
معرفی کتاب: اثر لاته (چرا برای ثروتمند زندگیکردن به ثروت نیازی نداریم)
«اثر لاته»، با زیرعنوانِ چرا برای ثروتمند زندگیکردن به ثروت نیازی نداریم، کتابی است نوشتهی مشترک دیوید باخ و جان دیوید مان که نشر هورمزد آن را به چاپ رسانده است. «اثر لاته» داستانی کوتاه، پرکشش و جذاب است که در بستر قصهی دختری به نام زوئی، سه اصل مهم برای دستیابی به آزادی مالی و ثروتمند زندگی کردن را برای ما -در هر سن و سالی که باشیم- با قلم ساده و باورپذیر تعریف میکند.
دیوید باخ چهرهای سرشناس و مثالزدنی در حوزهی مدیریت مالی است که با روش اثر لاتهاش، زندگی میلیونها نفر را متحول کرده است. خواندن این کتاب و معرفی آن به عزیزانتان را در اولویت قرار دهید؛ زیرا شما در کمتر از یک ساعت یاد میگیریدکه چطور در زندگی به بلوغ مالی برسید.
این کتاب انگیزشی شما را وامیدارد که کنترل زندگیتان را به دست بگیرید و برای زندگی ایدهآل به جلو قدم بردارید. سرمایهگذاری و دنبالکردن رؤیاهایتان مستلزم ثروت هنگفت نیست. راهکارهای دیوید باخ استادانه است. او پیچیدهترین تعاریف را به سادهترین شکل ممکن ارائه میدهد. این کتاب دقیقاً سه گام به سوی آزادی مالی است.
کتاب باخ و مان به شما کمک میکند ارزشمندترین ارزشهای زندگیتان را بشناسید و در راستای نیل به اهدافتان، منابع مالیتان را خرج، پسانداز یا سرمایهگذاری کنید.
جو پولیش، بنیانگذار شبکهی جینیوس مینویسد: «اثر لاته در کمتر از یک ساعت کاری میکند که کنترل زندگی و شرایط مالیتان را به دست گیرید. فرقی نمیکند کسبوکارتان را تازه شروع کرده باشید یا کارمندی معمولی در سمتی معمولی باشید، غرق بدهی باشید، یا آرزوی داشتن زندگی رؤیاییتان را در سر بپرورانید؛ اثر لاته بهتان کمک میکند به آزادی، موفقیت و امنیت مالی مورد نیازتان دست یابید.»
چیس جارویس، مؤسس و مدیرعامل شرکت کریتیو لایو، دربارهی این کتاب معتقد است: «نگاه و رویکرد دیوید باخ به برنامهریزی مالی شخصی الهامبخش یک نسل است. شاید برای بسیاری از ذهنهای خلاق و عملگرا زندگی مرفه دور از دسترس باشد، اما راهحلهای ساده و منطقی دیوید به ما این امکان را میدهد که همزمان هم رؤیاهایمان را دنبال کنیم و هم آیندهی مالیمان را پایهریزی کنیم.»
همچنین بنا به عقیدهی دن سالیوان، مربی برنامهریزیهای استراتژیک: «کتاب کوچکی که با قلم صادقانه و خردمندانهی دیوید باخ در انتقال مفاهیم آن به سادهترین روش ممکن، نویسندهاش را محبوب میلیونها نفر در سرتاسر دنیا کرده است. این کتاب زندگیتان را متحول میکند. همین الان آن را بردارید، بخوانید و به آن عمل کنید (باور کنید از آنچه تصورش را میکنید آسانتر است). خواهید دید که آزادی اقتصادی و قدرت مالی چقدر بهتان نزدیک است.»

قسمتی از کتاب اثر لاته:
وقتی میریم سرکار، درواقع با ساعتهای زندگیمون معامله میکنیم، یعنی وقتمون رو میدیم و به جاش پول میگیریم. هنری همزمان توضیح میداد و طرح میزد:
«اگه قرار باشه تماموقت و هر روز کار کنیم و حتی یه ساعت از این درآمد رو برای خودمون نگه نداریم چه فایدهای داره؟ بااینحال متأسفانه بیشتر مردم همین کار رو میکنن. به محض دریافت حقوقشون، بعد از پرداخت سهم دولت، قبضهاشون رو میپردازن، بقیهی مایحتاجشون رو تهیه میکنن و آخرش اگه -که اتفاقاً اگر بزرگی هم هست- چیزی باقی موند اون رو برای خودشون پسانداز میکنن. به عبارت دیگه، اونها اول برای همه هزینه میکنن، آخرش اگه پولی باقی موند برای خودشون هزینه میکنن. برای همین هم خیلیهاشون هشت، نُه یا حتی ده ساعت در روز، هفت روز هفته، ماهها پشت هم، سالها و سالها کار میکنن -بهطور میانگین ۹۰ هزار ساعت در طول عمر هر شخص! باورت میشه؟ ۹۰ هزار ساعت- و دستآخر هم وقتی کنار میایستن و به زندگیشون نگاه میکنن، میبینن هیچ دستاوردی نداشتن. عوضش تموم عمرشون رو به جای ساختن زندگی خودشون، صرف ساختن زندگی یه نفر دیگه و ثروتمند کردن او کردهن.»
زوئی برای چند لحظه ساکت بود. به این فکر میکرد که آیا پدر و مادر خودش هم تمام این سالها همین کار را کردهاند؟
-خدای من!
هنری هم تأیید کرد: «حقیقتاً که خدای من!»
زوئی دوباره مدتی سکوت کرد و بعد پرسید: «خب راهحل چیه؟»
هنری بادقت و متفکرانه جواب داد: «تو هم وقتی بچه بودی سکههات رو توی شیشه جمع میکردی که بتونی با پساندازت چیزهایی رو که دوست داری بخری؟»
اتفاقاً زوئی دقیقاً چنین عادتی داشت، اما نه در کودکی بلکه در هجده سالگی وقتی برای اولینبار به کالج و به نیویورک آمده بود. تابستان آن سال او تا جایی که میتوانست اسکناسهای یکدلاریاش را جمع کرد و در پایان تابستان توانست با پساندازش دوچرخه بخرد و با آن اطراف محل زندگیاش گشت بزند و با منطقه آشنا شود. این کار به او خیلی انگیزه و هیجان داده بود، چون خوب میدانست همیشه در پسانداز کردن و مدیریت مالی ضعیف بوده است. بعد از آن یکبار دیگر هم تلاش کرد همین کار را با پساندازکردن اسکناسهای ده دلاری و بیست دلاری داخل شیشهی روی کابینت آشپزخانه تکرار کند، اما دیگر موفق نشد. همیشه یک اتفاق ناگهانی میافتاد که او را مجبور میکرد به سراغ شیشه و اسکناسهای داخلش برود؛ اما دوچرخهاش را هنوز هم داشت.
هنری ادامه داد: «خب، این کار هم دقیقاً مثل همونه. فقط به جای گذاشتن سکههات توی شیشه، اسکناسهات رو توی حساب اول به خودت برس پسانداز میکنی. فرض کن یه حساب مثل حساب بازنشستگی.»
زوئی گفت: «مثل حسابهای ۴۰۱ یا همچنین چیزی!»
هنری گفت: «دقیقاً. طرح K401»
شرکت زوئی هم همین طرح K401 را ارائه میکرد. یادش آمد به محض شروع کارش در شرکت، نامهها و ایمیلهایی دربارهی این طرح برایش ارسال کرده بودند.
هنری گفت: «طرح پشت این حسابهای پسانداز K401 خیلی سادهست. هر ماه مبلغی از حقوقت -مثلاً ده درصد- قبل از اینکه مالیات شاملش بشه از چک حقوقیت کسر و توی حساب پساندازت ذخیره میشه. همین مبلغ بهمرور زمان چند برابر میشه.»
زوئی که برخلاف تسلط و مهارت خیرهکنندهاش در کلمات، عبارات و متون، هیچ سررشتهای در حساب و کتاب و اعداد و ارقام نداشت پرسید: «چطوری چند برابر میشه؟»
هنری که متوجه سردرگمی او شده بود گفت: «بذار عملی بهت نشون بدم.»