64 هزار کیلومتر برای صلح / وسوسهی کشف ناشناختهها
کتاب «64 هزار کیلومتر برای صلح» نوشتهی حسن علیزاده به همت انتشارات لوح فکر به چاپ رسیده است. سفر به کشورهای متفاوت و میل به کشف ناشناختهها، حتی در دهکدهی جهانی امروز نیز که عصر ارتباطات نام گرفته، از علاقهمندیهای بیشتر مردم به حساب میآید؛ چراکه لمس و مشاهدهی واقعیتها از نزدیک، با دیدن عکس یا فیلم آنها متفاوت است. حال اگر گذشتهی نهچندان دور و البته به دور از ماهواره و اینترنت را تصور کنیم، کشش و کنجکاوی دیدن جاهای جدید، به یقین چندین برابر هم میشود. در کنار میل درونی، عوامل گوناگونی از جمله کتاب، فیلم، عکس و... نیز در برانگیختن و پروبال دادن به این احساس کنجکاوی دخیل هستند.
نویسندهی کتاب میگوید: «من و دوستم امیرحسین احمدی، کودکی خود را در دوران وحشتانگیز جنگ تحمیلی سپری کرده بودیم و مثل بیشتر همنسلهایمان، دلخوشیهای محدود و کوچکی داشتیم؛ مثل بازیهای گروهی توی کوچهها، یا تماشای برنامهی کودک از دریچهی تلویزیونهای سیاه و سفید، آن هم فقط بهمدت یک ساعت در شبانهروز؛ ولی با وجود تمام این محدودیتها، کافی بود مطابق سرشت هر پرسشگری، در ضمیر ناخودآگاهمان اندکی احساس کنجکاوی نسبت به ناشناختهها داشته باشیم، تا شخصیتهای کارتونیای مثل بولِک و لولِک با آن قیافههای دوستداشتنی و کولهپشتیهایشان، ترغیبمان کنند که مانند آنها، نقشهی کُروی رؤیاهایمان را بچرخانیم و در هر نقطهای که باز ایستاد، بار و بندیلِ خیال را به مقصد آن گوشه از جهان ببندیم و ماجراهای خیالیِ شیرینی را رقم بزنیم.»
شنیدن داستانها، خواندن کتابهای جغرافیا، دیدن نقشهی کشورها، یا تماشای برنامههای تلویزیونیای مثل «کوچولوهای جهانگرد»، به رؤیابافیهای بیشتری دامن میزد و خطوط خیال را در ذهن علاقهمندانی مانند ما پررنگتر هم میکرد. کارتونهایی مثل «زبل خان» و سفرهایش در افریقا، «ماجراهای سندباد»، «دور دنیا در هشتاد روز»، «سفرهای گالیور»، «مارکوپولو» و «سرزمین کوچولوها» یا «مِمول» از آن جمله بودند.
وجه مشترک همهی این داستانها و ماجراها، متفاوت بودن برخی شخصیتهای فیلم با افراد عادی بود. این شخصیتها با کارها، صحبتها و ماجراهایشان، توجه هر کودک کنجکاوی را به خود جلب میکردند. درست مثل شخصیت «جهانگرد» در کارتون «سرزمین کوچولوها»؛ جهانگردی که شخصیت اصلی نبود، در داستان نقش محوریای نداشت و با وجود کمحرف بودن، تماشاگر را مجذوب خود میساخت؛ زیرا از چیزهایی خبر داشت و صحبت میکرد که افراد دیگر از آنها آگاهی نداشتند. مارکوپولو نیز با آن سفرهای ماجراجویانه به نقاط ناشناختهی جهان و حوادثی که برایش رخ میداد، بسیار جذاب بود. کافی بود به ناشناختهها و نادانستهها تمایل داشته باشیم تا جهانگردان و ماجراجویان خیالی، به قهرمانان رؤیاهای کودکیمان تبدیل شوند و جهانگردی بزرگترین آرزویمان شود.
آنچه در این کتاب آمده، سفرنامهی دور دنیا و ماجراها و اتفاقاتی است که در مدت چهار سال و سه ماه رکابزنی در پنج قاره برایمان رخ داده است. بنابراین جز در موارد خاص که سفرنامه حاوی نکته یا ماجرای خاصی است، تلاش شده است که از بیان اطلاعات غیرضروری مانند توصیف مراکز دیدنی تاریخی و توریستی، یا مصاحبههای رسانهای اجتناب شود.

قسمتی از کتاب 64 هزار کیلومتر برای صلح:
دیدار با استاد حشمت مهاجرانی دلنشین بود، بهخصوص که تأکید داشت به خاطر ارزشی که برای کارمان قائل است، برای اولینبار در عمرش، شخصاً برای دیدن ورزشکاران آمده است. مهاجرانی گفت: «کار شما و سختی آن را درک میکنم. بهخصوص وقتی دوران بدنسازی تیمهای ورزشی و رکاب زدن یک ساعتهی ورزشکاران را با دوچرخهی ثابت، آن هم در سالنهای مجهز به سیستم تهویه، با رکاب زدن شما در صحرای نوادا و آریزونا مقایسه میکنم، برای همتتان و کاری که میکنید، ارزش بیشتری هم قائل میشوم.» در مقابل این همه لطف جناب مهاجرانی، کلامی جز تشکر و قدردانی نداشتیم.
صحبتها و خاطرات شیرین او هم شنیدنی بود. از اوضاع ورزش آن دوره و نیز از صمیمیتی سخن میگفت که بر تیم ایران حاکم بوده است. یکی از بازیکنان مطرح آن دوره و تاریخ فوتبال ایران، نام دختر خودش را به تقلید از اسم دختر آقای مهاجرانی میگذارد. یکی دو بازیکن تیم هم با دختر خردسالش گرم گرفته بودند و با دادن شکلات و آدامس، به شوخی و جدی از او میخواستند که سفارششان را برای گذاشتن آنها در ارنج (چیدمان) ترکیب اصلی تیم به پدرش بکند! پس از صرف ناهار، به فروشگاه همسر مهاجرانی رفتیم. آقای مهاجرانی میخواست هرچه را که دم دستش میرسید به ما هدیه بدهد. ضمن تشکر، فقط یک تیشرت و یک خودکار را پذیرفتیم.