16 قانون انکارناپذیر ارتباط
کتاب «16 قانون انکارناپذیر ارتباط: این قوانین را به کار ببرید تا پیامتان به بهترین نحو منتقل شود» اثر جان سی. مکسول، با ترجمۀ الهه علوی از سوی انتشارات ذهنآویز منتشر شد.
چهچیزی میخواهید بگویید؟ آیا میتوانید پیامتان را بهخوبی منتقل کنید؟ آیا هنگام انتقال پیامتان بهگونهای ارتباط برقرار میکنید که به هدفتان برسید؟
هرکس پیامی دارد. ممکن است پیامتان مربوط به لحظۀ حال باشد، یا مربوط به کل عمر. ممکن است بخواهید چشمانداز شرکتتان را به اشتراک بگذارید؛ شاید میخواهید در جلسات اولیا و مربیان مدرسۀ فرزندتان صحبت کنید؛ یا میخواهید همکلاسیهای دبیرستان یا دانشگاهتان را با ایراد یک سخنرانی عالی شگفتزده کنید؛ یا گزارش سالانۀ شرکتتان را طوری به همکارانتان ارائه دهید که حوصلهشان سر نرود یا محصولی را معرفی کنید؛ کاندید شوید و موعظه کنید. باید هر پیامی را که به اشتراک میگذارید، بهخوبی منتقل کنید. باید کاری کنید که پیامتان به بهترین نحو منتقل شود. آیا میتوانید؟
طبق نظر مجلۀ کسبوکار هاروارد، «اولین معیار پیشرفت و ارتقای هر فرد متخصص، توانایی برقرار کردن ارتباط مؤثر است.» برقراری ارتباط در زندگی روزمرۀ ما امری حیاتی است. ارتباط به معنای نحوۀ تأثیرگذاری ما بر دیگران است و برای توسعه و حفظ روابطمان ضروری است. در واقع، رابطه قلب فعالیت اجتماعی ماست. هیلی هاثورن، تحلیلگر تحقیقاتی و کارشناس ارتباط، میگوید: «ارتباط بافت پیوندیِ بین انسانهاست که نیروی لازم برای گرد هم آوردن ما، ایجاد درک مشترک، هماهنگی و اجرای ابتکارات و موارد دیگر را دربرمیگیرد. مخلص کلام اینکه، ارتباط وسیلهای برای ایجاد تحول است.»
بااینحال، سخنرانی در جمع، که من آن را انتقال پیام به گروهی دو یا چندنفره توصیف میکنم، بسیاری از افراد را وحشتزده میکند. جری ساینفلد، مجریِ طنزپرداز، در یکی از برنامههای خود گفت: «در مقالهای خواندم که صحبت کردن در جمع ترس شمارۀ یک افراد عادی است. به نظرم خیلی جالب بود. ترس شمارۀ دو مرگ بود. مرگ شمارۀ دو؟ این یعنی اگر در مقام فردی معمولی مجبور باشید در مراسم تدفین شرکت کنید، ترجیح میدهید در تابوت باشید، تا روی سکو و مشغول نوحهخوانی برای جمعیت عزادار.»
جان سی ماکسول بیش از پنجاه سال سخنران عمومی و معلم انگیزشی بوده است و یکی از هشت نفری است که جایزه طلایی Toastmaster's Gavel را دریافت کرده و به تالار مشاهیر انجمن ملی سخنرانان راه یافته است.
او در «16 قانون انکارناپذیر ارتباط» هر آنچه را که از یک عمر ارتباط آموخته با ما به اشتراک میگذارد؛ مثل: از روی اعتقاد صحبت کنید؛ محتوای آنچه را میخواهید بگویید برای سخنرانی آماده کنید؛ نقاط قوت شخصی و ارتباطی خود را بیابید و از آنها استفاده کنید؛ روی مخاطبان خود تمرکز کنید و با آنها ارتباط برقرار کنید؛ داستانهای بهتری بگویید؛ فکر حضار را بخوانید و انرژی و انتظار ایجاد کنید و...
هر کسی پیامی برای به اشتراک گذاشتن دارد. اگر بخواهید توانایی خود را برای الهام بخشیدن به کارمندان، صحبت در جلسات، گزارش به هیئتمدیره، تدریس به دانشآموزان، ایراد خطبه، سخنرانی در یک گروه کوچک، صحبت از یک صحنه یا برقراری ارتباط با جماعتی از مردم، بهبود بخشید، این کتاب میتواند به شما کمک کند.

قسمتی از کتاب 16 قانون انکارناپذیر ارتباط اثر جان سی. مکسول
اولین قانون ارتباط مهمتر از بقیه نیست، بااینحال، دلیلی وجود دارد که این اولین قانون است. در مقام فردی ارتباطگر، اگر این قانون را یاد نگیرید و مطابق با آن زندگی نکنید، قوانین دیگر کمک چندانی به شما نخواهند کرد. اینکه شما چهکسی هستید به کلامتان اعتبار میبخشد. دوست من، جیمی کرن لیما، بنیانگذار لوازم آرایشی آیتی، در کتاب باور کن، میگوید: «حقیقت و راستی بهخودیخود به موفقیت نمیانجامد...، اما نداشتن حقیقت و راستی، قطعاً به شکست منجر میشود.» اگر کلامی را بیان میکنید که مطابق با آن زندگی نمیکنید، حقیقت و راستی ندارید و ارتباط شما موفقیتآمیز نخواهد بود.
قانون اتصال (فصل 7) به شما یاد میدهد که ارتباط مربوط به دیگران است. درواقع، تمرکز شما باید روی مخاطبانتان باشد. این قضیه کاملاً درست است؛ اما ارتباط از مخاطبان شما آغاز نمیشود، بلکه با خود شما شروع میشود. این قضیه دربارۀ هرکسی که میخواهد به ارتباطگری خوب تبدیل شود صدق میکند. رابطهای که ما با خودمان داریم تعیینکنندۀ روابطی است که با دیگران خواهیم داشت. اگر کسی را که هستیم نپذیریم، اگر خودمان را دوست نداشته باشیم، اگر نقاط قوت و ضعفمان را ندانیم، اگر حقیقی نباشیم و صداقت و راستی به خرج ندهیم، تلاشهایی که برای ارتباط با دیگران انجام میدهیم به جایی نخواهد رسید. زمانی که خودمان را بشناسیم، خودمان را دوست داشته باشیم، احساس راحتی کنیم و با خودمان صادق باشیم، میتوانیم دیگران را بشناسیم، آنها را دوست داشته باشیم، با آنها احساس راحتی کنیم و صادق باشیم.
ویژگیهای ارتباطگر صادق
برای شناخت خودتان، تبدیل شدن به خود واقعیتان و برقراری ارتباط مؤثر، باید پنج کار زیر را انجام دهید:
۱. شفاف باشید
ارتباط چیزی بیش از به اشتراک گذاشتن اطلاعات است. در واقع، به معنای به اشتراک گذاشتن خود ــ خود واقعی ــ شماست. این سطح از صداقت، کلید ارتباط با مردم است. برنه براون در کتاب خود با عنوان هدایای نقص میگوید: «صداقت و راستی مجموعهای از انتخابهایی است که هر روز باید داشته باشیم. صداقت یعنی تصمیم میگیریم خود واقعیمان باشیم. تصمیم میگیریم انتخابهایمان صادقانه باشد و اجازه میدهیم خود واقعیمان دیده شود.»
واقعی و شفاف بودن ممکن است خطرناک به نظر برسد. شاید شما خود واقعیتان را به نمایش بگذارید، اما دیگران خود واقعی شما را دوست نداشته باشند و ممکن است نسخۀ ساختگی خود را به نمایش بگذارید و آن را هم دوست نداشته باشند. حالا اگر ابتدا از نسخۀ غیرواقعی شما خوششان بیاید، اما بعداً متوجه شوند که این واقعاً شما نیستید، از هر دو نسخۀ شما بدشان میآید. بنابراین، آیا ترجیح نمیدهید برای آنچه هستید دوستتان داشته یا نداشته باشند؟ من که این را ترجیح میدهم.
مردم ارتباطات بینقص نمیخواهند، بلکه خواهان ارتباطات واقعی هستند. سخنرانانی که در ارتباط خود روراست و واقعیاند مخاطب را به خود جذب میکنند، چون هم شکستها و هم موفقیتهای خود را به اشتراک میگذارند. آنها صادق و روراست هستند و درعینحال، با دیگران همدلی میکنند. شفاف بودن شجاعت میخواهد و مردم شجاعتِ ارتباطگر را تحسین میکنند، بهخصوص زمانی که سخنران برای مخاطب خود ارزش قائل است.
جان اشتاینبک، رماننویس و برندۀ جایزۀ نوبل، میگوید: «نوشتههای یک انسان، نشاندهندۀ ذات اوست. انسان مهربان با مهربانی و انسان خبیث با خباثت مینویسد... فرد عاقل هم عاقلانه مینویسد.» وقتی کسی راستی و صداقت داشته باشد، هم نوشتار و هم گفتارش نشاندهندۀ خود واقعیاش خواهد بود. اگر میخواهید مرا بشناسید، بهتر است یا کتابهایم را بخوانید یا به سخنرانیهایم گوش دهید. در اوایل دهۀ سوم زندگیام، از تلاش کردن برای ارائۀ تصویر کسی که نبودم، دست کشیدم. از آن زمان، هرگز سعی نکردم کسی جز خودِ ناقصم باشم. این تعهد زمانی امتحان شد که در اوایل سیسالگی شروع به کتاب نوشتن کردم. ناشرم دربارۀ چند موضوع به من هشدار داد که معتقد بود به فروش کتابهایم لطمه میزند. میخواستم برای رهبران نامه بنویسم. او گفت این کار مخاطبان مرا بسیار محدود میکند. من عاشق فهرستها و اعداد هستم و دوست دارم آنها را در کتابهایم قرار دهم. او گفت خوانندگان از اعداد و ارقام خوششان نمیآید و توصیه کرد دیگر از آنها استفاده نکنم.
کاملاً جدی به تغییر سبک نوشتاریام فکر کردم تا ناشرم را راضی کنم، اما درنهایت تصمیم گرفتم همانی باشم که هستم. هدف من کمک به رهبران بود. هدیۀ من آموزش رهبری بود. تصمیم گرفتم کتابهایی بنویسم که فکر میکردم باید بنویسم، حتی اگر به کمشدن طرفدارانم منجر میشد. در کمال ناباوری، افراد بیشتری با پیام و سبک من ارتباط برقرار کردند و با گذشت چهل سال، هنوز براساس شخصیت خودم مینویسم.