#
#

چهار هزار هفته/ مدیریت زمان برای میراها

3 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

کتاب «چهار هزار هفته»، نوشته‌ی الیور برکمن، به همت نشر میلکان به چاپ رسیده است. میانگین طول عمر انسان به‌طرز مضحک، وحشتناک و توهین‌آمیزی کوتاه است. برای درک عمق فاجعه بیایید از این زاویه به موضوع نگاه کنیم: نخستین انسان‌های خردمند دست‌کم ۲۰۰ هزار سال پیش در دشت‌های افریقا ظاهر شدند. دانشمندان نیز تخمین زده‌اند که زندگی، به نوعی تا یک و نیم میلیارد سال دیگر یا بیشتر ادامه خواهد داشت؛ تا زمانی که حرارت جان‌گداز خورشید آخرین موجود زنده را نیز محکوم به مرگ کند. اما شما چه؟ اگر هشتاد سال عمر کنید، فقط حدود چهار هزار هفته زندگی خواهید کرد.

قطعاً این امکان وجود دارد که بخت با شما یار باشد: تا نود سال عمر کنید و تقریبا ۴ هزار و ۷۰۰ هفته را به چشم ببینید. امکانش هست که مثل ژان کلمان، مسن‌ترین فرد ثبت‌شده در تاریخ، خیلی شانس بیاورید. کلمان بانویی فرانسوی است که گفته‌شده در سال ۱۹۹۷ در ۱۲۲ سالگی چشم از جهان فرو بست. کلمان ادعا می‌کرد که با ونسان ونگوگ ملاقات کرده و بوی زننده‌ی الکل او در یادش باقی مانده بود. ژان موقع تولد دالی، اولین پستاندار شبیه‌سازی‌شده در سال ۱۹۹۶ نیز زنده بود. زیست‌شناس‌ها پیش‌بینی کرده‌اند که طول عمرهای مشابه کلمان در آینده‌ای نزدیک ممکن است مسئله‌ای عادی شود. با وجود این، ژان هم فقط حدود ۶ هزار و ۴۰۰ هفته طعم زندگی را چشید.

لازم نیست کسی به شما بگوید که زمان کافی ندارید. همه‌ی ما دغدغه‌ی اضافه‌کردن کارهای بیشتر به لیست کارهایمان، صندوق نامه‌های سرریز شده‌مان، تعادل کار -زندگی و متمرکز بودن با وجود این همه حواس‌پرتی را داریم. همه مدام به ما می‌گویند که باید پربازده‌تر و کارآمدتر باشیم؛ اما تمام ترفندهای کتاب‌های مدیریت زمان فقط اوضاع را برای ما بدتر می‌کند؛ حس اضطراب. تنش بیشتر می‌شود و همچنان فکر می‌کنیم زندگی واقعی و با معنی برای ما هنوز شروع نشده و روزی در آینده بالاخره از راه خواهد رسید.

کتاب پیش‌ رو احتمالاً کتابی نیست که فکر می‌کنید و این چیز خوبی است. برخلاف سایر کتاب‌های مدیریت زمان، هدف چهار هزار هفته ارائه‌ی مشتی ترفند و شیوه برای مدیریت زمان نیست، بلکه این کتاب بیشتر فلسفه‌ای است درباره‌ی دو حقیقت مهم ولی درعین‌حال تلخ: ۱-در زمان کم و چهار هزار هفته‌ای خود، هرگز نمی‌توانید به تمام چیزهایی برسید که آرزویشان را داشتید. ۲-حتی اگر چنین چیزی ممکن بود، در نهایت هیچ اهمیتی نداشت، زیرا در آخر همه میرا هستیم و مرگ در انتظارمان است. دانستن این موضوع و پذیرش آن، گرچه ممکن است در وهله‌ی اول ناامیدکننده باشد، درنهایت رهایی‌بخش است و می‌تواند زندگی‌تان را تغییر دهد.

اگر مدام در حال برنامه‌ریزی برای استفاده‌ی بهینه از زمان هستید، اگر مدام دارید نرم‌افزارها و جدول‌ها و نمودارهای متفاوتی را برای مدیریت زمان امتحان می‌کنید؛ ولی به نتیجه‌ی دلخواه نمی‌رسید، این کتاب چیزی است که به آن نیاز دارید.

الیور برکمن با تفسیر بینش‌های فلاسفه، روان‌شناسان و آموزگاران معنوی کهن و مدرن تلاش کرده به شیوه‌ای جالب، سرگرم‌کننده، کاربردی و جذاب به ما در شناخت زمان و مدیریت آن کمک کند. این کتاب، با تأکید بر کنار گذاشتن باور غلط «انجام دادن هر کاری»، به خواننده‌ها ابزارهایی ارائه می‌دهد تا زندگی معنادارتری را تجربه کنند و با میرایی و محدودیت‌هایش کنار بیایند.

مارک منسن در توصیف این کتاب می‌گوید: «کتابی بی‌نهایت آگاه‌کننده که بیش از هر چیز دیگری در این دنیای دیوانه‌وار کار و بهره‌وری و شبکه‌های اجتماعی به آن نیاز داشتیم.»

همچنین آدام گرنت در مورد این کتاب می‌نویسد: «این مهم‌ترین کتاب درباره‌ی مدیریت زمان است.»

قسمتی از کتاب چهار هزار هفته:

اگر در زمستان ۱۹۶۹ گذرتان به رشته کوه‌های کی در جنوب ژاپن می‌افتاد، ممکن بود با منظره‌ی عجیبی روبه‌رو شوید: یک مرد لاغرمردنی امریکایی، لخت مادرزاد، مشغول ریختن آب نیمه‌منجمد روی سر خودش از یک سطل چوبی. نام او استیو یانگ بود. او داشت خودش را برای راهب‌شدن در یکی از فرقه‌های بودایی به نام شینگون آماده می‌کرد؛ اما تا این جای کار، فرایند فقط شامل کارهای تحقیرآمیز پشت‌سرهم بود. ابتدا راهب اعظم معبد کوهستان کویا او را به داخل راه نداده بود. این دیگر نوبرش بود! دانشجوی سفیدپوست دکتری مطالعات آسیا هلک‌وهلک آمده بود ژاپن، چون تصمیم گرفته بود زندگی راهبانه‌ی ژاپنی می‌تواند گزینه‌ی خوبی برایش باشد. سرانجام، بعد از کلی چَک‌وچانه، اجازه دادند بماند، اما به شرط اینکه فقط کارهای یدی و پیش‌پاافتاده‌ی معبد مثل جارو کشیدن و ظرف ‌شستن را انجام بدهد. بالاخره به او اجازه دادند آزمون صدروزه را شروع کند که اولین مرحله از فرآیند راهب‌شدن است. یانگ متوجه شد که این آزمون زندگی در کلبه‌ای سرد و انجام دادن سه بار در روز مناسک پاک‌سازی را شامل می‌شود. او که کنار سواحل اقیانوسی کالیفرنیا بزرگ شده بود، مجبور بود سه بار در روز با آب یخ‌زده و نیمه‌منجمد غسل کند. او سال‌ها بعد به یاد آورد: آزمون وحشتناکی بود. آن‌قدر سرد بود که آب به محض لمس زمین یخ می‌بست و حوله در دست آدم منجمد می‌شد. همین‌طور روی زمین لیز سُر می‌خوردم و سعی می‌کردم بدنم را با حوله‌ی یخ‌زده‌ام خشک کنم.

در مواجهه با فشار جسمی -حتی فشاری بسیار خفیف‌تر از این- واکنش غریزی بیشتر افراد توجه نکردن به آن و تمرکز روی چیز دیگری است. مثلاً اگر شما هم مثل من کمی از آمپول می‌ترسید، وقتی به مطب دکتر می‌روید احتمالاً خیلی بادقت زل می‌زنید به تابلوهای نقاشی بی‌ریخت روی دیوارهای مطب تا حواستان را از سوزنی که قرار است به تنتان بخورد پرت کنید. اوایل، واکنش غریزی یانگ نیز همین بود: با فکر کردن به یک چیز دیگر سعی داشت حواسش را از آب منجمدی که داشت روی سرش می‌ریخت پرت کند یا اینکه تنها با اراده و قدرت ذهنی‌اش سعی کند سرما را حس نکند. البته، این واکنش چندان غیرمنطقی نیست: وقتی تجربه‌ای بسیار ناخوشایند باشد، ذهن شما این‌طور تصور می‌کند که خودتان را از نظر ذهنی در آن موقعیت نبینید تا از دردتان کم شود.

بااین‌حال بعد از سطل به سطل آب یخ، یانگ متوجه شد که اتفاقاً راهبرد غلط همین راهبرد است. درواقع، او تا جایی که توانست روی حس سرما تمرکز کرد و تا جای ممکن توجهش را به همان تجربه متمرکز کرد. بنابراین، تجربه برایش زجر کمتری به بار آورد. برعکس، با پرت شدن حواسش، رنج و عذاب تحمل‌ناپذیر می‌شد. بعد از چند روز، قبل از هر غسل، تصمیم گرفت تا جای ممکن تمرکز کند تا وقتی آب یخ به تنش خورد، ناراحتی تجربه به زجر و عذاب تبدیل نشود.

چهار هزار هفته:مدیریت زمان برای میراها

چهار هزار هفته:مدیریت زمان برای میراها

میلکان
افزودن به سبد خرید 295,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط