معرفی کتاب: مغز با شخصیت (سیم‌کشی مغز، چگونه شخصیت ما را شکل می‌دهد؟)

4 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

«مغز با شخصیت» عنوان کتابی است نوشته‌ی کوین جی میشل که انتشارات شمعدونی آن را به چاپ رسانده است. آیا انسان طبیعتی ویژه دارد؟ آیا واقعاً ویژگی‌هایی معمول و ذاتی در هریک از ما وجود دارد که ما را از سایر حیوانات متمایز می‌کند؟ این پرسش هزاران سال است که ذهن فیلسوفان را درگیر کرده است. شاید به این دلیل که این پرسش را می‌توان در چهارچوب‌های مختلفی بیان کرد. آیا منظور ما از طبیعت انسان، رفتارهایی است که مختص انسان است و در حیوانات دیگر دیده نمی‌شود؟ آیا منظور ویژگی‌هایی است که در تک‌تک افراد دنیا وجود دارد؟ یا ویژگی‌هایی که ذاتی و غریزی هستند و اصلاً وابسته به بلوغ یا تجربه ما نیستند؟ اما اگر این تعاریف از پیش تنظیم شده‌اند، پس دیگر نمی‌توان آن‌ها را تغییر داد.

اما اگر ماهیت انسان را مجموعه‌ای از ظرفیت‌ها یا گرایش‌های رفتاری معمول تعریف کنیم که برخی از آن‌ها ممکن است با سایر حیوانات مشترک باشد و برخی دیگر ذاتی باشد و برخی نیز مستلزم دوران بلوغ یا تجربه باشد، این فهرست طولانی و البته بسیار کمتر بحث‌برانگیز خواهد شد. انسان‌ها تمایل دارند به شکل عمودی راه بروند، در طول روز فعال باشند، در قالب گروه‌های اجتماعی زندگی کنند، روابطی نسبتاً پایدار داشته باشند، بیش از حواس دیگر به بینایی خود تکیه کنند، غذاهای مختلفی بخورند و دیگر ویژگی‌هایی از این دست. از نظر جانورشناسانی که روی انسان‌ها مطالعه می‌کنند، انسا‌ن‌ها موجوداتی دوپا، فعال در طول روز، اجتماعی، تک‌همسر، بصری و همه‌چیزخوار هستند. می‌بینید که بیشتر این ویژگی‌ها با برخی دیگر از گونه‌ها مشترک است؛ اما این ویژگی‌های کلی مشخصه انسان است.

از سوی دیگر، انسان‌ها توانایی انجام حرکاتی بسیار ماهرانه، استفاده از ابزارها، سخن گفتن، شوخ‌طبعی، حل مسئله، تفکر انتزاعی و مانند این‌ها را دارند. بسیاری از این ظرفیت‌ها تا حدی در حیوانات دیگر هم وجود دارد؛ اما در انسان بسیار پیشرفته‌تر است. رفتارهای واقعی ممکن است فقط با بلوغ ظاهر شود و بسیاری از آن‌ها اغلب به یادگیری و تجربه بستگی دارد؛ اما خود ظرفیت‌ها ذاتی است. در واقع، حتی توانایی ما برای یادگیری از تجربه نیز نوعی ویژگی ذاتی محسوب می‌شود. اگرچه عقل با فراهم آوردن امکان پیشرفت زبان و پرورش که همه رفتارهای ما را شکل می‌دهد، ما را از دیگر حیوانات متمایز می‌کند؛ ولی طبیعت اساسی و بنیادین ما هم مانند همه‌ی گونه‌های دیگر، محصول تکامل است.

هزاران سال است که درباره این موضوع بحث شده که آیا تفاوت‌های بین افراد، ذاتی است یا همه ما مانند صفحه‌ای سفید متولد می‌شویم؟ در قرن گذشته، روان‌شناسی فرویدی این ایده را رواج داد که ریشه گرایش‌های روانی ما را می‌توان در تجربه‌های دوران کودکی جست‌وجو کرد؛ اما در سال‌های اخیر علم ژنتیک و علوم اعصاب شواهد محکمی ارائه داده‌اند که پایه و اساس چنین ویژگی‌هایی دست‌کم در زیست‌شناسی ذاتی ماست. بی‌شک، تمام والدینی که بیش از یک فرزند دارند، می‌دانند که فرزندانشان از همان ابتدا با هم تفاوت‌هایی دارند و این نظریه درباره ویژگی‌های ذاتی، اغلب به معنی پذیرفتن تأثیر ژن‌هاست. درواقع، کلمات ذاتی و ژنتیکی اغلب به جای یکدیگر استفاده می‌شوند. چنین گفته‌هایی این باور را منعکس می‌کند که بسیاری از ویژگی‌های روان‌شناختی ما فقط مربوط به شیوه‌ی تربیت ما نیست، بلکه دست‌کم تا حدی در دی‌ان‌ایِ ما وجود دارد. موضوع این کتاب نیز همین است، آیا اساساً چنین ادعایی ممکن است؟ چگونه می‌توان طبیعت فردی در ژنوم ما رمزگذاری شده باشد؟

قسمتی از کتاب مغز با شخصیت:

تقریباً چهارهزار تا هشت هزار کلمه در زبان انگلیسی وجود دارد که به ویژگی‌های شخصیتی اشاره می‌کند، شامل جنبه‌های نسبتاً ثابت شخصیت افراد که رفتار آن‌ها را به‌صورت مختصر توصیف یا پیش‌بینی می‌کند. به‌طور‌کلی، وجود این کلمات گواه این واقعیت است که همه‌ی ما واقعاً چنین ویژگی‌هایی داریم؛ یعنی به شیوه‌های کمابیش مشخصی که البته بین ما متفاوت است رفتار می‌کنیم؛ اما تعداد این‌ها واقعاً هشت هزار واژه نیست؛ چراکه بسیاری از این کلمات اساساً به یک چیز اشاره دارند. برای مثال، من ممکن است خودم را مصمم، ثابت‌قدم، با اراده یا استوار معرفی کنم، درحالی‌که دیگران ممکن است برای توصیف من از کلمات سمج، انعطاف‌ناپذیر، لجوج یا حتی کله‌شق استفاده کنند و می‌دانیم همه‌ی این‌ها تفاوت‌های ظریفی با هم دارند، اما همه به‌وضوح به یک ویژگی کلی یکسان اشاره می‌کنند.

بسیاری از محققان با تحلیل این واژگان شخصیتی، در طول چندین دهه سعی کرده‌اند مجموعه‌ای از عوامل اصلی دربرگیرنده تنوع شخصیتی را خلاصه کنند. از نظر آن‌ها ممکن است تعداد محدودی پارامترهای زیربنایی روان‌شناختی وجود داشته باشد که از یکدیگر مستقل‌اند و از طریق ویژگی‌های شخصیتی، خود را نشان می‌دهند.

بااین‌حال، اینکه دقیقاً چه تعداد عامل اصلی وجود دارد و این عوامل کدام‌اند، هنوز بحث‌برانگیز است. در دهه ۱۹۴۰ ریموند کاتل، روان‌شناس و یکی از نظریه‌پردازان ویژگی‌های شخصیت، شانزده عامل اصلی شخصیت را مشخص کرد. اگرچه خودش از نام‌گذاری آن‌ها خودداری کرد، اما آن‌ها تقریباً با این ویژگی‌ها مطابقت دارند: مردم‌آمیزی، استدلال انتزاعی، ثبات عاطفی، سلطه‌گری، سرزندگی، وجدان‌مداری و وظیفه‌شناسی، جسارت، حساسیت و نرم‌خویی، خوش‌باوری، خیال‌پردازی، صراحت، دلهره و نگرانی، تجربه‌گرایی، خوداتکایی، کمال‌گرایی و اضطراب.

چند دهه بعد، روان‌شناسی به نام هانس آیزنک فقط دو عامل اصلی را برگزید و آن‌ها را برون‌گرایی و روان‌رنجوری نامید، اگرچه در هریک از این جنبه‌ها چندین عامل دخیل است. برای مثال، افراد برون‌گرا، اجتماعی، اهل خطر، سلطه‌گر، ماجراجو و هیجان‌خواه، فعال و رسا هستند. از آن طرف، افراد مبتلا به روان‌رنجوری معمولاً عصبی، مضطرب و افسرده هستند، همیشه احساس گناه می‌کنند و اعتمادبه‌نفس پایینی دارند. از آنجا که این ویژگی‌ها مستقل از یکدیگر است، می‌توانید افرادی را بیابید که ویژگی‌های هر دو گروه را داشته باشند یا شاید هم هیچ‌کدام. کمی بعد، آیزنک وجه سومی را نیز اضافه کرد و آن را روان‌پریشی نامید. افراد دارای این ویژگی پرخاشگر، قاطع، فریب‌کار و خودمحور هستند.

خرید کتاب مغز با شخصیت        

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید