
روشنفکران و جامعه/ آنجا که روشنفکران خطا میکنند
کتاب «روشنفکران و جامعه»، نوشتهی توماس سوئل، به همت انتشارات گوتنبرگ به چاپ رسیده است. روشنفکر واقعاً کیست؟ آیا روشنفکر به فردی گفته میشود که از زمانهی خود جلوتر است و دیدگاههایی متفاوت از عموم جامعه دارد؟ یکی از تعریفهای روشنفکر این است: «روشنفکران آن گروه از فرهیختگان جامعه هستند که بیآنکه تکلیفی سیاسی -ورای فعالیتی در محدودهی حرفهایشان- به آنها واگذار شده باشد، در اموری دخالت میکنند و نسبت به آن واکنش نشان میدهند که به منافع و مصالح عمومی جامعه بستگی دارد.» در این کتاب، توماس سوئل تعریفی از روشنفکر ارائه میکند که باتوجه به اثری که در جامعه میگذارد، تناسب دارد.
کتاب «روشنفکران و جامعه» به نقش و تأثیرات روشنفکران در جوانب گوناگون زندگی میپردازد و به آن نقدی جدی دارد. از دید توماس سوئل با توجه به آنچه تا به امروز شاهد بودهایم، دیدگاهها و نظرات روشنفکران نهتنها واقعبینانه و با توجه به حقیقت نبوده، بلکه سوگیرانه و باتوجه به منافع و اعتقادات شخصی این افراد بیان شده است و طبعاً با توجه به اطلاعاتی که در اختیار خوانندهی خود میگذارد، به نفع جامعه و مردمانش نبوده و باعث ایجاد مشکلاتی در جامعه شده است. از دید نویسنده، روشنفکران قبل از آنکه در حوزهای اظهارنظر کنند، باید در این حوزه تخصص و دانش کافی داشته باشند و از آنجایی که آنها تقریباً دربارهی همهی موضوعات جامعه نظرات و عقاید خود را بیان میکنند، بنابراین شاهد مشکلاتی هستیم که از فقدان دانش و نگاه همهجانبه نشأت گرفته است. او یکی از اصلیترین عوامل را در اظهارنظر دربارهی همهچیز بدون داشتن تخصص، «متوجه نبودن عواقب» برای روشنفکران میداند. اینکه به قول نسیم طالب آنها پوست در بازی ندارند و با توجیه اینکه خطا کردن در راه توسعه و پیشرفت جامعه اجتنابناپذیر است، خودشان را از پذیرفتن مسئولیت مبرا میکنند. حال آنکه در این بین بسیاری از افراد جامعه که آنها را «عوام» خطاب میکنند. از نتایجی که با توجه به پیشنهادات روشنفکران به دست آمده، آسیب دیدهاند.
نویسنده در این کتاب با لحنی هشداردهنده با توجه به حقیقت، اطلاعات و اتفاقاتی که در طول تاریخ روشنفکران رقم زدهاند، از کسانی که از آنها تأثیر میپذیرند (چه کسانی که دنبالهرو هستند و چه کسانی که سیاستگذار و قانونگذار هستند.) میخواهد که چشمبسته به حرفشان اعتماد نکنند و قبل از هرگونه اقدامی بهخوبی همهی جوانب آن را بسنجند. البته طبعاً این بدان معنا نیست که در همهی موارد گروه روشنفکران اشتباه فکر میکنند و نظرات اشتباهی دارند، بلکه منظور این است که نباید بدون اعتبارسنجی آن دیدگاهها، در راستایشان اقدامی انجام داد.

قسمتی از کتاب روشنفکران و جامعه:
جنگ جهانی اول از بسیاری جهات برای مردم مانند یک شوک بود. نزدیک به یک قرن بدون جنگی بزرگ در قارهی اروپا، این احساس را بهوجود آورده بود که کشورهای اروپایی جنگ را بهعنوان مسئلهای مربوط به گذشته، کنار گذاشتهاند. بسیاری از چپگرایان افراطی معتقد بودند همبستگی بینالمللی طبقهی کارگر باعث میشود که کارگران کشورهای مختلف نتوانند یکدیگر را ظاهراً بهنفع استثمارگران خود، در جبهههای جنگ بکشانند. در کشورهای هر دو طرف، نسلهایی که هیچ تجربهای از جنگ نداشتند، با شور و هیجان و غرور ملی و احساس اطمینان که بهزودی و با دست پر میدان نبرد را ترک میکنند، به جنگ با یکدیگر پرداختند.
بسیار اندک بودند کسانی که در مورد این موضوع که فناوری مدرن چگونه این جنگ را، چه برای سربازان و چه برای غیرنظامیان، تبدیل به کشندهترین و وحشتناکترین جنگی که جهان تاکنون به خود دیده است، خواهد ساخت. اینکه چگونه بسیاری از بازماندگان در قارهی اروپا، در میان ویرانهها، گرسنه و قحطیزده زنده خواهند ماند یا اینکه حتی بتوانند تصور کنند چند امپراتوری چندصدساله بر اثر جنگ به نابودی کشیده خواهند شد، قابل تصور نبود. آنها حتی احتمال این پیامدها را هم در نظر نگرفته بودند، چه برسد به اینکه بخواهند پیشبینی کنند که چه پدیدهی جدید و دهشتناکی (تمامیتخواهی) در نتیجهی آن جنگ ایجاد خواهد شد. روشنفکران از جمله کسانی بودند که توهمات آنها بر اثر فاجعههای جنگ جهانی اول بهطرز وحشیانهای در هم میشکست.