کالین توبرون: سیمون دوبوار ایده‌های من در مورد زنان را تغییر داد

3 سال پیش زمان مطالعه 3 دقیقه

کالین توبرون، سفرنامه‌نویس و رمان‌نویس در گفت‌وگو با گاردین پیرامون خواندن جنس دوم در ۱۸ سالگی، کشف پروست و درخشش بایرون می‌گوید:

*نخستین خاطره‌ی خواندن من

هفت ساله بودم و زمانی که «قصه‌های کودکان از سرزمین‌های دیگر» را که اف.اچ. لی بازگو می‌کرد خواندم، به کشورهای دوردست سرک کشیدم. این‌ها افسانه‌های ساده‌ای از کشورهایی بودند که شگفتی من را بر‌انگیختند؛ عربستان، چین، مصر، روسیه. هنوز هم نسخه‌ی ازهم‌‌پاشیده کتاب را دارم که با مدادرنگی‌های فرزندم خط خورده است.

*کتاب مورد علاقه‌ی من در سنین رشد

در کتابخانه‌ی مدرسه‌ام، کتابِ «سیاهه کشتی» نوشته‌ی کنت واکر، کتابی بود که عاشق آن بودم و مجذوب داستان جمع‌آوری حیوانات توسط نوح شده بودم. سال‌ها بعد متوجه شدم که این کتاب آنالوژیِ سقوط است. حیوانات در آرامش سوار می‌شوند، اما اسکاب ذهن آن‌ها را فاسد می‌کند و پس از سقوط به زمین، یکدیگر را شکار یا فرار می‌کنند.

*کتابی که من را در نوجوانی تغییر داد

«جنس دوم» اثر سیمون دوبوار، این کتاب عقاید ۱۸ ساله‌ی من در مورد زنان را تغییر داد. این اثر اولیه و عمیقاً تأثیرگذار فمینیسم، محدودیت فرهنگی زنان را در طول اعصار به تصویر می‌کشد؛ اما برای منِ نوجوان، به نظر می‌رسید که دنیای درونی غنی زنانه را آشکار می‌کرد و زنان را همچنان مبهم‌تر می‌کرد.

*نویسنده‌ای که ذهن من را تغییر داد

اثری درخشان و ناراحت‌کننده: «توضیح آگاهی» اثر دانیل دنت. برای کسی همچون من که تصور می‌کردم نوعی آگاهیِ یکپارچه وجود دارد، این کتاب فوق‌العاده بود. دنت مغز انسان را توصیف می‌کند که از واحدهای بی‌شماری تشکیل شده است که هرکدام به محرک‌ها جداگانه پاسخ می‌دهند اما توهم یک ذهن یکپارچه را شکل می‌دهند.

 *کتابی که باعث شد من بخواهم نویسنده شوم

از کودکی می‌خواستم نویسنده شوم، البته تصور می‌کردم که شاعر شوم. «گنج طلایی پالگریو» که مادرم در ۱۲ سالگی به من داد، عشق من به زبان غنایی را تأیید کرد. بعدها حماسه‌های آلفرد تنیسون و اشعار جان دان را بلعیدم.

*کتابی که باز هم به سویش بازگشتم

وقتی جوان بودم از شخصیت‌های برادران «کارامازوف داستایفسکی» وحشت داشتم و خیلی زود آن را رها کردم. اما در میانسالی این کتاب مرا مجذوب خود کرد و سؤالات وحشتناک برادر ملحد آن، ایوان، همچنان برایم بی‌پاسخ مانده است.

*کتابی که دوباره خواندم

من به ندرت کتابی را بازخوانی می‌کنم، اما «جاده‌ای به اکسیانا» نوشته‌ی رابرت بایرون عالی است. فرم اپیزودیک آن، توصیف‌های زنده و.... فوق‌العاده است. همچنین این کتاب حاوی برخی از زیباترین توصیف‌های معماری است.

*کتابی که اکنون دارم می‌خوانم

«حقیقت دردناکِ» مونتی لیمن. این کتاب توضیح می‌دهد که چگونه مغز ممکن است درد را کنترل و بر آن نظارت کند. این یک اکتشاف جذاب است.

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید