پنجاه چیزی که تقصیر من نیست/ دل‌نوشته‌ای از سال‌های بزرگ‌سالی

5 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

کتاب «پنجاه چیزی که تقصیر من نیست» نوشته‌ی کتی گایزوایت به همت انتشارات مجید به چاپ رسیده است. کتی گایزوایت کارتونیست معروف امریکایی و خالق شخصیت «کتی» که آثارش حدود پنجاه سال جای ثابتی در روزنامه‌ها و مجله‌های امریکایی و بین‌المللی داشتند بعد از بازنشستگی، کتاب «پنجاه چیزی که تقصیر من نیست» را نوشت و کتابش از همان ابتدا با استقبال مردم مواجه شد. قلم گایزوایت روان و طنزآلود است و با اینکه مشکلات زنان را به‌خوبی می‌شناسد، ولی این شناخت به این معنا نیست که راه‌حل این مشکلات را هم می‌داند، بلکه او سعی می‌کند با کنکاش و تفکر و آزمون و خطا به دنبال راه‌حلی بگردد. شاید به همین دلیل است که زنان زیادی در همه جای دنیا بسیار با او احساس نزدیکی می‌کنند. این حس درماندگی مشترک در برابر مشکلات ناگفتنی و اغلب نامحسوس که هیچ‌کس به‌خوبی گایزوایتِ نکته‌سنج نمی‌تواند آن‌ها را تعریف کند، عامل محبوبیت او، کارتون‌هایش و حالا کتابش است. ناامنی‌های گایزوایت در مورد تحصیلات، شغل، ظاهر، هیکل و روابط عاشقانه‌اش چیزی است که عده‌ی زیادی از زنان در بیشتر سال‌های عمر خود تجربه‌شان می‌کنند، ولی قادر به بیانشان در قالب کلمات نیستند و گایزوایت با درک این ناتوانی عمومی این موارد را به‌خوبی در کتابش بیان می‌کند و به دنبال علت و راه‌حل می‌گردد. گایزوایت در مصاحبه‌ای می‌گوید: «بعضی از مردم از آثار من ایراد می‌گیرند، چون ادعا می‌کنند نوشته‌های من زنان را افرادی نشان می‌دهند که مدام به فکر ظاهر و وزن و پیدا کردن همسر هستند، ولی این تقصیر من نیست که ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که زنان را براساس لباسی که می‌پوشند، وزنی که دارند و زندگی عاشقانه و تأهل و تجردشان می‌سنجند. تقصیر من نیست که هر فرصت جدیدی که پدید می‌آید به انزوای بیشتر زنان منجر می‌شود؛ فرصت‌هایی که نه‌تنها نمی‌توانیم از آن‌ها استفاده کنیم، بلکه حتی به ما دیکته می‌شود که در مورد عوامل شکست‌مان در آن‌ها نیز حرفی نزنیم.» گایزوایت از تأثیر فمینیسم بر زندگی خود و زنان اطرافش می‌گوید و از آنچه دنیا بر زنان تحمیل کرده است. از ارزش‌هایی می‌گوید که زنان برایشان جنگیده‌اند و در آخر منجر به نارضایتی و درماندگی بیشترشان شده است. از اشتیاق مادرش و سایر زنان هم‌نسلش برای ایجاد و تقویت فمینیسم و ایرادهایش می‌گوید و سعی دارد بفهمد زنان کجای راه را اشتباه رفته‌اند که حالا این‌چنین درگیر مشکلات خودساخته شده‌اند. مسائلی که زمانی یک فرصت شگفت‌انگیز برای برابری و شکوفایی زنان بوده‌اند و حالا نتیجه‌ای جز انزوا و احساس شکست و سرخوردگی ندارند. گایزوایت در کتابش که از آن به‌عنوان نقطه‌ی عطف سال‌های فعالیت فرهنگی‌اش یاد می‌کند، نگاه شخصی‌تری به مسائل و مشکلات زنان دارد. او از مشکلات خودش به‌عنوان کسی که هم باید نقش مادر را برای دختر نوجوانش بازی کند و هم نقش دختر را برای مادر پیرش، حرف می‌زند؛ از مشکلات یک مادر شاغل و قضاوت‌های جامعه می‌گوید؛ از مشکلاتش به عنوان یک دختر شاغلِ دور از خانه برای پدر و مادرش و بازهم از قضاوت جامعه می‌گوید. گایزوایت با زبان طنز خاصش از مشکلات یافتن مردی مناسب و تشکیل خانواده می‌گوید و هر چه می‌گوید چنان منطقی و در عین حال پراحساس است که مخاطب را در هر جمله با خودش همراه و موافق می‌سازد. کتاب «پنجاه چیزی که تقصیر من نیست» نگاهی جامع و نکته‌سنج به مشکلات زنان، فارغ از سن و سالشان دارد و شاید علت محبوبیت کتاب نیز همین باشد که خواننده می‌تواند مشکلاتی را که در هر برهه‌ای از زندگی حس کرده، ولی از بیان آن‌ها عاجز مانده است از زبان شخص دیگری بشنود. دانستن اینکه زنان دیگری در همه جای دنیا همان مشکلات ما را تجربه می‌کنند و ما تنها نیستیم، دلگرم کننده است. هر فصل کتاب «پنجاه چیزی که تقصیر من نیست» هم‌زمان که اشک را به چشمان خواننده می‌آورد با طنز تلخش خواننده را می‌خنداند و به او احساس سبکی می‌دهد و به‌خوبی سرگرمش می‌کند. این کتاب برای خواننده همچون یک دوست عمل می‌کند، او را درک می‌کند و به‌خوبی می‌داند زمانی که ناراحت است و احساس ناامنی دارد چه چیزی بگوید تا آرامش کند و به او یادآوری می‌کند هیچ‌وقت خندیدن را فراموش نکند.

قسمتی از کتاب پنجاه چیزی که تقصیر من نیست:

جین آبی ساخته‌ی دست هم‌نسلان من است و آمده‌ام تا چیزی را که متعلق به خودم است پس بگیرم. هم‌نسلان من جین آبی را مد کردند. ما جین‌ها را بخشی جدایی‌ناپذیر از پوشش روزمره‌مان کردیم. ما پدیدآورندگان دنیایی هستیم که حالا لباس‌های جین آزادانه در آن فرمانروایی می‌کنند؛ همان جین‌های راحت، آسان‌گیر، یاغی، محدودیت‌ناپذیر؛ همان آدم‌های «جین‌پوش». به یاد کالج می‌افتم؛ به همان تغییراتی که خودم در محوطه‌ی میانی دانشگاه میشیگان شاهدشان بودم؛ جایی که دانشجوها هر روز از آنجا رد می‌شدند یا تجمع می‌کردند. سال اول بودم، سالی که دامن‌های زیبای دانشجویی و بلوزهای یقه‌داری را که کل تابستان مادرهایمان مشغول خریدنشان و اتو کردنشان و جمع کردنشان بودند رها کردیم. آن‌ها را رها کردیم و جین پوشیدیم. تبدیل به آدم‌های دیگری شدیم. تبدیل به مردمی شدیم که می‌توانستند به هر چیزی نه بگویند؛ از جمله دامن و بلوز و لباس زیر و اتو. جین‌ها نماد بیدار شدن بودند. کمک کردند صدای تعدادی از ما که اصلاً نمی‌دانستیم حرفی برای گفتن داریم به گوش بقیه برسد؛ حتی یک دختر خجالتی از میدلند میشیگان که تا آن روزها هیچ وقت علیه چیزی قیام نکرده بود. حتی اگر از همه‌ی قوانین تبعیت می‌کردم، حتی اگر تنها نظاره‌گر این انقلاب بودم جین‌ها مرا به چیزی فراتر از حاشیه‌ی امنی که در آن بزرگ شده بودم وصل می‌کردند. آن‌ها مخالف دامن‌های خشک و رسمی بودند. جین‌ها شل و راحت بودند؛ آن‌ها سمبل ذهنیت جدید زنان بودند: محدودیت کمتر، آزاد، مختار برای تغییر قوانین، چالشگر هنجارها، قیام کننده علیه نقش‌شان. جین‌ها زمین بازی را به‌طور مساوی تقسیم کردند. زن‌ها و مردها لباسی یک شکل بر تن داشتند و به همین دلیل جین‌ها صادق بودند. آن‌ها پیام‌های متناقضی ارسال نمی‌کردند. ما را آزار نمی‌دادند و اجازه نمی‌دادند در مورد خودمان احساس بدی داشته باشیم. همه یک جفت شلوار جین از یک برند مشخص داشتند با یک مدل و یک تن‌خور، نهایت دو جفت داشتند. طرز لباس پوشیدن دیگری به جز این دور از ذهن بود.

 
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط