کارما/ رهنمودهای یک یوگی برای ساختن ماهرانهی سرنوشت
کتاب «کارما» نوشتهی سادگورو به همت نشر میلکان به چاپ رسیده است. کارما تنها مفهومی در جهان است که به سرگشتگی انسان هنگام مواجهه با رنج میپردازد. تنها استدلالی است که بینظمی دنیایی را که در آن زندگی میکنیم توضیح میدهد. چه راه دیگری برای درک مسری بودن اندوه آدمی داریم؟ وحشت جنگ و بیماری مهلک، رنج بیصدای کودکان قحطیزده و زندانیهایی را که دچار زخم روحی و روانی هستند چطور توضیح میدهیم؟ فهرست بیانتهای وحشیگری و جنگ که از وقتی یادمان میآید جزء تجارب بشری بوده است چه؟
بهعلاوه این سؤالات دیرینه را چگونه پاسخ میدهیم: چرا اتفاقات بد برای آدمهای خوب میافتد؟ چرا بخت اغلب با کسانی یار است که ظالم، نامهربان یا بیاخلاقاند؟ چرا رویدادهای زندگی تا این اندازه درهموبرهم و آشفته به نظر میرسد؟ چرا معمولاً دنیا پرخشونت، بیقانون و خارج از کنترل است؟
شاید هیچ کلمهی دیگری بهخوبی کارما به این چرای سرشار از سردرگمی انسان پاسخ ندهد یا نتواند پاسخ دهد.
بیشتر مردم کارما را توازنی میان کارهای خوب و بد یا پاکدامنی و گناه میدانند. سازوکاری که نشان میدهد هرگز نمیتوانیم از پیامد کارهای خود فرار کنیم. در واقع کارما هیچ ارتباطی با مجازات یا پاداش ندارد. کارما صرفاً به معنای پذیرفتن مسئولیت است. کارما چرخهای درونی است که خود شما آن را ایجاد میکنید و تنها نیت و اراده و واکنش شماست که میزان و نوع کارمای شما را مشخص میکند.
کتاب کارما منبع و راهنمایی است برای رسیدن به درکی بهتر از ماهیت رهاییبخش و توانمندساز کارما. با استفاده از آموزههای سادگورو یاد خواهید گرفت که چگونه در دنیایی پر از چالش، زندگی شادی داشته باشید.
خواندن این کتاب برای تمام افرادی مفید است که احساس میکنند در چرخهای غیرقابل درک اما تکراری گرفتارند و دائم با اتفاقاتی آزاردهنده گلاویزند. اگر مدام سؤالاتی مانند: «چرا من بیشتر از دیگران عذاب میکشم؟» و «چرا اتفاقات بد برای من پیش میآید، نه دوست و همسایهام؟» در سرتان تکرار میشوند، این کتاب برای شماست.
این کتاب به سه قسمت تقسیم شده است. اولین بخش به بررسی کارما، بهعنوان منبع درهمآمیختگی میپردازد؛ دومی امکان رهایی از این درهمآمیختگی را بررسی میکند و در بخش سوم هم به سؤالات پرتکرار دربارهی این موضوع پاسخ داده شده است.
قسمتی از کتاب کارما:
مردم جوامع متمدن درون خود مقادیر زیادی احساسات ابرازنشده دارند. اگر احساسات بهطور کامل ابراز نشوند، انرژی آنها میتواند بازگردد و به سلامت و رفاه فرد آسیب شدیدی وارد کند. این موضوع بالا رفتن میزان افسردگی و بیماریهای روانی را در دنیا بهخوبی توجیه میکند. گفته میشود که از هر پنج امریکایی یک نفر مبتلا به بیماری روانی است و پنجاه درصد مردم بالاخره در نقطهای از زندگی به بیماری روانی دچار میشوند. آماری تکاندهنده!
مشکل این است که جامعwهی مدرن ابراز بیپروای احساسات را نشانهی ضعف یا نداشتن کمال میداند. سرکوب احساسات میتواند ویرانی زیادی در وجود انسان به بار آورد. من میگویم نود درصد مردم دنیا هرگز بهطور کامل احساسات خود را بروز نمیدهند. آنها از عشق، از لذت، از غم، از همهچیز میترسند. با صدای بلند خندیدن ایراد دارد: کاری نامناسب برای آقایان باشخصیت و خانمها به حساب میآید. گریه کردن با صدای بلند ایراد دارد: ناهنجار و بیادبانه به نظر میرسد. ما فرهنگ بسیار سختگیرانهای برای خود ساختهایم.
بخش زیادی از کارمای اختصاصی شما مختص فعالیتهای فیزیکی است؛ حتی امروزه هم بدن برای بیشتر مردم منبع اصلی تعیین هویت است. پس با اینکه نسبت آن از فردی به فرد دیگر متفاوت است، در ۹۵درصد مواقع کارمای اختصاصی به سمت فعالیتهای بیرون متمایل است.
بااینحال، میزان فعالیتها در زندگی مدرن تا حد زیادی کم شده است چون مردم دیگر از بدن خود مثل قبل استفاده نمیکنند. اگر این انرژی استفاده نشده در سیستمشان باقی بماند میتواند بهراحتی باعث بیماری شود. ذهن مدرن به همین دلیل دچار نوع منحصربهفردی از اختلالات روانی است. وقتی خود را درگیر فعالیت جسمانی شدید میکنید، مقدار زیادی از انرژی عصبی خود را مصرف میکنید؛ اما حالا انسانها آنقدر تنبل شدهاند که تقریباً همه دچار اضطراب یا ناراحتیاند. این فقط بهخاطر انرژی جسمانیِ گیرافتاده است. اگر مقایسه کنید درخواهید یافت کسانی که به انجام برنامهی ورزشی خاصی متعهد هستند اغلب سطح تعادل و آرامش متفاوتی را تجربه میکنند و کمتر درگیر مسائل جنسی و سایر محرکات جسمانی هستند. دلیلش این است که یک جنبه از وجود فرد بهطور کامل خود را نشان داده است.