیات برزیل» شناخته میشود، بیشتر عمر خود را در برزیل به آموزش سرخپوستان گذراند. درامهای او با الهام از تئاتر مذهبی قرون وسطی، بهترین نمایشهای برجستهی تئاتر یسوعی برزیل در قرن شانزدهم را نمایندگی میکنند.
پژوهشگران دربارهی ریشههای آغازین ادبیات برزیل اتفاق نظر ندارند و در این مورد، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد؛ برای مثال، افرانیو کوتینیو، ادبیات برزیل را بهعنوان بیان تجربیات بومی در دنیای جدید تفسیر میکند؛ اما کوتینیو ضمن این مسئله تأکید میکند که ادبیات برزیل تحت تأثیر باروک از طریق نوشتههای یسوعیانی مانند آنچیتا متولد شد. در همین راستا، آنتونیو کاندیدو در کتاب «سرآغاز ادبیات برزیل»، بر پیدایش اروپایی حروف برزیلی و چگونگی شکلگیری تمدن توسط تجربهی استعماری تأکید میکند. اگرچه منشاء رسمی ادبیات برزیل قرن نوزدهم در نظر گرفته میشود، اما در طول دهه، پس از استقلال برزیل (1822)، بیشتر محقققان مانند کاندیدو، ادبیات بومی را بهعنوان ظهور ادبیات برزیل در قرن هجدهم میشناسند. اگرچه آثار بومی از زیباییشناسی اروپایی و فرمهای کلاسیک استفاده میکنند، اما در خلال درونمایههای آن، یک زمینهی فرهنگی برزیلی مشخص وجود دارد. با شکوفایی سبک باروک در برزیل تا اواسط قرن هجدهم، بلاغت و بازی با کلمات در این سبک را میتوان در اشعارِ طنز گرگوریو دو ماتوس گوئرا یافت. ماتوس با نام مستعار بوکا دُ اینفرنو با زبان شریرانهای از بیعدالتیهای اجتماعی در مستعمره میگفت. باروک را میتوان در نثر پدر آنتونیو ویرا، یسوعی پرتغالی که سالهای زیادی را بهعنوان مبلّغ در میان سرخپوستان در آمازون و شمال شرقی گذرانده بود یافت. ویرا که بهدلیل 15 جلد موعظههایش که بین سالهای 1679 و 1748 منتشر شد شناخته میشود، به مسائل مذهبی و سیاسی ـ اجتماعی با سبک بلاغی پرطرفداری پرداخت که در سراسر امریکای لاتین بهخوبی شناخته شد.
در اواسط قرن هجدهم، ادبیات با تأثیر از شاعران مکتب میناس علاقهی شدیدی به اشکال نئوکلاسیک آرکادیانیسم نشان داد. شاعران مکتب میناس شعرهای حماسی و نئوکلاسیک را با اشعار شخصی حاوی توصیف طبیعت و آرمانهای کلاسیک ترکیب میکردند. این شاعران تحت تأثیر مکتب روشنگری، در سال 1789، مبارزاتی را با هدف ارتقای استقلال سیاسی به انجام رساندند.
هنگامیکه برزیل در سال 1822، استقلال خود را به دست آورد، امپراتوری برزیل که بهتازگی اعلام موجودیت کرده بود میبایست فرهنگ ملی را شکل میداد و رمانتیسم وسیلهی آن شد. پیوند مهم بین مکتب میناس و رمانتیکها، سیاستمدار و شاعر خوزه بونیفاسیو د آندرادا سیلواست که بهعنوان «پدرسالار استقلال برزیل» شناخته میشود؛ زیرا او بود که استقلال برزیل را از پرتغال به شاهزادهی دوم پدرو توصیه کرد؛ اما برزیل در عمل تا دههی 1880 یک جامعهی بردهدار بود.
برزیلیها در ادبیات در مواجهه با گذشتهی سرزمینی خود ـ که تحتالشعاع کنترل پرتغالیها قرار داشت ـ با مضامین ملیگرایی، بدویگرایی و سرخپوستی ـ که همگی از زیباییشناسی رمانتیسم اروپایی الهام گرفته بودند ـ به حرکت درآمدند تا از شکوه و نشاط سرزمینهای گرمسیری و زندگی اسطورهای تجلیل کنند؛ بنابراین فرهنگ (و بهویژه ادبیات) و سیاست برای تدوین ایدئولوژی دولت ملی برزیل به هم نزدیک شدند.
خواکیم ماریا ماشادو دِ آسیس با بسط و گسترش نقد اجتماعی بورژوازی ریودوژانیرو در نیمه دوم قرن نوزدهم در قالب نثری نزدیک به رئالیسم بر صحنهی ادبی تسلط یافت. ماشادو د آسیس با استفاده از سبک روایتی که مدرن تلقی میشود ـ باتوجه به استفادهی ماهرانهاش از دیدگاه، روایت اول شخص و کنایههای ظریف، افق رمان برزیلی را با رمان «خاطرات پس از مرگ براس کوباس» گسترش داد. اگرچه نژادپرستی و بردهداری در آثار او محوریت مرکزی ندارند، اما این موضوعات در رمانهای او به میانجی شخصیتهای فرعی و همچنین در داستانهای کوتاه او ظاهر میشوند. روایت داستانها در این دوره از جنون و خودفریبی تا انحراف، سرخوردگی، طبقهی اجتماعی، بیعدالتی و دیگر حماقتهای انسانی را در بر میگیرد. همچنین آکادمی ادبیات برزیل، در سال 1896، در ریودوژانیرو را ماشادو د آسیس، که رئیس آنجا نیز بود، به همراه چند تن از معاصرانش تأسیس کرد.
دو نویسندهای که در سبک ناتورالیستها در زمان ماشادو د آسیس مینوشتند، آلوئیزیو آزودو و آدولفو کامینها هستند. رمانهای ناتورالیستی و تا حدودی ملودراماتیک آزودو عمدتاً به جبرگرایی محیطی میپردازند و شرارتهای اجتماعی را محکوم میکنند. سه رمان نمایانگر سهم آزودو در ادبیات برزیل هستند: «مالتو» (1881) دربارهی تعصب نژادی، «خانه شبانهروزی» (1884) دربارهی تأثیرات نیروهای اجتماعی مضر بر فرد و یک مسکن برزیلی (1890)، تحت تأثیر رماننویس فرانسوی، امیل زولا که بر افراد مطرود جامعه که با پول، جنسیت، تعصب و موقعیت اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند. آثار کامینها نیز با به تصویرکشیدن احساسات انسانی، اغلب جنبههای خشونتآمیز و نامناسب زندگی شهری را به تصویر میکشند.