معرفی کتاب: جرئت رؤیاپردازی
کتاب «جرئت رؤیاپردازی»، با زیرعنوانِ چگونه محمد بن راشد رؤیایش را تحقق بخشید؟، نوشتهی رائد برقاوی، به همت انتشارات نسل نواندیش به چاپ رسیده است. کل این کتاب دربارهی رؤیاپردازی نیست؛ زیرا در این صورت، دیگر کتاب قابلاعتمادی نخواهد بود. درواقع اساس این کتاب، رؤیاپردازی و جرئت داشتن برای تحقق بخشیدن به رؤیاهایمان است و رؤیاهای واقعی ما چیزی نیست جز اعمال ما که با آن نام خود را در تمدن مینویسیم تا بگوییم: «ما اینجا هستیم... رؤیاپردازی میکنیم و به آن جامهی عمل میپوشانیم. ما اینجا در حاشیهی دنیا نیستیم، بلکه در خط مقدمِ آن هستیم.»
نویسنده میگوید: «اجازه دهید از شما دربارهی رؤیاهای عرب بپرسم که سؤالی است که هیچکس نپرسیده است. متأسفانه بیش از دو قرن است که جز پاسخ این سؤال، نه شنیده و نه خواندهایم: «چگونه میتوانیم به جهان پیشرفته بپیوندیم؟» و من باور دارم که مشکل همینجا بود؛ در ذاتِ خودِ سؤال. وقتی بالاترین آرزویتان پیوستن است پس شما میخواهید به پشت آن برسید یا با آن همجوار شوید و البته بیشترِ پاسخها به این سؤال بدبینانه بودند؛ طوری که منجر به شک در توانایی اعراب میشد که آیا اصلاً قادر به برخاستن از اشتباههای خود هستند؟ و اما خوشبینانهترین پاسخها براساس اصل پیشرفتِ گامبهگام بود، در اینجا خود را ملزم خواهید یافت که آهسته یا سریع گام بردارید و فرقی نمیکند چگونه درنهایت دو موردِ پاسخهای بدبینانه و اصل گامبهگام شما را به واقعیت میکشانند و شما را سر تا پا گروگان مشکلات و اسیر بحرانها، در جادهای طولانی با انواع تنبیهها و دستاندازهایش میکند. حرکت نمیکنید مگر اینکه هزاران مانع پیشِ روی خود مییابید؛ پس مجبور میشوید به نقطهی آغاز برگردید.
با وجود محمد بن راشد، امارات دیگر تنها یک کشور عربی در حال پیشرفت و رشد نیست، حتی یک مرکز جهانی جدید نیست، بلکه خودِ جهان شده است. هنگامیکه قلب وطن آن را جذب میکند، به قبلهای برای ذهنها و استعدادها، آرزوی جوانان برای زندگی و امرار معاش شایسته، مقصدی برای شرکتهای بزرگ و چراغی برای احترام و همزیستی با مردم تبدیل میشود.
با محمد بن راشد، مرزهای بین گذشته، حال و آینده پاک میشود. او در آغاز دههی شصتِ قرن گذشته، به همراه پدر مرحومش شیخ راشد بن سعید، به امریکا رفت و بر ساختمان امپایر اِستیت که مرتفعترین ساختمان جهان در آن زمان بود، ایستاد و چشمانش را بست و پرواز کرد و دربارهی یک برج بلندتر و بزرگتر رؤیاپردازی کرد و نیز پدرش را تا لندن همراهی کرد و فرودگاه، شگفتزدهاش کرد و او مجدداً پرواز و رؤیاپردازی کرد و فرودگاه دبی را ساخت و اکنون او مجدداً در حال پرواز یا خلبانی هواپیما یا هدایت آن است؛ بنابراین، اینبار از صحرای مریخ بلند میشود.
با محمد بن راشد، دستاوردها نه تنها به زبان عربی فصیح صحبت میکنند، بلکه فکر به احترام این مرد میایستد. صحرا در قاموس ناامیدی عربی، توصیفات زیادی دارد: بحران، مشکل، مانع، مکانی که جمعیت را پس میزند و منابع کمیاب؛ درحالیکه براساس دیدگاهی که اعراب قبلاً نمیدانستند، صحرا به مقصدی جذاب برای گردشگری تبدیل شده است.
با محمد بن راشد، جایی برای زبان ناامیدی، درماندگی و توقعات آسان و پایین نیست، زیرا گفتمانِ روزانه لباسی زیبا به تن دارد که با امید، شادی، لبخند، فردا و آینده، با عشق و ستایش برای همهی انسانها، حتی عناصر طبیعت که سایههایشان را در اشعار او میبینیم، بافته شده است.
شیخ محمد همیشه نگران بالا کشیدنِ وطن و ملت است و در اضطراب دائمی به سر میبرد، اما اضطرابی که سازنده و سرشار از نشاط و انرژی مثبت است. نگرانیای که دغدغهی صاحبان بینش و دارای چشمانداز است که تا آن را بهعنوان واقعیتی زنده بر زمین نبیند آرام نمیگیرد. نگرانیای که بادهای موفقیت آن را به حرکت درمیآورد و محمد بن راشد است که آن را هرطور که میخواهد هدایت میکند.
محمد بن راشد در داستان پنجاه خاطره از پنجاه سال خدمت نوشت: «داستان من، پنجاه داستان در پنجاه سال است.» و با من و میلیونها نفری که در آن سرزمین پاک و مستعد به آرزوهایشان رسیدهاند، باید به پنجاه داستان بعدی بیندیشیم و در باغِ خیالپردازی بنشینیم و ذهن و دلمان را به روی هر چیز تازهای بگشاییم، تا درس را کامل فرا بگیریم و رؤیاپردازی را تمرین کنیم.

قسمتی از کتاب جرئت رؤیاپردازی:
«وظیفهی حکومت خوشبخت کردن است.»
«خوشبختی هزینه نیست، بلکه ثروت برای مردم است.»
این سخنان شیخ محمد است. ممکن است آنها را نزد رهبر دیگری نیابیم. اگر امید بذر است، خوشبختی میوه است و اگر امید یک زندگی جدید است، بدون خوشبختی کامل نمیشود.
شیخ محمد حداقل در منطقهی ما رهبر متفاوتی است و قبل از اینکه کمی به رویکرد خوشبختی فکر کنیم، باید به یک واقعیت بسیار ساده و بدیهی پی ببریم که مردم، ملتها یا کشورهای عقبافتاده و بدبخت نمیتوانند به هیچ پیشرفت و توسعهای دست یابند یا جایی برای خود در زیر خورشید در جهان بیابند؛ زیرا این دنیا فقط علم، استعداد و ابتکار را میشناسد.
قرون وسطی در اروپا تاریک بود، چون میزان خوشبختی آن کم بود، صفت بارزشان رنج بود و تعابیر مذهبی فاقد شادی و نشاط بودند و غم را گسترش میدادند و به رهبانیت و انزوا دعوت میکردند؛ کلیسا در آن زمان اینگونه بود. همانطور که فیلسوف لوک فری میگوید و در کتاب «پارادوکسهای خوشبختی»، الهیات رنج را ارائه کرد، در دورهی رنسانس و روشنگری، اروپا توانست عقاید فیلسوفان یونانی را دربارهی خوشبختی و راههای خوب زیستن احیا کرده و همهی اینها را با نظریههای کار ترکیب کند؛ یک انسان شاد بیشتر تولید میکند و بهتر به کشورش خدمت میکند. اروپا از ناکجاآباد این ایدهها را مطرح نکرد، بلکه در میراث یونانی و مسیحیت متداول بودند. پس از درک مجدد آنها، از طریق جنبشهای اصلاح دینی و در میراث اسلامی که به اروپا رسید و این بینش تاریخی طولانی را که فری در کتاب مشاهده میکند، بهشدت در شیخ محمد مییابیم.
خوشبختی یک میراث اسلامی است، «لبخند زدن تو به روی برادرت صدقه است» و یک رفتار اصیل عربی است که میتوانیم آن را در شبکهی گستردهای بیابیم که از لبخند مهماننوازانهی بادیهنشین شروع میشود و به شامگاهان ختم نمیشود یا مجالس دورهمی یا حکایات مادربزرگها و کتابهای عامهپسند و در فرازها و اندیشههای فلسفی که نزد فارابی، ابن سینا و امثال آنها مییابیم.