
فیلمنامه اصلی: لاکومب لوسین
5 سال پیش
زمان مطالعه
4 دقیقه
«لاکومب لوسین» فیلمی است به کارگردانی لویی مال و محصول سال ۱۹۷۴ سینمای فرانسه. در این فیلم، بازیگرانی همچون پییر بلز، ارور کلمان و هولگر لونادلر به نقشآفرینی پرداختهاند. فیلمنامهی این فیلم را خودِ لویی مال به همراه پاتریک مودیانو به اتفاق نوشتهاند و سوزان بازو نیز آن را تدوین کرده است.
فیلمهایی نظیر لاکومب لوسین، دربان شب، چینیها در پاریس، سه نفرهی جهنمی و غیره که هدف مورد نظرشان بازنویسی تاریخ است، پدیدهای مجزا نیستند. این فیلمها در تاریخی جا دارند، در تاریخ در جریان؛ آنها نوعی بافت دارند. این بافت در فرانسه عبارت است از: به قدرت رسیدن بورژوازی جدید، به قدرت رسیدن بخشی از بورژوازی به همراه ایدئولوژیاش (ژیسکار رئیسجمهور همهی فرانسویها؛ جامعهای عادلانهتر و انسانیتر و غیره) و برداشتش از فرانسه و از تاریخ. آنچه «پسادوگل گرایی» نام گرفت، همچنین فرصتی بود برای بورژوازی تا خود را از تصویری قهرمانانه و نیز ضد پتنگرا و ضد فاشیستی خلاص کند، تصویری که همچنان اگر نه پمپیدو، دستکم دوگل و دوگلگرایی آن را نشان میدادند. شکست شابان در انتخاب، نشاندهندهی پایان این تصویر قهرمانانه، مطنطن و نسبتاً گروتسک از تاریخ اخیر فرانسه است. نوشتن و نمایش دادن چیز دیگری شروع شد: اینکه فرانسه آنقدرها ضد فاشیست نبود، اینکه فرانسویها بیخیال نازیسم بودند، اینکه نهضت مقاومت و مخالفت با فاشیسم هرگز چیزی غیر از این تصویر مضحک «عظمت» دوگلی نبود، تصویری که اکنون پوشالی بودنش را نشان میدهد.
آنچه هویدا میشود نوعی ایدئولوژی کلبیمسلکانه است: ایدئولوژی سرمایهی عظیم چند ملیتی و تکنوکراتیک که ژیسکار نمایندهاش است. تصور بر این است که فرانسویها مهیای این کلبی مسلکیاند (کلبی مسلکی طبقهی مسلط، سرخوردگی طبقات استثمار شده). کلبی مسلکیای که این پدیدهی موسوم به سبک گذشتهنگری آن را بر پردهی سینما به تصویر میکشد: چیزشیدایی فخرفروشانهی جلوههای قدیمی (لباسها و دکورها) و استهزای تاریخ.
باید تمام استلزامات و جلوههای این دیرینهشناسی جعلی تاریخ افشا میشد. باید نوعی دیرینهشناسی راستین در تقابل با آن قرار میگرفت -و قرار بگیرد: آن حافظهی مردمی مبارزات (تمام شکلهای مبارزه) که هرگز حقیقتاً نتوانست سخن بگوید - که هرگز قدرت چنین کاری را نداشته است- و باید علیه تمام نیروهایی احیا شود که سرسختانه به دنبال خفه کردن و ساکت کردن بیوقفهی آن یکبار برای همیشه بودهاند.

قسمتی از فیلمنامه لاکومب لوسین:
لوسین، امیل و دو نفر از همسایهها لاشهی گندهی اسب لابوری به نام گارسون را که اعضای بدنش کشیده و سخت شده از انبار علوفه بیرون میآورند. آنها موقع عبور دادن لاشه از در انبار دچار زحمت میشوند. لابوری بدون آنکه کاری انجام بدهد فعالیت آنها را هدایت میکند. بذلهگویی و خندههای مردانی که به لهجهی محلی با هم سخن میگویند به گوش میرسد. لوسین خاموش و با چهرهای گرفته سر حیوان را میگیرد. بدخلق به نظر میرسد. سرانجام لاشه را روی گاریای میگذارند که معمولاً برای تخلیهی زباله استفاده میشود. مردان نفسی تازه میکنند. لابوری: گارسون اسب خوبی بود. دیگه اسبی مثلش پیدا نمیکنم... لوسین دوباره سوار بر دوچرخهای که جامهدانش بر ترک آن قرار دارد جادهای کم رفتوآمد را طی میکند. میایستد و میبیند که پنچر کرده. با صدای بلند و خشمگینانه میگوید «تُف»، سپس دوچرخه در دست و پای پیاده به راهش ادامه میدهد. لوسین وارد شهر میشود. مهتاب همهجا را کاملاً روشن کرده و هیچ رفتوآمدی در خیابان مشاهده نمیشود. به میدان کوچکی میرسد که در آن دو مرد بهسرعت مشغول خالی کردن بار یک کامیوناند و نفر سوم که مراقب اوضاع است، مبهوت و هاجوواج از ظاهر شدن ناگهانی لوسین به او نزدیک میشود. مرد: تو دیگه از کجا پیدات شد؟ لوسین دوچرخه در دست به راهش ادامه میدهد. صدای پوتینهایی به گوش میرسد و او خودش را زیر درِ یک درشکه پرت می کند. گشتیهای آلمانی از مقابل او رد میشوند.
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید