معرفی کتاب: تلخ و شیرین

3 سال پیش زمان مطالعه 4 دقیقه

«تلخ و شیرین» با زیرعنوانِ اندوه و تمنا چگونه باعث کامل شدن شخصیت ما می‌شوند، عنوان کتابی است به قلم سوزان کِین که نشر مون آن را به چاپ رسانده است. دو هزار سال پیش، ارسطو به این فکر بود که چرا شاعران، فیلسوفان، هنرمندان و سیاستمداران شخصیت سودازده دارند. سؤالش مبتنی بر این باور باستانی بود که بدن انسان حاوی چهار نوع خلط یا ماده‌ی مایع است که هرکدام با یک مزاج مرتبط‌اند: سودایی (غمگین)، دموی (شاد)، صفرایی (پرخاشگر) و بلغمی (آرام). می‌گفتند مقدار نسبی این مایعات به شخصیت ما سروشکل می‌دهد. بقراط، طبیب نامدار یونان، باور داشت که این چهار خلط در انسان ایدئال تعادل و توازن دارد؛ اما بسیاری از ما به یک جهت از آن گرایش داریم.

نویسنده می‌گوید: این کتاب درباره‌ی مزاج سودایی است که من اسمش را «تلخ و شیرین» گذاشته‌ام: تمایل به حالات تمنا، سوز و اندوه، آگاهی مبرم از گذر زمان و لذتی عجیب خوشایند از زیبایی جهان. «تلخ و شیرین» به این درک نیز برمی‌گردد که نور و تاریکی، زایش و مرگ (تلخ و شیرین) همواره جفت‌اند. به قول آن ضرب‌المثل عربی «روزهایی عسل، روزهایی پیاز» تراژدی زندگی لاجرم با شکوهش پیوند دارد؛ می‌توان تمدن را از هم پاشاند و از نو بنا کرد و باز همان دوگانگی‌ها برمی‌آیند؛ اما از قضای روزگار، زیستن در این دوگانگی‌ها (هم تاریکی و هم نور) تنها راه گذر از آن‌هاست و هدف چیزی جز این گذر نیست. «تلخ و شیرین» یعنی میل به وحدت، اشتیاق به وصل.

اگر شخصیت خود را شخصیتی تلخ و شیرین می‌دانید، چنانچه در پرسش ارسطو درباره‌ی سودازدگی بزرگان مناقشه کنید، لاجرم خودستا به نظر می‌رسید؛ اما واقعیت این است که سخن او در گذر قرن‌ها پژواک یافته. در سده‌ی پانزدهم، مارسیلیو فیچینو، فیلسوف ایتالیایی، می‌گفت ساتورن، خدای رومی مرتبط با سودازدگی، زندگی عادی را به ژوپیتر واگذاشته، اما بهر خود زندگی منزوی و الهی می‌طلبد. آلبرشت دورِر، هنرمند آلمانی سده‌ی شانزدهم، در نقاشی مشهور خود سودازدگی را فرشته‌ای مطرود نشان داده که نمادهای خلاقیت و دانش و عطش محاصره‌اش کرده‌اند: شکلی چندوجهی، یک ساعت شنی، نردبانی به سوی آسمان. شارل بودلر، شاعر سده‌ی نوزدهم می‌گفت: «در ذهنم نمی‌گنجد نوعی از زیبایی» که در آن سودازدگی نباشد.

«تلخ و شیرین» به ما یاد می‌دهد چگونه به درد واکنش نشان دهیم: باید آن را بپذیریم و بکوشیم همچون موسیقی‌دانان آن را به هنر یا به شفا یا به نوآوری یا هر چیز دیگری تبدیل کنیم که روح را می‌پروراند. اگر اندوه‌ها و تمناهای خود را دگرگون نسازیم، چه‌بسا آن‌ها را از طریق بدرفتاری و سلطه‌جویی و بی‌اعتنایی، بر دیگران نیز تحمیل کنیم، اما اگر دریابیم که انسان‌ها فقدان و رنج را می‌شناسند (یا خواهند شناخت)، می‌توانیم به سوی هم بگرویم.

این انگاره‌ی تبدیل درد به خلاقیت و تعالی و عشق، قلب تپنده‌ی کتاب حاضر است.   

قسمتی از کتاب تلخ و شیرین:

کاشف به عمل آمده که امریکایی‌ها بیش از تمام جوامع دنیا لبخند می‌زنند. پژوهشی از کوبا کریس، روان‌شناس لهستانی، نشان داده که درژاپن، هند، ایران، آرژانتین، کره جنوبی و مالدیو، لبخند را ریا، حماقت یا هر دو می‌دانند. بسیاری از جوامع معتقدند ابراز شادی دعوت‌کننده‌ی بدشانسی و نشان خودخواهی، سطحی‌اندیشی و حتی ناخوشایندی و شرارت ذهن است. براساس پادکست اینویزیبیلیا، وقتی مک‌دونالد اولین شعبه‌اش را در روسیه دایر کرد، شاغلان محلی از این فرهنگ سرخوشی کارمندان تعجب کردند. می‌پرسیدند این لبخند امریکایی‌ها چیست؟ به قول یکی از کارمندان: همه‌ی ما نسبت به زندگی جدی هستیم، چون زندگی یعنی کشمکش و کلنجار. همیشه کمی از لبخند امریکایی‌ها می‌ترسیدیم.

به نظر من، می‌ترسیدند چون می‌دانستند این لبخند واقعی نیست و نمی‌تواند باشد. این راز بزرگ ما امریکایی‌ها بوده که تازه دارد برملا می‌شود: ما کمتر از شهروندان دیگر کشورها شاد هستیم و شادی‌مان بسیار کمتر از چیزی است که نشان می‌دهیم. حتی قبل از اینکه اسمی از کرونا بشنویم، حتی قبل از اینکه تفرقه‌های سیاسی فراگیر شود، حدود ۳۰ درصد از امریکایی‌ها در طول عمرشان دچار اضطراب و حدود ۲۰ درصد دچار افسردگی شدید می‌شدند و بیش از پانزده میلیون نفر به‌مدت بیش از پنج سال داروی ضدافسردگی استفاده کرده بودند. این را مؤسسه‌ی ملی سلامت روان و مجله‌ی انجمن پزشکی امریکا می‌گوید.

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط