معرفی کتاب: نوشتن

3 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

«نوشتن» نوشته‌ی استیون کینگ است که اولین‌بار در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. این کتاب که هم زندگینامه‌ی کینگ است و هم کلاسی ارزشمند برای یادگیری قواعد نوشتن از یکی از پرفروش‌ترین نویسندگان، هنر نویسندگی را به شکلی موشکافانه و کاربردی تحلیل و بررسی می‌کند و اطلاعات پایه‌ای و ضروری برای فعالیت در این عرصه را به مخاطبان ارائه می‌دهد. توصیه‌های کینگ، در خاطرات او از دوران کودکی تا تبدیل شدن به نویسنده‌ای حرفه‌ای ریشه دارند و دوران‌های مختلف زندگی او را، همچون سال‌های سخت آغاز کار و حادثه‌ی تصادف تقریباً کشنده‌ی کینگ، به تصویر می‌کشد. کتاب «نوشتن»، اثری درخشان، صمیمانه و الهام‌بخش است و برای همه‌ی کسانی که دوست دارند داستان‌ها خوب روایت شوند، بسیار جذاب و سرگرم‌کننده خواهد بود.

کینگ می‌گوید: «ما نویسنده‌ایم و هیچ‌وقت از هم نمی‌پرسیم که ایده‌هایمان را از کجا می‌گیریم. می‌دانیم که نمی‌دانیم. یک شب وقتی قبل از کنسرت، در ساحل میامی مشغول خوردن غذای چینی بودیم، از امی پرسیدم که در جلسه‌ی پرسش و پاسخی که بعد از سخنرانی تمام نویسنده‌ها انجام می‌شود، تا حالا سؤالی از او نپرسیده‌اند، از آن سؤال‌ها که وقتی دربرابر گروهی از طرفداران دوآتشه‌ات ایستاده‌ای، اصلاً نتوانی به آن جواب بدهی و وانمود می‌کنی که هیچ‌وقت مثل همه آدم معمولی نبوده‌ای.» امی مکثی کرد و بادقت به سؤال فکر کرد و بعد گفت: «راستش هیچ‌کس چیزی از ادبیات نمی‌پرسد.»

من به‌خاطر گفتن این جمله به او خیلی مدیون هستم. برای یک سال یا حتی زمان بیشتری، با ایده‌ی نوشتن یک کتاب کوچک درباره‌‎ی نویسندگی در ذهنم بازی می‌کردم، اما جلو خودم را گرفته بودم، چون به انگیزه‌هایم اعتماد نداشتم. چرا می‌خواستم از نویسندگی بنویسم؟ چه چیزی باعث شد که فکر کنم چنین چیزی ارزش نوشتن دارد؟ جواب راحتش این است که کسی که به اندازه‌ی من رمان فروخته، باید درباره‌ی نوشتن آن هم چیز ارزشمندی برای گفتن داشته باشد، اما جواب راحت، همیشه حقیقت نیست. سرهنگ سندرز، یک عالمه مرغ سوخاری فروخت، اما مطمئن نیستم کسی بخواهد بداند که آن‌ها را چطور درست کرده است. اگر من آن‌قدر ازخودراضی بودم که به مردم بگویم چطور بنویسید، حس می‌کردم که این برای من دلیل بهتری از رسیدن به محبوبیت عمومی بود. به عبارت دیگر، من نمی‌خواستم کتابی بنویسم، حتی یک کتاب کوتاه، که احساس غروری مثل یک نویسنده‌ی بادکرده از غرور یا یک احمق هپروتی در من ایجاد کند. به اندازه‌ی کافی از این‌جور کتاب‌ها وجود دارد و در حال حاضر، این‌جور نویسنده‌ها در بازار کتاب زیاد هستند، نمی‌خواهم. ممنون.

اما امی حق داشت: هیچ‌کس درباره‌ی ادبیات سؤال نمی‌کند. از دلوئیس و آپدایکز و استریون می‌پرسند، اما از رمان‌نویسان محبوب نمی‌پرسند. بااین‌حال، خیلی از ما استخوان خردکرده‌ها به ادبیات هم اهمیت می‌دهیم، با فروتنی و عشقی پرشور به فن و هنر داستان‌سرایی روی کاغذ اهمیت می‌دهیم.

آنچه در ادامه می‌نویسم تلاشی است برای اینکه به‌طور خلاصه و ساده بیان کنم که چطور به این مهارت رسیده‌ام، آنچه اکنون در مورد این حرفه می‌دانم و اینکه چطور انجام می‌شود. درخصوص کار جدی روزانه‌ام است؛ درخصوص ادبیات است.

قسمتی از کتاب نوشتن:

نویسندگی تله‌پاتی است. وقتی به آن فکر می‌کنید خیلی سرگرم‌کننده است، سال‌‌هاست که مردم در مورد وجود یا عدم وجود چنین چیزی بحث می‌کنند، افرادی مانند جی. بی. راین برای پیدا کردن یک فرآیند آزمایشی معتبر برای حل رمز و راز تله‌پاتی خیلی تلاش کرده‌اند، تا آن را مثل رمان «نامه‌ی ربوده شده‌ی» آلن پو آشکار کنند. همه‌ی هنرها تا حدی به تله‌پاتی وابسته هستند، اما من معتقدم که نویسندگی خالص‌‌ترین عصاره‌ی هنرهاست. شاید من تعصب دارم، اما حتی اگر متعصب هم باشم، باز هم از امتیاز نوشتن می‌گویم، چون ما برای فکر کردن و صحبت کردن از نویسندگی، اینجا جمع شده‌ایم.

اسم من استیون کینگ است. من دارم اولین پیش‌نویس این قسمت را در یک صبح برفی دسامبر ۱۹۹۷ پشت میزم، می‌نویسم. چیزهایی در ذهن من وجود دارند. بعضی‌شان نگران‌کننده‌اند و بعضی‌شان خوب‌اند، اما در حال حاضر همه‌ی آن چیزها آن بالا توی سرم است. من جای دیگری هستم، یک زیرزمین که در آن نورهای روشن و تصاویر واضح زیادی وجود دارد. اینجا مکانی است که در طول این سال‌ها برای خودم ساخته‌ام. جای دوردست دیدنی‌ای است. می‌دانم کمی عجیب است، کمی تضاد دارد که یک جای دوردست، در زیرزمین باشد، اما برای من این‌طور است. وقتی دارید جای دوربین (نقطه‌ی دید) خودتان را تنظیم می‌کنید، شاید آن را بالای درخت یا روی پشت بام مرکز تجارت جهانی یا در لبه‌ی گرند کنیون قرار بدهید. همان‌طور که رابرت مک‌کامون در یکی از رمان‌هایش می‌گوید، این کالسکه‌ی قرمز کوچک شماست، هرکجا می‌خواهید ببریدش.

این کتاب قرار است در اواخر تابستان یا اوایل پاییز سال ۲۰۰۰ منتشر شود. اگر همه‌چیز این‌طور پیش برود، کتاب شما بعد از من، در فهرست چاپ قرار می‌گیرد... اما به احتمال زیاد در مکان دنج خودتان هستید. جایی که پیام‌های تله‌پاتی خودتان را دریافت می‌کنید. لازم نیست همیشه آنجا باشید... کتاب‌ها چیزهای جادویی قابل حملی هستند. من معمولاً توی ماشینم به یکی از آن‌ها گوش می‌دهم، البته کتاب‌های خلاصه‌شده نه؛ به نظرم کتاب‌های صوتی خلاصه‌شده بی‌خودند و یکی را هم هر جا که می‌روم با خودم می‌برم. شما هیچ‌وقت نمی‌دانید چه زمانی می‌خواهید از یک دریچه فرار کنید: وقتی در صف کیلومتری درگاه عوارضی هستید، پانزده دقیقه‌ای که باید در راهروی ساختمان کسل‌کننده‌ی دانشگاه منتظر استاد مشاورتان بمانید تا بیرون بیاید و کارت‌تان را امضا کند، سالن‌های شبانه‌روزی فرودگاه، رختشوی‌خانه‌ها در بعدازظهرهای بارانی و از همه بدتر مطب دکتری است که دیر می‌کند و شما باید نیم ساعت منتظر باشید تا تازه بعدش درد بکشید. در این مواقع، کتاب همان دریچه‌ی فرار است. اگر قبل از رفتن به اینجا و آنجا مجبور باشم زمانی را در برزخ بگذرانم، فکر کنم تا وقتی که یک کتابخانه امانتی دور و برم باشد، حالم خوب است، اگر هم وجود داشته باشد احتمالاً چیزی جز رمان‌های دانیل استیل و کتاب‌های آموزش سوپ مرغ ندارد.

بنابراین هرجا که بتوانم کتاب می‌خوانم، اما مکان دنجی هم دارم، احتمالاً شما هم همین‌طورید، جایی که نورش خوب است و اتمسفری قوی دارد. برای من اینجا صندلی آبی اتاق کارم است. برای شما ممکن است کاناپه‌ای روی ایوانی آفتاب‌گیر، صندلی گهواره‌ای در آشپزخانه، یا شاید رختخوابتان باشد، مطالعه در رختخواب، بهشت است، به این شرط که بتوانید نور کافی روی صفحه داشته باشید که معمولاً این‌طور نیست و قهوه و نوشیدنی‌تان هم روی ملحفه‌ها می‌ریزد.

خرید کتاب نوشتن     

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید