جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: سابقه‌ی خشونت

سینما-اقتباس: سابقه‌ی خشونت

نقطه‌ی عطف «سابقه‌ی خشونت» زمانی اتفاق می‌افتد که قاتل بی‌سروپای فیلادلفیایی سرانجام چهره‌ی مبدل خود را در قالب مرد عیالوارِ ایندیانایی کنار می‌گذارد. فیلم حتی تا آخرین لحظه‌ی پیش از این اتفاق توانسته چهره‌ی واقعی تام استال، شخصیت اصلی با بازی ویگو مورتنسن را در هاله‌ای از ابهام نگه دارد. او در کنار همسرش در ایوان خانه‌اش در شهری کوچک ایستاده، شات‌گان به دست گرفته، سرش را بالا نگه داشته، در چهره‌اش مصمم شده و نگرانی آشفته‌اش نکرده. مرد درستکاری است و به شیوه‌ی واقعی امریکایی از خانه‌اش دفاع می‌کند. وقتی با مردانی که آمده‌اند او را بکشند چشم در چشم می‌شود و درحالی‌که به آن‌ها می‌گوید: «از مِلک ما برین بیرون»، اثری از دستپاچگی در صدایش دیده نمی‌شود، اما وقتی همین قاتلان او را با انتخابی نامنتظره مواجه می‌کنند -گرفتن جانش در ازای جان پسرش- تبدیل به آدم دیگری می‌شود. آرام و قاطع، پشت به دوربین، جلو همسرش را می‌گیرد و در عین حال تسلطش را بر وضعیت اثبات می‌کند. به همسرش اطمینان می‌دهد که «پسرمون رو پس می‌گیرم» و از او استدعا می‌کند برای مراقبت از دختر کوچکشان به خانه برگردد.

از آنجا که چهره‌ی تام به‌خاطر نزدیک‌ بودن به ایدی (ماریا بلو) از دوربین پنهان شده، شاهد تغییر شکل هالک‌مانندش نیستیم. با وجود این، وقتی مورتنسن مجدداً به طرف دوربین می‌چرخد، دیگر آن تام پیشین نیست.

مرد متفاوتی به نام جوئی کیوسک است که مقابلمان ایستاده. اکنون سرش کمی به پایین متمایل شده، ابروهایش دفعتاً در هم فرورفته‌اند، چشمانش درخشش سرد و بی‌رحمی دارند و با لحن و طنینی بیگانه به پسرش می‌گوید: «برگرد توی خونه، جک» جک در همان حال که از کنار مردی که پدر خطابش می‌کرده رد می‌شود، با تعجب به او نگاه می‌کند و همان‌طور که در ادامه می‌چرخد و برای دومین‌بار نگاهش می‌کند، می‌داند که او همان آدمی نیست که بزرگش کرده. دیگر خبری از ظاهر مبدل نیست و بیگانه‌ای از میان این خانواده‌ی تماماً امریکایی سر برمی‌آورد.

رستاخیزجویی کیوسک، در درگیری مسلحانه‌ی داخل عمارت قدیمی خانواده‌ی استال، همان لحظه‌ای است که نه فقط این مرد و خانواده‌اش بلکه یک فیلم‌ساز را متحول می‌کند.

دیوید کراننبرگ که نامش را با فیلم‌هایی درباره‌ی بیگانگان، غیبگوها، دیوانگان و جنایتکاران بر سر زبان‌ها انداخته، پس از حدود دو دهه به استودیویی در هالیوود بازگشته.

او با این فیلم دوباره خودش را در مقام یکی از مهم‌ترین کارگردانان هم‌نسلش تثبیت کرد. سابقه‌ی خشونت با پایان دادن به مجموعه‌ای طولانی از فیلم‌هایی منتقدپسند اما کم‌فروش، بار دیگر کراننبرگ را به کانون فرهنگ فیلم معاصر بازگرداند. فیلم کم‌وبیش با استقبال جهانی روبه‌رو شد.

در نظرسنجی سالانه‌ی منتقدان فیلمِ ویلیج ویس، بهترین فیلم سال ۲۰۰۵ لقب گرفت که در تاریخ این رأی‌گیری بیشترین اختلاف را با رقبایش داشت. نام کراننبرگ به فهرست بلندبالای فیلم‌سازان برجسته‌ی هالیوود که پیش‌تر به این موفقیت نائل آمده بودند، از جمله اسپایک جونز (جان مالکوویچ بودن)، دیوید لینچ (جاده‌ی مالهالند)، تاد هینز (دور از بهشت)، سوفیا کاپولا (گم‌شده در ترجمه) و ریچارد لینکلیتر (پیش از غروب) پیوست. به استثنای لینچ، هریک از این کارگردانان که پیش از این به چنین موفقیتی نائل آمدند، نماینده‌ی نسلی بودند که در پی تأثیر کراننبرگ به بلوغ سینمایی رسیدند. بازگشت پیروزمندانه‌ی او به دوران اوج حاکی از احیای استعدادی بزرگ است. کراننبرگ در همان نظرسنجی و با اخذ بیش از نیمی از آرا بهترین کارگردان انتخاب شد و رده‌های دوم و سوم به ترتیب به ونگ کار وای و جیا ژانگکه اختصاص یافتند. البته موفقیت سینمایی این فیلم‌ساز تماماً بی‌سابقه نبود. گرچه از دو فیلم قبلی‌اش استقبال عمومی نشد، اما باز هم در نظرسنجی ویلیج وُیس رتبه‌های قابل قبولی به دست آورده بودند و جی هوبرمنِ منتقد به این اشاره کرد که از دهه‌ی ۱۹۷۰ تاکنون هیچ کارگردانی به اندازه‌ی کراننبرگ مورد توجه ویلیج ویس نبوده.

به‌هر‌حال، سابقه‌ی خشونت نتایج هنری و تجاری خاصی رقم زد و احیای مجدد کارگردانی را در پی داشت که به منظور یافتن مخاطب برای مجموعه‌ای از فیلم‌های کاملاً  شخصی به آب و آتش زده بود. کراننبرگ با تقبل پروژه‌ای سفارشی و تطبیق ‌دادن ظاهری خود با نظام هالیوود به ساخت فیلمی پرداخت که بار دیگر او را در مرکز سینمای معاصر قرار می‌داد.

در صنعت سینما که در آن زمان‌بندی حرف اول را می‌زند، سابقه‌ی خشونت یقیناً از اتفاقات پیرامون اکرانش بهره برد. این فیلم برای اولین‌بار در سپتامبر ۲۰۰۵ اکران شد و در برهه‌ای به نمایش درآمد که بسیاری از امریکایی‌ها افسانه‌ی امریکا و اصالت ملی‌شان را به پرسش می‌کشیدند. سابقه‌ی خشونت که شروع اکرانش همزمان بود با شروع اکران آخر هفته‌ی فیلم هنری کاملاً ضد امریکایی توماس وینتربرگ با عنوان عزیزم وندی، با استقبال منتقدانی روبه‌رو شد که آن را تفسیری دلسوزانه و تاحدی دردسر ساز از امریکای معاصر در نظر گرفتند، از جمله منولا دارگیس از نیویورک تایمز که سابقه‌ی خشونت را «فیلم حال خوب‌کن-حال بدکُن سال» خطاب کرد. امریکا که ظاهراً در جنگی به‌شدت ناخواسته که صرفاً بر مبنای بهانه‌های کاملاً بی‌اساس آغاز شد، به بن‌بست رسیده بود، اگر نگوییم دچار بحران ایمان و عقیده شده بود، دست‌کم به دوره‌ای از خودناباوری‌ها رسیده بود. این فیلم خوش‌ساختِ دلهره‌آور، که به‌وضوح بیانگر خودناباوری‌هاست، با استقبال گرم منتقدانی روبه‌رو شد که مشتاق موضوعات متنوع‌تر نسبت به موضوعات دیگر فیلم‌های اکران‌شده در پاییز آن سال، یعنی کینک کونگ و شهر گناه، بودند. دسن تامسن از واشینگتن پست اذعان کرد که این فیلم «بازتابی هشیارانه از نگرش فرهنگ ما به خشونت است». و کنت توران نوشت سابقه‌ی خشونت «بمب ساعتیِ آماده‌ی انفجار است؛ فیلمی پرکشش، جنجال‌آفرین و اتفاقاً ساختارشکن که بی‌هیچ لغزشی، عامه‌پسندبودن را با دغدغه‌های بزرگ‌تر پیوند می‌دهد.

خرید کتاب سابقه‌ی خشونت       

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.