معرفی کتاب: ملکههای فلسفه
«ملکههای فلسفه» با زیرعنوانِ زندگی، آرا و اندیشههای مهمترین فیلسوفان زن جهان کتابی است به قلم مشترک ربکا باکستون و لیزا وایتینگ که نشر سنگ آن را به چاپ رسانده است. بسیاری از افراد فکر نمیکنند بشود کتاب جمهوریت افلاطون را در زمرهی آثار فمنیستی جای داد؛ اما زمانی که افلاطون این مسأله را مطرح کرد که زنان نیز همچون مردان توانایی مدیریت و ادارهی مدینهی فاضله را دارند، بسیار جلوتر از عصر خویش میاندیشید. افلاطون از میان آرا و نظریات سقراط چنین استدلال میکند که باید زنان خبره و باهوش را انتخاب کرد تا دوشادوش مردان از شهر حفاظت کنند. اگر این «سلاطین دنیای فلسفه»، آنطور که اغلب از ایشان یاد میشود، بر جمهور مردم حکمرانی میکردند، باعث روشنگری خارقالعادهای در حوزهی تفکر منطقی و فلسفه میشدند و عدالت و توازن را به شهرها میآوردند.
نزدیک به دو هزار سال بعد، میتوانید همگان را بهعلت این تصور که خیال میکنند بیشتر آثار فلسفی جهان از آن زمان تاکنون متعلق به مردان است ببخشید. به نظر نمیرسد زنان توانسته باشند این پیشبینی افلاطون را مبنی بر اینکه آنها هم میتوانند متفکران برجستهای باشند، تحقق بخشیده باشند یا دست کم، این چیزی است که امروز کتابهای فلسفه به تصویر کشیدهاند.
تاریخ فلسفه عدالت را درحق زنان رعایت نکرده است. نویسندگانِ کتابِ حاضر میگویند: این کتاب تلاشی در جهت تغییر این دیدگاههاست. ما عمداً از واژهی فیلسوف در معنای کلی و جامع آن بهره گرفتهایم، چراکه باور داریم دلیل اینکه زنان در گذشته از رشتهی ما کنار گذاشته شدهاند این است که بسیاری از آنها صرفاً بهعنوان فعال مدنی یا بانوان فاضل در نظر گرفته شدهاند. این باعث شکل گرفتن تصویر رایج از یک فیلسوف شده است، یک مرد که بر صندلی راحتیاش تکیه زده و به فکر فرو رفته است. در عوض، اکنون زمان آن فرا رسیده است که افکار بلند، پرسشگری و بینش و بصیرت این زنان که آنها را لایق عنوان فیلسوف کرده است، شناخته و درک شود.
نویسندگان و موضوعات این کتاب هر کدام از پیشینههای متفاوت با ایدهها، تجربهها و تاریخ منحصربهفرد و خاص خودشان نشأت گرفتهاند. فیلسوفانی که در رابطه با آنها نوشتهایم، پیچیده، چالشبرانگیز و اغلب الهامبخش و در بعضی مواقع عمیقاً حیرتانگیز هستند. هرچند همگیشان نقش بسزایی در درک ما از فلسفه ایفا میکنند. شاید راجع به بعضی از آنها شنیده یا خوانده باشید و احتمالاً با بقیهشان برای اولینبار در این کتاب آشنا میشوید. میتوانید آن بخش از کتاب که توجهتان را بیشتر جلب میکند انتخاب کنید و از خواندنش لذت ببرید.

قسمتی از کتاب ملکههای فلسفه:
جورج الیوت ملکهی مسلم ادبیات انگلیسی است؛ اما لیاقت آن را دارد که در مکتب فلسفی ما هم جایگاهی به او اختصاص داده شود. او با نام مری آن اوانز در شهر نانیتون، در سال ۱۸۱۹، به دنیا آمد و به نام مری آن کراس در شهر لندن، در سال ۱۸۸۰، از دنیا رفت. در بزرگسالی بهعلت رابطهی طولانیمدتش با نویسندهی معروف جورج هنری لوئس دوست داشت به نام خانم لوئس شناخته شود. بااینحال در دههی ۱۸۵۰، زمانیکه شروع به نوشتن رمان کرد، نام مستعار جورج الیوت را برای خود برگزید که نامی مردانه بود. احساس او این بود که اگر عموم مردم بدانند نویسندهی این آثار یک زن است رمانهایش به عنوان آثار فلسفی جدی در نظر گرفته نمیشود.
همچون مگی تالیور، قهرمان پرشور و شر رمان «آسیاب رودخانهی فلاس» (۱۸۶۰)، مری آن جوان میل سیریناپذیری برای خواندن و دانستن داشت. کنجکاوی و قدرت درک روحی او خیلی زود باعث شد او از افقهای محافظهکارانهی خانوادهی انگلیکان متوسطش فراتر برود. در نوجوانی اعتقاد راسخی به مذهب داشت، سپس در دههی ۱۸۴۰ با گروهی از آزاداندیشان نزدیک کاونتری همدست شد و به این نتیجه رسید که مسیحیت صرفاً «مخلوطی از حقیقت و تخیل» است. در طول زندگیاش برای دیدگاهها و نگرشهای وسیع (یکی از صفات مورد علاقهاش) و افراد آزاده و روشنفکر در تقابل افراد کوتهفکر، متعصب و تنگنظر ارزش زیادی قائل بود.