معرفی کتاب: ایچی‌گو ایچی‌یه؛ هنر بهره‌بردن از لحظات زندگی به سبک ژاپنی

3 سال پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

«ایچی‌گو ایچی‌یه» عنوان کتابی است نوشته‌ی مشترک هکتور گارسیا و فرانسس میرالس که نشر ترنگ آن را به چاپ رسانده است.

هکتور گارسیا و فرانسس میرالس نویسندگانِ کتاب ایکی‌گای، اسرار ژاپنی برای زندگی شاد و بادوام هستند. یک کتاب پرفروش و بین‌المللی که به بیش از چهل زبان منتشر شده است. هکتور، شهروند ژاپن است جایی که بیش از یک دهه آنجا زندگی کرده و نویسنده‌ی کتاب «عشقِ ژاپن»، اولین کتاب پرفروش در ژاپن است. فرانچسکا هم نویسنده‌ی چند کتاب پرفروش از کتاب‌های خودیاری و انگیزشی و نیز «رمان عشق با حروف کوچک است» که به بیست زبان ترجمه شده است.

اصطلاح ژاپنی ایچی‌گو ایچی‌یه هیچ معادلی به زبان انگلیسی ندارد. ایچی‌گو ایچی‌یه را می‌توان «فقط یک‌بار ملاقات» و همچنین «همین لحظه، فقط یک فرصت» ترجمه کرد. این معناها به ما می‌گویند که هر ملاقاتی که تجربه می‌کنیم، همچون گنجینه‌ای نایاب است که هرگز دوباره به همان نحو تکرار نخواهد شد. بنابراین اگر اجازه دهیم همین‌طور بدون لذت‌ بردن از آن از دستمان برود، بدون آنکه لذتش را برده باشیم، آن لحظه‌ی به‌خصوص را برای همیشه از دست خواهیم داد.

شما فقط یک‌بار زندگی می‌کنید. بنابراین هر لحظه‌ی منحصربه‌فرد و تکرارنشدنی، دروازه‌ای گشوده به روی شامبالاست و هرگز شانس دومی برای ورود به آن نخواهید داشت. این نکته‌ای است که همه‌ی ما انسان‌ها از کوچک و بزرگ می‌دانیم، اما وقتی خودمان را در نگرانی‌ها و تعهدات روزمره‌مان درگیر می‌کنیم، به‌راحتی از یاد می‌بریم.

آگاهی یافتن درباره‌ی ایچی‌گو ایچی‌یه به ما کمک می‌کند تا پایمان را از روی پدال زندگی برداریم و به یاد بیاوریم که هر صبحی را که در این دنیا تجربه می‌کنیم، هر لحظه‌ای را که با فرزندان یا عزیزانمان می‌گذرانیم بی‌نهایت ارزشمند است و سزاوار توجه تمام و کمال ماست.

این اولین و مهم‌ترین موضوع اصلی در زندگی است، چراکه نمی‌دانیم چه زمانی زندگی‌مان پایان می‌یابد. هر روز ممکن است آخرین روز زندگی‌مان باشد. هیچ‌کس نمی‌تواند مطمئن باشد که اگر امشب بخوابد، یقیناً فردا صبح، دوباره چشمانش را باز خواهد کرد.

ایچی‌گو ایچی‌یه دعوت‌نامه‌ای است آشکار و روشن به مسئله‌ای مهم «حالا یا هیچ‌وقت»، چون علی‌رغم اینکه ممکن است سال‌های زیادی زندگی کنیم و برای آن هدف و برنامه‌ای داشته باشیم، هر دیدار و ملاقاتی که داریم، حس تکرارناپذیر خاص خودش را دارد و هرگز تکرار نخواهد شد.

شاید دوباره با همان افراد در همان مکان‌ها برخورد کنیم، اما در آن زمان، مسن‌تر خواهیم بود، شرایط و طبع‌مان نیز متفاوت خواهد بود و همراه خود کوله‌باری از اولویت‌ها و دیگر تجارب گذشته را به همراه خواهیم داشت. دنیا مدام در حال تغییر است و ما هم با گذر زمان تغییر می‌کنیم و این است دلیل آن‌که چرا هیچ‌چیز در همان مسیر و طبق همان شرایط اتفاق نخواهد افتاد.

قسمتی از کتاب ایچی‌گو ایچی‌یه:

در سال ۱۹۹۲، پل اُستر کتاب دفترچه‌ی قرمز را منتشر کرد، که شامل مجموعه‌ای از سیزده داستان واقعی که برای وی اتفاق افتاده بودند و در آن‌ها شانس به شکل یک اتفاق تصادفی یا تقارن با ماجرایی دیگر نقش عمده‌ای بازی می‌کرد.

در یکی از آن‌ها، نویسنده‌ی بروکلین تعریف می‌کند که چگونه سه سال قبل، وی نامه‌ای به آدرس رابرت ام. مورگان در سیاتل، در صندوق ‌پستی پیدا می‌کند. سرویس پستی نامه را به فرستنده برگشت زده بود؛ یعنی همان کسی که نام و آدرسش در پشت پاکت نامه نوشته شده بود.

اُستر یقین داشت که هیچ‌گاه به چنین فردی نامه ننوشته است. وی نامه را باز کرد، مطالب نامه تایپ شده بود. در نامه پل استر کذایی، مورگان را به‌خاطر سخنرانی‌هایی که در دوره‌های آموزشی دانشگاهی درباره‌ی رمان معاصر داشت و در‌ مورد یکی از کتاب‌های استر صحبت کرده بود، غرق در تحسین و ستایش کرده بود.

پل اُستر واقعی در دفترچه‌ی قرمز، نامه را چنین توصیف می‌کند:

«نوشته‌ای گزافه‌گویانه، با سبک و سیاقی پرطمطراق و پر از نقل‌قول‌هایی از فلاسفه‌ی فرانسوی بود و ازخودراضی‌ بودن و خودپسندی از آن می‌بارید، آن نامه‌ای تحقیرآمیز بود و از آن نوع نامه‌هایی بوده که هیچ‌گاه رؤیای نوشتن آن را برای کسی در سر نداشته‌ام و با این وجود، با نام من امضا شده بود!»

در ابتدا اُستر تصور می‌کرد که این یک تصادف است، ولی خیلی زود احساس کرد که جنبه‌ی اسرارآمیزتری می‌تواند داشته باشد. نامه‌ای که توسط اُستر برای مورگان نوشته شده، ظاهراً، بعد از درج آدرس غلط، به اُستر عودت داده شده است. گیرنده‌ی مورد انتظارِ نامه و نویسنده‌ای که هویت اُستر را جعل کرده است، هر دو، یک نفر بودند. نویسنده‌ی این نامه‌ی دغلبازانه، آدرس و نشانی استر را از کجا به دست آورده بود؟ انگیزه‌ی وی برای اینکه اُستر بداند چه کسی هویت وی را غصب کرده، چه بوده؟

خالق سه‌گانه‌ی نیویورک، هیچ‌گاه این راز را کشف نکرد، بلکه در کتابش درباره‌ی اتفاقات تصادفی، اعتراف می‌کند که هیچ‌گاه قادر نبوده است تا این نامه را فراموش کند، که هنوز هم با دیدن آن بدنش مورمور می‌شود و حتی بیشتر از آن، همیشه حواسش هست که این نامه را مانند هر وسیله‌ی ضروری دیگری، روی میز کار خود نگه دارد. وی دراین‌باره می‌گوید: «شاید این تنها راهی است که به خودم یادآوری کنم که من هیچ نمی‌دانم و دنیایی که در آن زندگی می‌کنم، عاقبت مرا برای همیشه فراموش خواهد کرد.»

خرید کتاب ایچی‌گو ایچی‌یه

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید