عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
سینما-اقتباس: خونآشام
«خونآشام» فیلمی است به کارگردانی کارل تئودور درایر. «خونآشام» بعد از یک وقفهی تقریباً پنجساله در تولید و پس از «ژاندارک» ساخته شد؛ اولین فاصلهی زمانی طولانی -که از اینجا به بعد مرتباً دوران حرفهای درایر را تضعیف میکند و تحتتأثیر قرار میداد. بخشی از این را میتوان بهواسطهی درگیری قانونی طولانیمدت توجیه کرد. سازمانی که «ژاندارک» را حمایت مالی میکرد فیلمی دیگر نیز به درایر سفارش داده بود، اما وقتی «ژاندارک» در گیشه با شکست مواجه شد، این قرارداد را لغو کرد و درایر نیز از این سازمان شکایت کرد. گرچه سرانجام در این پرونده پیروز شد، اما دادخواهی برای دورهای طولانی وقتش را گرفت و پرداختن به این امور اداری خشک و بیروح خلاقیت را از او ستاند. عامل دیگری نیز در کار بود: تغییر در اخلاقیات و باورهای موجود در کسبوکار فیلمسازی. درایر تا این زمان همواره تحت قرارداد یک یا چند شرکت کار کرده بود، اما علیرغم برخی درگیریها و گسستها، همیشه این حق را برای خود متصور بود که کنترل مطلق خلاقانه و انتقادیاش را بر هر جنبه از کارش داشته باشد، همچون کاری که یک نقاش یا آهنگساز انجام میدهد؛ اما سازوکار فیلمسازی در شرف صنعتیشدن بود و درایر جایی در این کسبوکار سینمایی که در حال تبدیل و توسعهی بهنوعی صنعت کالایی_اداری بود نداشت. تنها راهحل او میتوانست این باشد که شرکت مستقل فیلمسازی خودش را راه بیندازد؛ اما رسیدن به این هدف مستلزم وجود حامی مالی یا حمایت بخش خصوصی بود.
حتی پیش از آنکه خونآشام در حد یک ایده باشد، شرایط در حال شکل دادن به حضور نهایی و بیهمتای آن بر پرده بود؛ چون زمانی که کمک از راه میرسد در هیئت یک سینهفیل هلندی ثروتمند، یعنی بارون نیکلا فون گنزبور جوان وارد میشود. گنزبور میپذیرد که با درایر در تأسیس یک شرکت تولید فیلم در پاریس همکاری و بهعنوان اولین پروژه روی خونآشام سرمایهگذاری کند؛ اما کمک مالیاش هزینهای در پی دارد. او تصریح میکند که باید خودش نقش اول فیلم را بازی کند.
در اینجاست که وارد قلمروی حدس و گمان میشویم. درایر غالباً ترجیح میداد از نابازیگری استفاده کند که شباهت درونی به شخصیت فیلم داشته باشد، اما اینجا بازیگر کار خودش را انتخاب کرده بود. در صورت شروع فیلمبرداری، درایر استراتژی کارگردانی شخصی خودش را برای مواجهه با این اتفاق داشت. بااینحال، او و نویسندهاش، کریستن ژول، نیاز داشتند در مرحلهی فیلمنامه شخصیت اول مرد را در قالب محدودیتهای ایفاکنندهی نقش و آنگونه که خود درک میکردند خلق (یا بازنویسی) کنند. احتمالاً خصیصههای خوابگردنمای شخصیت گنزبور را مرهون همین استراتژی هستیم. گرچه وظیفهی خود را به شکل حرفهای و آبرومندانه انجام میدهد، اما مسلم است که بازیگر نیست: راحت نیست و خوب حرکت نمیکند و هرچه کمتر از او بازی چهره بخواهند بهتر است. این احتمال وجود دارد که درایر، در مقام آدمی هوشمند و خلاق، در پی آن بوده که از این محدودیتها بهعنوان ابزار هنری استفاده کند؛ حتی بهیادماندنیترین و جسورانهترین سکانس فیلم، صحنهی تابوت نیز ممکن است ملهم از آن بدن زمخت و آن چشمان خیره بوده باشد.
هیچگاه نمیتوانیم به این امر پی ببریم. هیچ دسترسیای به افکار شخصی درایر در رابطه با این موضوع نداریم. هیچ نوع بحثی از درایر با کریستن ژول به ثبت نرسیده. فقط یک فیلمنامهی دستنویس داریم و در آن از پیشنویس و طرحی که سرنخی از چگونگی شکلگیری نهایی فیلمنامه به ما بدهد خبری نیست.
این مورد ما را به سوی پرسش از سرچشمههای خونآشام سوق میدهد. در عنوانبندی میآید: «اقتباس» از کتاب «در یک آینهی» شریدن لوفانو. اغلب گفته میشود که «در یک آینه» مجموعهای از پنج داستان کوتاه است و «خونآشام» درواقع براساس آخرین و طولانیترین داستان این مجموعه، یعنی کارمیلا، ساخته شده. شاید ذکر این نکته پیشپاافتاده به نظر برسد اما مطمئناً سادهتر میبود اگر در عنوانبندی فیلم، نام کارمیلا ذکر میشد که دقیقتر هم هست.
اما آیا این موضوع صحت دارد؟ در «خونآشام» چیزهای زیادی وجود دارد که در کارمیلا نیست و در فیلم هم اثری از کارمیلا نمیبینیم. در کارمیلا هیچ مسافرخانهای وجود ندارد، هیچ خواهر بزرگتری که بهطور مرموز در بستر مرگ باشد وجود ندارد. علاوه بر اینها، هیچ قهرمان مرد جوانی هم در کار نیست. در پاسخ به این پرسش که فیلم چه عناصری را از منبعِ به اصطلاح واقعی خود بیرون میکشد باید بگوییم در داستان دختر جوانی داریم که با پدر بیوهی خود در قلعهای (در فیلم: قصری) زندگی میکند و زنی خونآشام تهدید به مرگش میکند: همین.
سنت رسمی «خونآشام»، آنطور که ما به ارث بردهایم، از دراکولای برام استوکر گرفته شده که مربوط به وِلاد، کنتِ بدنامِ ناحیهی والاشیا (رومانی) است که انبوه ستمگریهایش در سلطنت دوم او بین سالهای ۱۴۶۲-۱۴۵۶ به صورت کاملاً مستند موجود است. منبع دیگرِ «خونآشام»، «این هیولای در قلعه» که کمی قدیمیتر است، مربوط به شخصیت ژیل دوره، لرد مِلک برتون (۱۴۴۰-۱۴۰۴) همقطار نظامی ژاندارک بوده که در رمان «دوک ریش آبیِ» شارل پرو ریشه دارد. ولاد و ژیل خواهری ترسناک به نام الیزابت بارتوری داشتند که کنتسی خونآشام و سادیستی مجار بود؛ او در سال ۱۶۱۰ دادرسی شد (هیچگاه بهطور رسمی محاکمه و محکوم نشد). این چهرهها در ذهن دهقانهای ساکن در همسایگی آن از قلعه افسانه ساختند و آن را بهعنوان چشمهی ترس، وحشت و نفرت معرفی کردند. از این حیث، «خونآشام»، مستقل از منشاء حقیقی این اسطوره در اروپای مسیحی قرون وسطی، به عنوان موتیفی فئودالی متبلور میشود. این موتیف ماناست: اولین فیلم خونآشامی «مِلک شیطان ژرژ ملیِس» در سال ۱۸۹۶ بود.