معرفی کتاب: الکترا در برابر ادیپ

3 سال پیش زمان مطالعه 4 دقیقه

«الکترا در برابر ادیپ» عقده‌ی عمیق و رابطه‌ی غالباً آشفته‌ی میان مادر و دختر را بررسی می‌کند. در مقابل اعتقاد زیگموند فروید مبنی بر اینکه پدر شخصیت اصلی است، این کتاب این مفهوم را مطرح می‌کند که زنان در‌واقع به مراتب بیشتر با مادر خود درگیرند.

با استفاده از تجربه‌ی بالینی گسترده‌ی نویسنده، این کتاب مطالعات موردی متعددی را ارائه می‌دهد که روشنگر رشد عاطفی زنان است. مباحث شامل این موارد است:

-عشق و نفرت میان مادران و دختران

-تاریخچه‌ی عشق مادرانه

-زایمان و افسردگی

-مادران طردشده

«الکترا در برابر ادیپ» منبع ارزشمندی برای روانکاوان، روان‌درمانگران و همه‌ی کسانی است که به پویایی روابط مادر و دختر علاقه‌مندند.

مادر در زندگی هر زنی جایگاهی دائمی و مرکزی را به خود اختصاص داده است. نخستین رابطه‌ی عاشقانه‌ی دختران، بیشتر رابطه‌ای همجنس‌گرایانه است تا دگرجنس‌گرایانه. هر چه باشد، اولین اُبژه‌ی عشق آن‌ها، مادر، همجنس است. او کسی است که دختر در درجه‌ی اول با وی همانندسازی می‌کند. این دو عامل به‌طور مشترک وفاداری مضاعف دختر نسبت به مادر را تحمیل می‌کنند. علاوه بر این، واقعیت‌های بیولوژیکی انکارناپذیر باعث می‌شود فردیت و سکسوالیته‌ی دختر -اما نه هویت جنسی او- بیشتر از آنچه در مورد پسران رخ می‌دهد درگیر باشد. دختر در هر گامی که در مسیر رشد خود می‌نهد، بارها و بارها با مادر خویش همانندسازی می‌کند. به این معنی که با هر گام رو به جلو -مانند قاعدگی، بارداری، زایمان، یائسگی و پایان زندگی- او خطر سقوط دوباره به مادرش یا مقایسه‌های درونی با او را دارد.

هندریکا سی فروید روانکاو و عضو انجمن بین‌المللی روانکاوی و انجمن روانکاوی کودک است. او یک معلم، سوپروایزر و تحلیلگر آموزشی جامعه‌ی روانکاوی هلند و انجمن روانکاوی هلند است و نزدیک به پنجاه سال است که به‌طور خصوصی در این حیطه مشغول است. وی در سال ۱۹۷۷، دکتری خود را با موضوع سادومازوخیسم در آثار پروست و زیگموند فروید دریافت کرد. هندریکا فروید تاکنون کتاب‌هایی از جمله «الکترا در برابر ادیپ»، «درام رابطه‌ی مادر_دختری» (۲۰۱۱)، «مردان و مادران»، «نزاع مادام‌العمر پسران و مادرانشان» (۲۰۱۲) و... را منتشر کرده است.

قسمتی از کتاب الکترا در برابر ادیپ:

سؤالی که زیگموند فروید در پایان زندگی خود مطرح کرد، «زن چه می‌خواهد؟»، حتی امروزه نیز سؤال بسیار مهمی است و هنوز در صدر موضوعات مورد بحث روز است. همان‌طور که مورخان هنر همچنان در جست‌وجوی زن ابدی (زنانگی ابدی) مونالیزا را به‌دقت بررسی می‌کنند، روانکاوان نیز به امید آشکارسازی روان زنان به کندوکاو در تاریخچه‌ی رشد آنان می‌پردازند. علی‌رغم دیدگاه‌های متفاوت، افراد سهیم در هریک از این دیدگاه‌ها در این موضوع توافق دارند که، علاوه بر جدایی بین مادر و دختر، رشد جنسی زنان نیز می‌تواند مشکلاتی ایجاد کند. علاوه بر این، مهار پرخاشگری و احساس گناه و شرم مکرراً با رشد زنان در ارتباط است.

دختر باید دو کار را انجام دهد تا در قالب زنی بالغ، مستقل و از نظر هیجانی سالم رشد کند. در وهله‌ی اول، او باید خود را از بخشی از تصویر درونی مادرش که هم در سطح خودآگاه و هم ناخودآگاه با خود حمل می‌کند، رها سازد. علاوه بر این، او باید احساسات جنسی خود را کشف کند و هویت جنسی‌اش را بپذیرد، به گونه‌ای که هم لذت و هم رضایت را از هریک از آن‌ها به دست آورد.

طبق تئوری روانکاوی کلاسیک، زن متولد نمی‌شود بلکه تربیت می‌شود. رشد موفقیت‌آمیز زنانگی هر زن به چهار تحول اساسی بستگی دارد. او مجبور است در نواحی شهوت‌زا، ابژه، هویت جنسی و از موضع فعال به موضعی منفعل تغییر مسیر دهد. به این معنی که دختر مجبور می‌شود همه‌ی منابع اولیه‌ی ضروری برای رضایت خود را انکار کند و خود را به سمت دیگری، به سمت منابع جدید سوق دهد تا زن کاملی شود.

این استدلالِ دور از تصور مبتنی بر دانش موجود از بدن زن نیست و برخلاف منطق اولیه پیش رفته است و پیش می‌رود. چنین مسئله‌ای در رشدی متقارن میان دختران و پسران یافت شد، فروید هم به مدتی طولانی، این‌گونه می‌پنداشت. این حاکی از آن است که عقده‌ی ادیپ او، که از دیدگاه مردانه نشئت گرفته شده، با تغییری اساسی باید کم‌وبیش در مورد زنان نیز صدق کند. درست همان‌طور که پسربچه در آرزوی مادرش است و پدرش را به چشم رقیب می‌بیند، دختربچه نیز در آرزوی پدرش است و مادر را رقیب می‌داند -آن‌گونه که در تئوری کلاسیک گفته شده است.     

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط